بازیگران بیگناهاند/نگاهی به نمایش «فردریک»/علیرضا نراقی
نمایش «فردریک» اثری در ستایش تئاتر است. در هزارتوی پشت صحنه یک تئاتر، روابط، رقابتها، عشق، صمیمیتِ گریزناپذیر یک گروه نمایشی، سیاست و بازشناسی و تعریف دوبارهای از بازیگری عیان میشود. همین تعریف دوباره کار بازیگر، شناختی تازه و حقیقتی تراژیک را برای فردریک قهرمان نمایش به ارمغان میآورد، تا عشق را بشناسد و کارکرد اجتماعی شغل خود را بازیابی کند.
منتقدان تئاتر همیشه دلتنگ تئاتر میمانند
گرچه «الکسیس سولوسکی» کار نقدنویسی را با کاری دیگر و بهتر به لحاظ مزایا ترک کرده اما متاسفانه بسیاری از منتقدان تئاتر کشور ما کار خود را ترک کرده و میکنند چون ظرف تئاتر و هر آنچه وابسته به تئاتر است کوچک و کوچکتر شده است. شک ندارم خیلی منتقدان سابق و قدیمی تئاتر کشور ما هم دلتنگ دنیای نقد و فضای پرهیجان تئاتر هستند.
اینگمار برگمان، خدا و تئاتر/سامی صالحی ثابت
نمایش «اعتراف؛یک برگمان خوانی» در واقع یک تک گویی است. یک اعتراف بزرگ یک اعتراض بزرگ! دو شخصیت بیشتر روی صحنه نیستند. زن و عموی کشیشش. اما تمام نمایش یک صدا بیشتر ندارد صدای اعتراض زن! حضور کشیش اعظم تنها بهانه ای ست برای بهتر شنیده شدن این صدای بیداری!
اندوهِ زیبا/نگاهی به نمایش عروسکی «مامان»
انسان اسیر وجدان خود است. دلبستگی و وابستگی، هر لحظه از گسست یا بی اعتنایی را، تبدیل به عذاب وجدان میکند و عذاب وجدان، اندوه را در جان به جریان میاندازد. اندوهِ فراغ دشوار است، اما گویی انسان را سبک و منزه میکند، غم لذتی در خود دارد؛ گویی که آدمی را پاک میکند. اوج وابستگی تن و جان در روند رشد انسان و نهایت جراحت مهلک جدایی، در رابطه با مهر مادری است که خود را نشان میدهد. مادران همان رُمی هستند، که همه راههای کاویدن روان و بازگشایی قفلهای ذهن، به آنجا ختم میشود. نمایش عروسکی «مامان» نوشته و کار الهام سلجمحمودی که مدتی است در تالار سایه تئاتر شهر به صحنه میرود، قصیده لطیف و دلانگیزی است که به عمق این غم در مخاطبش راه باز میکند.
تداومِ فرهنگی در زنانگیِ روایت/نگاهی به نمایش «ورا نام تهمینه سهراب کرد»
از جهاتی این نمایش یادآور مهمترین نمایشنامهنویس تاریخ تئاتر ایران بهرام بیضایی است که از معدود کسانی بوده که در رجوع به شاهنامه دست به نوآوریهای فراوانی زده است. از این رو میتوان جایگاه «ورا نام تهمینه سهراب کرد» را در ادامه بازخوانیها و بازنگریهای بیضایی در اسطورههای شاهنامه مورد توجه قرار داد، و این امر مهم و با ارزشی است. نفس روند یافتن یک حرکت یا رویکرد در تئاتر، خاصه در مواجهه به ادبیات کهن ایران و باز به طور ویژه شاهنامه، امری است که علاوه بر ارزش ذاتی به تئاتر ایران طراوت میبخشد و قرار گرفتن یک متن و اجرا در جریان این رویکرد در ادامه آثار بزرگ بیضایی، نشانهای از زنده بودن یک روند و حرکت متداوم فرهنگی است که هر چند متکی بر تلاشهای فردی انجام شده، اما خود شمعی نویدبخش در ظلمات جریان یافتن امور فرهنگی در زمانه ماست.
مأوایی میان وهم و واقعیت/درباره نمایشنامه “اگر بمیری…” نوشته فلوریان زلر
سرویس تئاتر درامانقد: توصیف نمایشنامه "اگر بمیری..." و شکل و ساختار آن بسیار شبیه آن چیزی است که از زبان دانیل یکی از شخصیتهای این اثر که کارگردان تئاتر است بیان میشود. او در...
آناکارنینا؛چیزی شبیه به رانندگی در مستی/نقد علیرضا نراقی بر نمایش «آناکارنینا» نوشته و کار...
سرویس تئاتر درامانقد:نمایش "آناکارنینا"، نوشته و کار آرش عباسی که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می شود اقتباسی مدرن از رمان سترگ تولستوی نیست. این نمایش تنها از ظرفیت آناکارنینا- و خاصه شخصیت...
هنگامه قاضیانی با تله تئاتر «هویت» در تلویزیون
تئاتر تلویزیونی "هویت"به کارگردانی علی سرابی و بازی هنگامه قاضیانی پنجشنبه 5 مرداد ماه از شبکه چهار سیما پخش میشود.
میکرو سه خواهر/نقد سامی صالحی ثابت بر نمایش «سه خواهر»
هرقدر چخوف در متنش از اصل افسانه سه خواهر فاصله گرفته در عوض معجونی و دراماتورژش (چاکری) بسیاری مفاهیم چخوف را به نفع اصل افسانه نادیده می گیرند. آنها نیازی به نوید دادن انقلابی قریب الوقوع را نمی بینند. معجونی و چاکری گروتسک را در افسانه بودن و جهانشمول و فرامرز بودن موقعیت انفعال و استیصال اشخاص نمایش می بینند. این دو، کارگردان و دراماتورژ، برخلاف چخوف، اصراری به بومی سازی افسانه و انطباق آن با واقعیت جامعه خود (ایران) ندارند.