درامانقد-سینما: چهار بازیگر زن، دوتا باسابقه و دوتا تازهکار، همراه با نویسنده و کارگردان خود به روستایی میروند تا در خلوت و آرامش آنجا، به تمرین نمایشی بپردازند به نام حال دخترها خوب است. آنها روزها تمرین میکنند و عصرها با هم وقت میگذرانند و به گفتوگو درباره خود میپردازند. به موازات تکمیل شدن داستان نمایش و صحنهها و شکلگیری و پخته شدن شخصیتها بر بستر آن درام و صحنههایش، این دخترها یکدیگر را میشناسند، از خود میگویند و تجربیات خود را با دیگری به اشتراک میگذارند و در روند شناخت دیگری، خود را نیز بهتر میشناسند. دخترها از مرگ و عشق و خانواده میگویند و آرام آرام فاصله میان دو ساحت روزها و عصرها، تمرین و زندگی، نقش و بازیگر، فیلم و تئاتر، آنچه ما به عنوان تماشاگر در حال مشاهده آن هستیم و نمایشی که تمرین میشود و هنوز کامل نشده است و در نهایت واقعیت و درام از بین میرود و همه در یک مسیر و تجربه واحد و دربرگیرنده مستحیل میشوند. اینگونه است که در نهایت داستان آدمها، نمایش و فیلم یکی میشود، بازیگران در صمیمیتی یگانه اما غریب به دوربین نگاه میکنند و آگاهی خود از وجود آن را پنهان نمینمایند و سرانجام با پیوند و ارتباطی مستحکم و بلوغی تازه ناشی از شناخت، روستا را ترک میکنند. آنها صمیمیتی را تجربه میکنند که از گذر درام و هنر نمایش از هر نوع نمایشگری و عنصر وانمودی عینی رها میشود و هر چه بیشتر به حقیقتی درونی نزدیک میگردد.
در «حال دخترها خوب است» به نویسندگی و کارگردانی ایتساسو آرانا بازیگر و فیلمساز اسپانیایی -که خود نقش نویسنده و کارگردان نمایش را نیز در فیلم بازی می کند- عناصر دراماتیک به کمترین حد ممکن در یک فیلم داستانی رسیده است و فراز و نشیب روایی نرم و آرام رخ میدهد. ما شاهد حال ساده زندگی هستیم در خطوط داستانی باریک و ظریف، بدون هیچ خدشه و خللی، اینجا به سبک فیلمهای یاسوجیرو ازو فیلمساز آرام و مشاهدهگر ژاپنی، قرار نیست تماشاگر تغییر و تحولی را ببیند که او را در ساحت احساسات و عواطف دچار هیجان کند یا در جَوی برساختی قرار دهد؛ حتی در لحظاتی که عناصر کمیک یا شعف و وجد رخ میدهد این احساسات بسیار رقیق، گذرا و به لحاظ ساختار دراماتیک کنترل شده شکل میگیرند؛ همه چیز چون نسیمی تابستانی است و آنچه اهمیت دارد تحولات ظریف درونی است. فیلم نه احساساتگراست و نه سرد و خالی از گرما، همه چیز همان هست که هست و در عین حال سرشار از زیبایی، نور و درک و مهربانی و احساساتی دلپذیر در حالات واقعی و اصیل خود است.
هنر نمایش برای نظریهپردازان و هنرمندان جدی آن، خاصیتی وجودی و خودشناسانه دارد. نمایشگر خود را کشف میکند و به موازات تبلور بخشیدن به نقش، خود را نیز شکوفا میسازد. فیلم «حال دخترها خوب است» به نوعی درباره همین اصل است، درباره هنری که دیگری را در سایه شناخت و مواجهه با خود، به بیان و نمایش در میآورد.