درامانقد-سینما: سریال «افعی تهران» تازه‌­ترین کار سامان مقدم به نویسندگی پیمان معادی و پویا مهدوی‌­زاده که مدتی است در پلتفرم فیلم‌­نت به نمایش در می‌­آید در نگاه اول درامی شخصیت­‌محور است که مردی پنجاه ساله به نام آرمان بیانی را در بحران شغلی، زناشویی و هویتی نمایش می­‌دهد. مرد میانسال ناکامی که در جامعه خود و موقعیت‌­های خرد زندگی، مدام دچار خلل و مانع می‌­شود و این وضعیت او را به لحاظ روانی دچار اختلال کرده است. علاوه بر روند زندگی هر روزه آرمان، ما شاهد جلسات روان­‌درمانی او نیز هستیم که به نوعی بناست درونیات و التهابات روانی کمتر قابل مشاهده او را آشکار سازد. آرمان یک منتقد ناسازگار، خودمحور و گاه پرخاشگر سینماست که سودای فیلم ساختن دارد و این آرزوی دور تبدیل به طلسمی معماگونه برای او شده است. او که قصد دارد فیلمی درباره یک رخداد واقعی بسازد در قدم به قدم پیش تولید کارش دچار بحران می­‌شود. اما این بحران امری است برجسته در میان بحران‌های دیگری که آرمان به طور روزمره با آن روبروست؛ بحران‌هایی خرد که مجموع آنها او را از جامعه دلزده و منزوی می‌کند. اما لایه دیگر این سریال همین ماجرای واقعی و موضوعی است که بناست شخصیت اصلی بر مبنای آن فیلم بسازد. ماجرای یک قاتل زنجیره‌­ای که به افعی تهران معروف شده است و ما بناست از منظر فیلمسازی و شخصیت فیلمساز آن را نیز تعقیب کنیم. از این منظر سریال مایه‌­ای جنایی معمایی را در دل روایت اصلی خود می­‌پرورد، اما در عین حال این مایه جذاب دراماتیک مسئله اصلی سریال نیست، بلکه مسئله اصلی سریال همان تعقیب و نمایاندن زندگی پر مخاطره آرمان در بستر تهران امروز است؛ شهری بی تفاوت و بی رحم و شلوغ که گرفتاری و مشغله­‌های روزمره آدم­ها، احساس همدلی و زندگی آرام را از آن زدوده است.  

«افعی تهران» سریالی است با خرده داستان­‌های متعدد و صحنه­‌هایی پراکنده که گاه به سختی می‌توان باور کرد بر مبنای دیالوگ‌­هایی مشخص و نوشته‌­ای دقیق پدید آمده‌­اند. ما اغلب با سریالی آشفته روبرو هستیم که در سبک و روند دراماتیک انسجام کافی را ندارد و به همین علت صحنه­‌های زائد و موقعیت­های غیردراماتیک در آن زیاد است. با اینکه در اجرا گاه موقعیت­‌های خرد طنزآلود متعدد سریال، شیرین و مفرح هستند اما در منطق و سبک کلی کار، گاه از اندازه خارج می‌­شوند و علیه ساختار کلی درام کار می‌­کنند. تا اینجا تقسیمات داستانی در تدوین نهایی سریال اغلب منتهی به تقلیل و دور شدن مسئله جنایات افعی تهران می‌­شود که می‌­توانست سریال را جذاب‌تر و به لحاظ دراماتیک مستحکم و منسجم سازد.

از بدترین صحنه­‌های سریال آنهایی است که آرمان در قامت مدرس یا منتقد سینما ظاهر می‌­شود. اینجا آرمان تصویری کاریکاتوری و شعاری پیدا کرده که از بیان متین تفکرات خود عاجز است و اطلاعاتی دست­مالی شده و ابتدایی را بازگو می‌­کند بدون ­آنکه در موقعیت شغلی خود بگنجد و باور شود. با این وجود تصویر آرمان تصویر آشنایی است از فیلمسازی ورشکسته­ که موقعیت‌­های خرد و روزمره اجتماعی بازدارنده آرزوهای هنری اوست. همچنین در یک تصویر کلی‌تر آرمان نمونه‌ای است از مرد معاصر ناکام کلان‌شهری جهان سومی و پر تناقض، که به ثمر نشستن و رسیدن به پختگی بزرگسالی در او پس از پنجاه سالگی همچنان محقق نشده است و به همین دلیل خشمی پیشینی و شکل‌گرفته در روان بر اعمال او مسلط است و همین می‌تواند زمینه‌ای باشد برای آنکه خود او افعی تهران باشد!

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید