درامانقد-سینما: امسال فرنچایز 38ساله‌ی «بیگانه» با ششمین قسمتش ادامه یافت؛ آن هم به کارگردانی ریدلی اسکات که فیلم اصلی را هم در جوانی ساخت. برخی اسکات را بزرگ‌ترین فیلم‌ساز بریتانیایی زنده می‌دانند که با آثار پیشگامی مانند «بیگانه»، «بلید رانر»، «تلما و لوییز» و «گلادیاتور» جایگاه ویژه‌ی خودش را در تاریخ سینما دارد. با این وجود، او در کشورش نه جایگاه کن لوچ و مایک لی را دارد و نه احترامی که برای استیون فریئرز یا حتی دنی بویل قائل‌اند. آلن پارکر زمانی گفته بود: «بیش‌تر بریتانیایی‌ها ریدلی را به قیافه نمی‌شناسند.» به هر حال اسکات که در ماه نوامبر 80ساله می‌شود، هنوز با شور و اشتیاق مشغول کار است و همین دو سال پیش بود که با «مریخی» موفق‌ترین فیلم کارنامه‌اش را در گیشه تجربه کرد (که البته از تحسین و جوایز مختلف هم بی‌نصیب نماند). در ادامه بخشی از حرف‌های اسکات را درباره جدیدترین فیلمش مرور می‌کنیم:

 

رقابت با رابرت آلتمن برای کارگردانی «بیگانه»!

به یاد دارم که فیلم‌نامه‌ی «بیگانه» را در یک ساعت و پانزده دقیقه خواندم چون تندخوانی و از این ترفندها بلدم… آن زمان فقط یک فیلم بلند (دوئل‌کننده‌ها، 1977) ساخته بودم. به هر حال چهار ساعت صبر کردم تا هالیوود از خواب بیدار شود و بگویم که این پروژه را کارگردانی می‌کنم. دلواپس و مشتاق بودم چون می‌دانستم کارگردانان دیگری هم جلوتر از من قرار گرفته‌اند از جمله رابرت آلتمن!

 

تکرار روحیه‌ی فیلم اصلی: «در فضا کسی نمی‌تواند صدای جیغ‌ات را بشنود»

می‌خواستم حسابی تماشاگران را بترسانم. روی‌هم‌رفته کارم همین است. همان طور که اگر کمدین بودم می‌خواستم حسابی دیگران را بخندانم. کار اصلی من سرگرمی‌سازی است. پای هنر هم در میان است اما در اصل سرگرمی‌سازم؛ هرگز این را فراموش نکنید.

 

راز هراس‌آفرینی و کلاسیک‌سازی؛ از «بیگانه» تا «آرواره‌ها»

رویکرد من با وجود این‌که چهار دهه از ساخت اولین قسمت فیلم‌های «بیگانه» می‌گذرد و فناوری و جلوه‌های ویژه پیشرفت‌های شگرفی کرده‌اند، چندان تغییر نکرده است و تصاویر رایانه‌ای و پرده‌ی سبز همیشه آخرین راه چاره‌اند (سفینه‌ی فضایی کاوِنِنت در اتاق ضدصدایی در استرالیا واقعاً بر اساس طرح‌های اولیه ساخته شد؛ با صدها سوییچ و دکمه و بیش از 1500 مدار الکتریکی که اسکات اصرار داشت همگی کار کنند!)؛ معتقدم اگر بخواهید تماشاگر را بترسانید باید شخصیت‌ها و فضایی خلق کنید که واقعی به نظر برسند و تماشاگر را همراه کنند. اصلاً به همین خاطر است که از زمان تماشای «آرواره‌ها» تا امروز، همیشه برای شنا کردن بهانه می‌آورم! من واقعاً شنا را دوست داشتم و گاهی وقت‌ها شیرجه هم می‌رفتم. اما وقتی «آرواره‌ها» را دیدم، قید شنا کردن و موج‌سواری (که دوست داشتم روزی یاد بگیرم) را زدم! چون می‌توانم تصور کنم که دست‌ها و پاهایم از تخته‌ی موج‌سواری بیرون زده و در آب افتاده‌اند و من قرار است همان طعمه‌ی مورد نظر باشم.

 

هرگز نقدها را نخوانید، منتقد خودتان باشید!

پالین کیل منتقد دهه‌های 1970 و 80 «نیویورکر» سه صفحه را به کوبیدن و تخریب من و «بلید رانر» اختصاص داد. باورم نمی‌شد، انگار پای یک موضوع شخصی در میان بود. از آن روز به بعد، هرگز نقدها را نخواندم. شما باید منتقد خودتان باشید چون خواندن نقدها در هر صورت – چه مثبت و چه منفی – به صلاح نیست.

 

ترجمه و تلخیص: رضا حسینی

منبع: گاردیئن

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید