درامانقد-تئاتر: با همه محبوبیتی که به نظر می رسد آنتون چخوف در میان تئاتری های ایران داشته و دارد اما همچنان این نویسنده روسی خاصه در نمایشنامه های بلند خود- و نه داستانها و تک پرده ای هایش- برای مخاطب معمول دیر آشنا و غریبه است. درک فضای نمایشنامه های چخوف نه به لحاظ مضمونی و تاریخی بلکه به لحاظ فضاسازی و ساختار برای مخاطب دشوار است. آدمها بیشتر شبیه به شخصیت های یک کمدی هستند با این ملاحظه که بیشتر از شادی آور بودن، سوگناک اند. چخوف نویسنده شخصیت های مضحک در موقعیت های ناامیدکننده است. او از این طریق موقعیت را دست می اندازد و ناتوانی شخصیت های نمایش اش را تبدیل به امری آزار دهنده و تلخ می کند. بیراه نیست اگر بگوییم چخوف با شخصیت های کمیک موقعیت تراژیک و با این موقعیت، شخصیت های خود را ختثی می کند. ملال در عین وجود وضعیت بحرانی به نوعی بر نمایشنامه های چخوف غلبه می کند که تبدیل به اصل فضای نمایش می شود و داستان و پیش روی درام را دچار کندی و خلل می کند. ملال اساساً به این دلیل زاده می شود که تغییر ناممکن است و عبور از زمان در عین ناتوانی در تغییر وضعیت، شخصیت های چخوف را درگیر خود کرده است. برای مخاطبی که طرفدار صراحت است چخوف عذاب است. چرا که چخوف داستان را به صراحت پیش نمی برد و شخصیت ها را با سرنوشتی قطعی مواجه نمی کند. سکون در آستانه تغییر چنان در آثار چخوف سنگین است که هرگونه حرکتی را خنثی می کند.
کاری که حسن معجونی در مواجهه با چخوف کرده است از بین بردن غرابت او بوده است. نمایشنامه های چخوف در کارهای این کارگردان روالی سرگرم کننده پیدا کرد. عناصر متناقض نمایشنامه های چخوف در اجراهای معجونی هم وجود دارد و ما با همنشینی ملال و مضحکه و روابط شخصیت های کمیک در بستری تراژیک روبرو هستیم، اما همه اینها ساده به ما منتقل می شود و مخاطب کمتر درگیر دشواری های ساختاری چخوف می شود. این البته می تواند همیشه یک ارزش و امری مثبت نباشد، گاه آدم حس می کند در اجراهای معجونی دیگر همه چیز زیادی ساده و شوخی ها و روابط آدمها دم دستی شده است، اما در هر حال عدم دست برد بیش از اندازه به ساختار درام و روند اتفاقات سبب می شود که این ساده سازی توسط خود متن تعدیل و کنترل شود.
معجونی در «سه خواهر» همین روند آشنای برخورد خود با چخوف را پیش گرفته است. «سه خواهر» درباره آدمهایی است که در وضعیتی ناامیدکننده گیر افتاده اند، تشنه تغییر هستند اما برای ایجاد این تغییر توان ندارند. نماد این خواست تغییر سه خواهر هستند؛ الگا، ماشا و ایرینا که در شهری کوچک و بی افق میان آدمهایی شکست خورده و پیر و نظامیانی بی کاره و غیر قابل اتکا گیر افتاده اند. معجونی ابتدا با استفاده از یک ایده مرکزی در صحنه، تمرکزی بصری به نمایش داده است. خود این تمرکز در اجرا سبب شده است تا نمایش نوعی وحدت و انسجام اجرایی پیدا کند و شخصیت ها و روابط آنها روشن تر گردد. از سوی دیگر معجونی به جای واقع نمایی، روندی فانتزی و واقعیت گریز را انتخاب کرده است. کارگردان با استفاده از شروع نمایشنامه که یک تولد است فضایی روشن و شاد را ایجاد کرده است که تم غالب آن رنگ سفید است. اما کم کم در روند پیشرفت نمایش این نشانه های شاد و روشن به سبب مغشوش شدن صحنه و ملال جاری در زندگی آدمها، چنان تخت و آشفته می شوند که انگار پریشانی درونی آدمها را دارد صحنه به دوش می کشد.
معجونی در «سه خواهر» برای اینکه بطنِ متن را به صحنه بیاورد با ایجاد ایده های فانتزی اجرایی و از سوی دیگر کاریکاتور کردن تنوع آدمها روی صحنه ایده های اصلی نمایشنامه را برجسته و با این کار برای مخاطب فهم متن را ساده کرده است. یکی از تمهیدات مهم و برجسته اجرا کوچک شدن ابعاد وسایل صحنه در هر پرده است. کل نمایش در یک خانه می گذرد، خانه ای که دست کم افراد اصلی و مالکان آن می خواهند از آن خارج شوند اما نمی توانند. اتفاقی که می افتد بجای خروج آنها از خانه، هجوم و شاید بتوان گفت تجاوز دنیای بیرون به خلوت آنهاست. البته که این کوچک شدن وسایل صحنه وهمی بصری برای مخاطب است. به شکلی که گویی تماشاگر دارد در هر پرده از زاویه دورتر و بالاتری به آدمهای بدبخت روی صحنه نگاه می کند اما در کنار این تمهید اجراییِ معناساز، گویی می توان اینطور هم دید که چگونه شهر و وضعیت آشفته آن به خانه «سه خواهر» نفوذ می کند، به شکلی که گویی بجای رهایی از این چاله هرز، آنها تا پایان در آن غرق می شوند و فروتر می روند.
نمایش «سه خواهر» هرروز در تماشاخانه ایرانشهر، ساعت 18 به صحنه می رود.
این یادداشت دوشنبه 22 مرداد ماه نیز در روزنامه «آسمان آبی» به چاپ رسیده است.