(زین پس در بخشی به نام «سریال باز»، درامانقد سریال های مهم روز دنیا را همراه با نقد و بررسی آنها معرفی خواهد کرد و چه سریالی برای شروع بهتر از سریال دیوید فینچر)
…
نگاهی به فصل اول سریال شکارچی ذهن(Mindhunter)
سازنده: جو پنهال
کارگردانان: دیوید فینچر، اندرو داگلاس، آسیف کاپادیا، توبیاس لیندهوم
بازیگران: جاناتان گروف، هولت مککالن، آنا تورف، هانا گروس، جو تاتل، کاتر اسمیت
پخشکننده: شبکه نتفلیکس
تاریخ پخش: 17 اکتبر 2017
خلاصه ی داستان:
در اواخر دهه ی 1970 میلادی، دو مأمور اف بی آی، با اقبال عمومی نسبت به روانشناسی جرم، واحد علوم رفتاری اف بی آی را تشکیل میدهند. در این واحد، آنها با قاتلین مختلف که قتلهای فجیع و زنجیرهای را انجام دادند، مصاحبه میکنند. این مصاحبهها راهنمای اف بی آی در شناخت روان مجرمین و علایق آنها نسبت به جرم را مشخص میکند.
نگاهی به سریال:
درامانقد-سینما: علل وقوع جرم یا روانشاسی جرم، موضوع تقریبا بکری است که در دنیای سینما و تلویزیون کمتر به آن پرداخته شده است. دیوید فینچر از جمله فیلمسازانی است که نشان داده است علاقه ی خاصی به این موضوع دارد. پیش از این در فیلمهای «هفت»، «زودیاک» و «اتاق امن» به وجوه دیگری از وقوع جرم پرداخته است و حالا در سریال «شکارچی ذهن» به وجه دیگر وقوع جرم یعنی چرایی قتلهای خشن پرداخته است. سریال شکارچی ذهن داستان دو مأمور اف بی آی (هولدن فورد و بیل تنچ) است که در واحد علوم رفتاری اف بی آی فعالیت می کنند، به مأموران دیگر راجع به برخورد با متهمین و قاتلین تدریس می کنند و با قاتلین سریالی، جنسی و خشن مصاحبه می کنند. شکارچی ذهن بر اساس اتفاقات واقعی در دهه ی 70 و 80 آمریکا شکل گرفته است.
در آمریکای آن زمان که چارلز مَنسون، معروفترین قاتل بود سایر قاتلین زیر سایه ی نام منسون قرار گرفته بودند و این سریال باعث آشنایی بیشتر با اتفاقات آن زمان آمریکا شده است. از عقده ی ادیپ تا خودکمبینی عللی بوده است که این قاتلین به خاطر آن دست به اعمال شنیع و فجیع می زدند. سرکوب امیال جنسی باعث میشد زنان، طعمه ی این قاتلین باشند و سریال درباره ی چند تن از این قاتلین توضیح می دهد. فضای بسته ی اتاقها، زوایای تند دوربین، استفاده از رنگهای سرد، کهنه بودن آکسسوارهای مورد استفاده در سکانسها، تاریکی و استفاده از نیمسایه همه و همه از تمهیدات سریال برای نشان دادن فضای ناامن حاکم بر آمریکای دهه ی 70 و 80 است. بسط داستانی در این سریال به طور پله پله اتفاق می افتد و شخصیتها به مرور وارد داستان می شوند تا پازل داستان تکمیل گردد. ابتدا داستان با هولدن فورد آغاز می شود، سپس همکارش بیل تنچ به او اضافه می شود و رفته رفته واحد علوم رفتاری درون اف بی آی تشکیل می گردد. اضمحلال شخصیت هولدن فورد به زیبایی در خلال روایت سریال عیان می شود. وی که ابتدا یک مأمور ساده اف بی آی برای مذاکره جهت پایان گروگانگیری است در خلال مصاحبه با قاتلین مختلف به آنها نزدیک می شود و آنچنان این نزدیکی درون ذهن شخصیت میرود که احساس میکند کنترل کننده ی قاتلین مختلف است.
