درامانقد-سینما: مستند «دیوانگی» به کارگردانی صدرا علی بک که در بخش ویژه چهاردهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت» نمایش داده میشود، مستندی مسئله محور است، که نقطه عزیمت آن یک مشکل اجتماعی آشنا و تکراری در ایران است. اما موفقیت و اساس جاذبهی «دیوانگی» در این است که در این مسئلهی بارها گفته شده درجا نمیزند، بلکه تلاش دارد تا به ریشهها توجه کند و از این رهگذر زاویهی نگاه به آن مسئله تکراری را هم تغییر دهد.
«دیوانگی» از اینجا شروع میشود که محمد صادق رتبهی دوم کنکور ریاضی موفق به کسب امکان تحصیل در بهترین دانشگاه صنعتی کشور، دانشگاه شریف میگردد، اما در مدت کوتاهی با این حقیقت تلخ روبرو میشود که بین بهترین دانشگاه ایران و تصویر و توقعی که او از دانشگاه داشته، فاصله زیادی وجود دارد. محمد صادق که درسخوان و در کسب موفقیت تحصیلی کمالگراست، دانشگاه را تنها جایی کمی بزرگتر و به میزان غیر قابل اعتنایی متفاوتتر از دبیرستان مییابد. او به این چالش آشنا رسیده که آیا آنچه برایش زحمت کشیده و میخواسته همین بوده است؟
فیلم در روایتی اول شخص محمدصادق را راوی قرار داده تا خود به دنبال پاسخ سؤالی که دارد برود. اما او ابتدا از خود دانشگاه شروع میکند، بعد به ساختارهای فرهنگی و کوچک اجتماعی مثل خانواده میرسد و سپس به آدمهایی که با وجود موفقیت در دانشگاه به دنبال پاسخ به سؤالات خود رفتهاند. آن پوچی دلسرد کننده و مخربی که در دانشگاه دانشجو را در بر میگیرد، مدام در محمدصادق عمیقتر میشود، به این معنا که او این پوچی را در بسیاری دیگر از فعالیتها برای کسب موفقیت پیدا میکند حتی فعالیت خلاقانه و کارآفرین. همین عمیقتر شدن پوچی است که زاویهی نگاه و راه حل پیشنهادی فیلم را به عمق میرساند. فیلم در قدم اول نشان میدهد که چگونه فقدان خودشناسی، بیسوادی در مهارتهای زندگی و تشخیص ندادن اولویتهای فردی و عمومی میتواند تحصیل را از موفیت به شکست بدل کند. همچنین این خط را بازنمایی میکند که چگونه این سرخوردگی به خنثی بودن و انتخاب ترک وطن ختم میشود. فیلم نشان میدهد که نوع ساختار آموزشی ما در نهایت افراد را برای ترک تمامی ساختارهای موجود و کلیت وطن مجاب میسازد.
اما فیلم در سطح خودشناسی و مهارتهای فردی نمیماند و مفهومی را برجسته میکند که رایحهای آرمانخواهانه و معنابخش دارد. خاصه وقتی پوچی محیط دانشگاه و فعالیتهای اقتصادیِ غیرِ مولد خود را عیان میکند، فیلم چارهای ندارد که اگر به دنبال راه حل است، این راه حل را از منظر معنابخشی و تغییر جهانبینی بیان کند. برای همین هم اثر تا حدودی ایدئولوژیک میشود و در بند یک نگرش ملی- درونگرایانه میافتد. این خطر بینش و گرایش سازندگان فیلم است که به اثر لطمه هم زده، هم در فرم و هم در پیگیری مسئله. اما اگر دیدگاه فیلم را خود به عنوان بیننده ایدئولوژیزدایی کنیم و آن را در ابعاد و محدوده ساخت محیط زندگی و مولد و معنادار بودن آن در ارتباط با سرزمین ببینیم، آنگاه هارمونی جالبتری از جهان فکری و روند روایی فیلم به دست میآوریم.
«دیوانگی» روایتی طنازانه و ساده دارد که از لحن نوجوانی که راوی فیلم است و ریتمی که اثر پیدا کرده بیرون میآید. از دیگر سو در کنار این ریتم خوشآیند در یک سوم میانی، اوج فیلم را میبینیم. نمایش فضاهای تازه به فیلم انرژی و قدرت گیرایی و الهامبخشی بالایی میدهد. اما این روند در یک سوم پایانی افت میکند، به نوعی که حرکت و پویایی فیلم کند میشود و پلانها هم تکراریتر میگردند که در کل اثر را در یک سوم پایانی زیادهگو میکند و این به خوش آهنگی و هارمونی کار لطمه میزند.
مستند دیوانگی نمونه بسیار خوبی از مسئلهدار بودن و عمق بخشیدن به مسئله در فیلم مستند است. فیلم ساختاری جزء به کل دارد؛ یعنی از یک مسئله جزئی شروع میکند و مسائل هم خانواده آن را وارد میگرداند و بعد به سرشاخهها میرود و در نهایت در علت اصلی یا مسئله بنیادین که باقی مسائل از آن نشأت گرفتهاند، فرود میآید. این الگوی مناسب و درستی است که باعث میشود مخاطب به مسئله دقیقتر و جامعتر بنگرد و لذا اثر علاوه بر طرح درست و سنجشگرایانهی سؤال، برای پاسخ به آن سؤال نیز بینش ایجاد کند.
علیرضا نراقی