الکسیس سولوسکی[i] از نویسندگان نشریه گاردین؛ تصمیم گرفته بعد از 25 سال فعالیت به عنوان منتقد تئاتر، این حرفه را برای همیشه رها کند!

او در واپسین یادداشت خود در گاردین، از دوران جوانی خود و اولین نقد حرفه‌ای‌اش یاد کرده و نوشته است: «اولین نقد خود را در 21 سالگی وقتی که هنوز دانشجو بودم برای ویلج ویس[ii] نوشتم. نمایشی کمدی بود بنام نوگ[iii] که بازیگر نقش اول آن اینقدر خشک بازی می‌کرد که می‌شد از او به عنوان تیرک استفاده کرد! یادم می‌آید کلی راجع به آن بازیگر مطلب نوشتم. جوان بودم و می‌خواستم خودی نشان دهم. بعد از این مطلب، نقدهای دیگری به من سفارش داده شد و بعد از فارغ‌التحصیلی شغلم به عنوان یک منتقد نیمه وقت تئاتر، تثبیت شده بود. زندگی من ادامه یافت و ازدواج کردم و بچه‌دار شدم و کارم به عنوان منتقد ادامه یافت. گاهی در هفته به تماشای پنج نمایش می‌نشستم و برایشان نقد می‌نوشتم. با دفترچه و قلم در انتهای سالن تئاتر در صندلی خود فرو می‌رفتم و نت برمی‌داشتم. وقتی چراغ‌ها روشن می‌شد گاهی دستخط خرچنگ قورباغه‌ی خود را هم نمی‌توانستم بخوانم اما در هرصورت بعد از اتمام نمایش شروع می‌کردم به نوشتن نقد اثر. همان تجارب، زمینه‌ساز نوشتن رمان اینجا در تاریکی[iv] شد؛ اثری روانشناختی که قهرمان آن دختری منتقد تئاتر است و سعی می‌کند با توسل به توانایی‌هایش در زمینه‌ی نقد، گره‌های داستان را حل کند.»

او در توضیح بیشتر درباره‌ی شخصیت اصلی رمان خود نوشته است: «شخصیت اول داستان من زنی است که او را می‌توان مظهر بدترین منتقدان دانست. فردی بی‌احساس و پرخاشگر که اینقدر جذب داستان‌های نمایشی می‌شود که در زندگی خود گاهی مرز بین دنیای واقعی و داستانی را تشخصی نمی‌دهد. او پرخاشگر است اما این روحیه‌ی او دلایل خاص خود را دارد و با اینحال من شخصیت او را دوست دارم.»

الکسیس سولوسکی ضمن ارج نهادن به توانمندی‌های منتقدان تئاتر، اضافه کرده است: «من نمی‌دانم کار نقد می‌تواند از منتقد، قهرمان یا حتی یک انسان خوب بسازد یا نه. من سالها کار خود را صرف گفتگو با هنر کرده‌ام و می‌دانم منتقدان به شخص خویش، چندان دیده نمی‌شوند، شنیده نمی‌شوند، مورد توجه قرار نمی‌گیرند و حتی گاه از ایشان به عنوان انسان‌های دوست‌نداشتنی یاد می‌شود. منتقدان مدام شخصیت‌های داستانی را زیر نظر می‌گیرند و سعی در درک و فهم آن‌ها دارند و به بررسی قصه‌های نمایشی می‌پردازند اما در نهایت به راحتی خودشان حذف می‌شوند. بسیاری از چیزهایی که من درباره جهان یاد گرفته و تجربه کرده‌ام، ماحصل تماشای نقش‌آفرینی بازیگرانی بر صحنه است که تجربه کردن زندگی را بر صحنه به نمایش می‌گذاشتند. آیا می‌توان این را روندی سالم در زندگی دانست؟

با اینحال من بابت تمام سال‌هایی که در مجاورت هنر زندگی کرده‌ام سپاسگزارم و این تجربه برایم بسیار دلنشین‌تر بود تا آنکه آن ساعت‌ها را به جای سالن نمایش در خانه سپری کنم. سپری کردن اوقات در جوار زندگی‌ها و داستان‌های خیالی‌ای که در صحنه نمایش اجرا می‌شوند، ارزشمند است. معتقدم کار یک منتقد لزوماً نیابتی است: احساس کردن به جای انجام دادن، دیدن به جای بودن. و در بهترین حالت، احساس خدمت و فداکاری همراه کار منتقد تئاتر است. منتقد می‌تواند به عنوان مجرایی برای همه افرادی عمل کند که نمی‌توانند این هنر را از نزدیک تجربه کنند. اما اکنون برای من وقت آن فرا رسیده که شبها به جای سالن تئاتر بیشتر وقت خود را در خانه سپری کنم.»

او درباره رها کردن کار نقدنویسی توضیح داده است: «اکنون که شغل خبرنگاری در نیویورک‌تایمز به من پیشنهاد شده فکر می‌کنم بهتر است کار نیمه‌وقت خود را با کاری تمام وقت با بیمه و حقوق مکفی جایگزین کنم و شبها زودتر به رختخواب‌ بروم ولی دلتنگ کار نقد تئاتر خواهم بود. هیچ چیز جایگزین حس جذاب نشستن در تاریکی سالن تئاتر و انتظار کشیدن تماشای آنچه در آن‌سوی پرده قرار است رخ دهد را نمی‌گیرد.»

گرچه «الکسیس سولوسکی» کار نقدنویسی را با کاری دیگر و بهتر به لحاظ مزایا ترک کرده اما متاسفانه بسیاری از منتقدان تئاتر کشور ما کار خود را ترک کرده و می‌کنند چون ظرف تئاتر و هر آنچه وابسته به تئاتر است کوچک و کوچکتر شده است. شک ندارم خیلی منتقدان سابق و قدیمی تئاتر کشور ما هم دلتنگ دنیای نقد و فضای پرهیجان تئاتر هستند.


[i] Alexis Soloski

[ii] Village Voice

[iii] Nog

[iv] Here in the Dark

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید