درامانقد-تئاتر: در رمانِ «هیاهوی زمان» نوشته جولین بارنز، دمیتری شاستاکویچِ آهنگساز، با مقاله‌ای هراس انگیز علیه خود در روزنامه حکومتیِ «پراودا» روبرو می‌­شود که پر از غلط‌­‌های دستوری است. آهنگساز تجربه‌گرا که با اپرای «لیدی مکبث ناحیه­‌ی متسنسک» نشانه‌های خروج از آداب تقدس یافته هنر سوسیالیستی را نشان داده و احتمالاً به ورطه هولناک فرمالیسم در غلطیده است، مورد حمله روزنامه ارگان حکومت پلیسی استالین قرار می­‌گیرد که کارش “غیرسیاسی و سردرگم” شده و “سلیقه منحط بورژوازی” را برآورده ساخته است. شاستاکویچ در هیاهوی ذهن و افکار پیچیده­‌ی وسواس‌گونه خود در شرایط ترسِ حاصل از استبداد، حدس می­‌زند که این مقاله را خود استالین نوشته است، چرا که با این همه غلط احتمالاً مطلب به دست کسی نوشته شده که هرگز نمی­‌توان از او غلط گرفت. تنها شخص حاکم است که خطاهایش باید نادیده گرفته شود و می‌تواند چنین نوشته‌­ای را در منظر عموم قرار دهد. در شوروی آن سال­‌ها، که کمونیسم گرفتار استبداد شده بود، کسی توان دیدن غلط‌­‌های استالین را نداشت. خطاها از طریق اصلاح و تغییر تصحیح می­‌شوند و بر کسی پوشیده نیست که دیکتاتورها از تغییر و اصلاح متنفرند. آن‌ها زوال یا مرگی درخور قدرتشان می­‌طلبند؛ پایانی که بتواند به قلمرو عظیم تراژدی نزدیک باشد و اصلاح پیشگیری از تراژدیِ عظمت بخشِ ویران­گر است. تئاتر نوعی از اصلاح است، حل مناقشات در قالب دیالوگ، آگاهی پیچیده و بازتوضیح  مسائل عمده در اشکال نمایشی؛ راه‌حلی کهن برای انسان ناطق که از طریق تقلید می‌آموزد. در نمایش «فردریک» نوشته اریک امانوئل اشمیت هم که این روزها در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر، به کارگردانی حمیدرضا نعیمی اجرا می­‌شود، دقیقاً شاهد صحنه­‌ای با همین رخداد هستیم؛ البته در جغرافیایی دیگر و استبدادی از نوع دیگر. وقتی که شخص پادشاه نامه­‌ای را به وسیله مدیر اداره تئاتر، برای تعطیلی تئاترِ قهرمانان نمایش ابلاغ می‌نماید، مدیر و بازیگر اصلی تئاتر، فردریک در آن یک بند نامه‌ی توقیف، چندین غلط فاحش می‌بینند. بله در جوامعی که دچار قدرتی تمامیت‌خواه، سرکوب­گر و در نتیجه سانسورچی هستند، غلط‌ها درست و درستی غلط خوانده می‌شود. اما هنرمند، حتی در تئاتر عامه­‌پسند و سهل­‌گیر بولوار، چه می­‌تواند کند جز رسوایی خطاهای کتمان شده؟ تئاتر «فردریک» خود نسبتی چنین با زمینه و زمانه خود دارد، هر چند که دارد این نسبت را در عصر و زمانه­‌ای دیگر نمادین می­‌کند و با شفافیت و جاذبه به بیان در می­‌آورد.