تفاوت رفتاری این شخصیت در قسمتهای پایانی با بازی خوب جاناتان گروف باعث بهتر دیده شدن ظرافتهای این شخصیت شده است. مانند تمامی ساخته های فینچر این اثر نیز استعداد جدیدی را در دنیای سینما و تلویزیون در بازیگری معرفی میکند. جاناتان گروف با ظاهر اتوکشیده و آکادمیکش در نقش هولدن فورد مخاطب را غافلگیر میکند. همچنین، بازی هولت مک کالن در نقش بیل تنچ نیز از نقشآفرینیهای مناسب درون سریال است. آنا تورف بازیگر استرالیایی نیز درون نقش وندی کار همکار دو مأمور اف بی آی جا افتاده است. سریال شکارچی ذهن بسیار متکی بر دیالوگ است و دیالوگها به صورت پینگپنگی در رفت و آمد هستند. بنابراین از شکارچی ذهن نبایستی انتظار دیدن تصاویر جلوه گر و مناسب را داشت برعکس دیالوگهای پینگ پنگی در فضای بسته ی لوکیشنهای سریال به مخاطب کمک می کند بیشتر به فضای داستان نزدیک شود و راجع به چرایی قتلها فکر کند. البته سریال برای شروع داستان، تعلل می کند و قسمتهای ابتدایی برای مخاطب خسته کننده به نظر می رسد؛ با این حال با رسیدن سریال به تشکیل واحد علوم رفتاری درون اف بی آی جان تازه ای درون سریال دمیده می شود.
در قالب ده قسمت، مخاطب با حل شدن سه پرونده ی جنایی روبرو می شود. فرمولی که سازندگان شکارچی ذهن از آن استفاده می کنند این گونه است که به ازای هر سه قسمت مصاحبه با قاتلین، یک پرونده ی جنایی پیش روی مخاطب قرار می دهند تا با استفاده از تجربیات درون مصاحبه ها در پرونده گشایشی حاصل گردد. این فرمول خسته کننده شدن قسمتها را کم کرده و برعکس به جذابیت آن افزوده است. سازندگان سریال به درستی وقوع جرم را نشان نمی دهند و صرفا پرونده هایی را باز می کنند که مربوط به مصاحبه با قاتلین است و یا از مصاحبه ها نکته هایی را برای استفاده در پرونده های دیگر برمی دارند. این که سریال وقوع جرم را نشان نمی دهد باز هم به مخاطب این کمک را میکند که به چرایی جرم و نه وقوع جرم بیندیشد. چرایی هایی از قبیل تنهایی، فروخفتن میل جنسی، فحاشی، عقده ی ادیپ و غیره دلایل متفاوت بودن اینگونه قتل ها با قتل های دیگر بوده است. کات های سریع در حین مصاحبه با قاتلین از ویژگی های دکوپاژ مناسب سازندگان این سریال است که حس تعلیق و هیجان را درون مصاحبه بیشتر کرده است، گویی اینکه مخاطب به عنوان ناظر، دیالوگ های رفت و برگشتی حین مصاحبه ها را میبیند. ظهور و سقوط شخصیت هولدن فورد در جای مناسبی در سریال شکل گرفته است. پلانهای ابتدایی سریال شخصیت هولدن فورد با صلابت ظاهر می شود و بعد از گذراندن اتفاقات مختلف، پلان پایانی سریال به زمین افتادن فورد در بیمارستان است. ماجراهای واحد علوم رفتاری اف بی آی به پایان نرسیده و بایستی منتظر فصل های بعدی این سریال (شاید رویارویی این افراد با پرونده منسون) بود. شکارچی ذهن تجربه ی متفاوتی در نشان دادن جرم است. تجربه ای که اگر در فصل های بعدی هم اینگونه با صلابت و با تفکر باشد، از جمله سریال های ماندگار تاریخ خواهد بود.