نمایش «فردریک» اثری در ستایش تئاتر است. در هزارتوی پشت صحنه یک تئاتر، روابط، رقابت­‌ها، عشق، صمیمیتِ گریزناپذیر یک گروه نمایشی، سیاست و بازشناسی و تعریف دوباره‌ای از بازیگری عیان می‌شود. همین تعریف دوباره کار بازیگر، شناختی تازه و حقیقتی تراژیک را برای فردریک قهرمان نمایش به ارمغان می‌آورد، تا عشق را بشناسد و کارکرد اجتماعی شغل خود را بازیابی کند. در اجرا، نعیمی تلاش کرده به مناسبت چنین زیرمتنی، برخی از انواع شیوه‌های آشنا و کهن تئاتر را پیش چشم مخاطب قرار دهد، حرکت، رقص و موسیقی در بستر درام، به اجرا هویت و فرمی چندگانه و متنوع داده‌اند. او علاوه بر این جهت‌دهی و ساختاربندی کلی اجرا، در ایست‌ها، حرکات و بازی­ بازیگران، تلاش کرده آن شکوه تاریخی و کلاسیک تئاتر را بازسازی کند و در عین حال در دل این شکوه، طعم سادگی، بی‌ریایی و از خودگذشتگی را که در درون هر گروه تئاتری به شکلی جادویی و ناگزیر رخ می­‌دهد، به تماشاگر بچشاند. در این میان عناصر تکرارشونده مورد علاقه کارگردان نیز به سبب آزمودگی در طول چند سال کار مستمر و البته بستر آماده و پذیرای نمایشنامه به خوبی جاافتاده‌اند. استفاده از موسیقی و رقص و وام­‌گیری از فرم موزیک ویدئو در ایجاد کنش‌های نمایشی، به مثابه پاساژهایی که صحنه‌ها و پرده‌ها را به هم متصل می­‌کنند و در یک نمایش نسبتاً طولانی، فضاهایی تنفسی برای مخاطب ایجاد می­‌نمایند، از جمله تمهیداتی هستند که در فرم اجرایی خوش نشسته‌اند. در این میان حضور آن چهار پیرمرد صحنه‌یار، چنان شیرین و خواستنی در نمایش جاافتاده است که تماشاگر حضور دلچسب آنها را به اندازه کنش بازیگران اصلی و گاه حتی افزون‌تر از بعضی بازی‌های ناهمگون، دوست می­‌دارد و این اشتیاق از واکنشی که به جزئیات رفتاری آنها نشان می­‌دهد به خوبی عیان است.

اما ضعفی که تا میانه نمایش به چشم می­‌آید بر آمده از متن است، که در روند دراماتورژی کار هم کمتر اصلاح شده است. سؤال اصلی نمایش تا میانه سردرگم است و در پهن کردن درام و معرفی شخصیت‌ها و فضای نمایش، گُم می­‌ماند. مسئله اصلی نمایش «فردریک» خود تئاتر است، اما این مسئله در لابلای صحنه‌­های اولیه روشن نیست و حرکت آرام و رهای اجرا در صحنه‌های اولیه این سؤال را بی پاسخ می­‌گذارد که چه چیزی در بطن و مرکز متن در حال پیش­روی است. اما این ضعف دراماتیک و در نهایت دراماتورژی، به واسطه گرمای اجرا و سرگرم کننده بودن نمایش، موجب خستگی و دلزدگی نمی­‌شود، اما پوشیده هم نمی­‌ماند.

تئاتر صحنه رنج‌های خواستنی و زخم‌های رهایی‌بخش است. تاریخ تئاتر، تاریخ مبارزه اختیار و طلب آزادی با اجبار و ظلم خدایان، ساختار ناهوشمند قدرت، عقب­‌ماندگی­‌های فرهنگی، خرافه­‌های جمعی و سرکوب­‌های سیاسی است. همانطور که فردریکِ بازیگر در مونولوگ برانگیزاننده خود می‌گوید بازیگران برای حرکت از نقشی به نقش دیگر، نیازمند سَبُکی و رهایی هستند و این تنش آنها را با سنت، ارزش‌­های ساختگی و محافظه­‌کارانه و نیروی خُرد کننده قدرت همیشگی می­‌سازد. نمایش «فردریک» در ستایش تئاتر است و مینیاتوری از قصه تکرار شونده مبارزه ذاتی این هنر با جهل و کوری استبداد. در این میان بازیگران ناگزیر از فراروی و تهاجم به ارزش‌­هایی هستند که آزادی را زیر پا می­‌گذارند و این خاصیت کار آنها فراتر از اراده آنهاست؛ پس بازیگران بی­‌گناهند.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید