درامانقد- موسیقی: بث هارت خواننده و ترانهسرای مقیم لسآنجلس هم اینک یکی از بهترین و مهمترین خوانندگان و ترانه سرایان زن جهان است. او که از سبک های مختلف در موسیقی خود بهره می برد، توانسته با برانگیزانندگی حسی، صدای کم نظیر و فضای محزون اما دلنشین ترانه هایش سبکی تازه را به مخاطب خود معرفی کند که منحصر به خود اوست. هارت ماه گذشته برای نخستین بار به هند رفت و دو کنسرت پربیننده را در بنگلور به روی صحنه برد. در این مصاحبهی اختصاصی با مجلهی «رولینگ استون ایندیا» ما با دیدگاههای صادقانه و صمیمی او آشنا میشویم.
به نظر میرسد دو آلبوم اخیر شما یعنی «آتش بر صحنه» و «کنسرت آمستردام» توانستهاند توجه نسل جدیدی از شنوندگان را به خود جلب کند. شما دلیل این ارتباط خاص را با طیفی گسترده از مخاطبان که گزینههای بیشماری برای انتخاب دارند، چه میدانید؟
من هرگز نمیخواهم با نتیجهگیری دربارهی اینکه چرا افرادی با موسیقی من ارتباط برقرار کردهاند، پا را از حد خودم فراتر بگذارم. اما این را میدانم که چه چیزی خودم را با موسیقیام پیوند میدهد و آن این نکته است که میدانم من در داشتن این احساسات و افکار تنها نیستم. اگر من اتا جیمز را دوست دارم تنها به خاطر صدا یا ترانههایش نیست، بلکه نوعی انرژی است که من را به او پیوند میدهد. پس اگر او قدرتمند باشد من هم میتوانم قدرتمند باشم و اگر اندوهگین باشد من میدانم که تنها نیستم یا اگر سرخوش باشد، میتوانم با این سرخوشی و شادی ارتباط برقرار کنم. من به این شکل با خوانندهها ارتباط برقرار میکنم. دیروز قبل از اینکه به روی صحنه بروم، خیلی احساس اطمینان نمیکردم، برای همین به اجرای زندهی دایانا واشنگتن گوش دادم- مساله فقط خوانندگی او نیست و موزیسینهای فوقالعادهای هم برایش نوازندگی میکنند، خصوصاً در اجراهای زندهی او. من همیشه آلبومهایی از خوانندههای مورد علاقهام را که در کنسرتها ضبط شدهاند به آلبومهای استودیویی آنها ترجیح میدهم. وقتی به اجرای زندهی آنها گوش میدهم با حقیقتشان بیشتر ارتباط برقرار میکنم.
آیا فکر نمیکنید ارتباط برقرار کردن شنوندگانی که این روزها از طریق تکنولوژی به هر نوع موسیقیای دسترسی دارند، مشکلتر شده؟
من هیچ وقت به این چیزها فکر نمیکنم! به نظرم اگر به این چیزها فکر میکردم و میخواستم بخش تجاری موسیقی را تحلیل کنم و ببینم چرا افراد آلبومهایم را میخرند یا برای شنیدن آهنگهایم به کنسرتهای من میآید به دردسر میافتادم. این کارها هیچ ربطی به هنر ندارند. کار من پرداختن به ترانهسرایی و خوانندگی و گفتن حقیقت در ترانهسرایی است. کار من این است که به اندازهی کافی دلیر باشم که به روی سن بروم و حقیقت را بگویم، همان حقیقتی که در ترانههایم آمده. میدانید انسان بودن با نوعی حس ناامنی همراه است و وقتی شما یک اجراگر باشید با ناامنی بیشتری هم باید دست و پنجه نرم کنید. برای همین است که نیاز به تشویق شدن و برقراری ارتباطی وجود دارد که دایماً به شما یادآور میشود که بیمصرف نیستید. اینکه شما عضوی از نسل بشر هستید و برای خودتان هویتی دارید. این احساسات در عمق وجود اکثر هنرمندان اجرایی وجود دارد. بیایید روراست باشیم، اگر موضوع فقط موسیقی بود، شما میتوانستید در خانه بمانید و اثر خلق کنید. اما نیازی هم برای اجرا در برابر کسانی وجود دارد که به شما یادآور میشوند، تنها نیستید. البته من نمیتوانم از طرف سایر هنرمندان صحبت کنم، اما این دیدگاه من در این خصوص است. پس من به این فکر نمیکنم که چطور میتوانم به مخاطبان بیشتری دست پیدا کنم. به این فکر میکنم که با شکافتن لایههای انکار و حس اطمینان کاذب دست به آفرینش بزنم.
بخش عمدهای از موسیقی امروز ریشه در بلوز دارد-از جز و راک گرفته تا سوئینگ و آراندبی- جنبش موسیقی راک بریتانیایی در دههی 1960 تا حد زیادی تحت تاثیر مودی واترز بود. آنها از این ریشهها برای موسیقی خود استفاده کردند. شما به چه شکل از موسیقی سنتی بلوز برای شکل دادن به موسیقی خود استفاده کردید؟
من خودم را یک خوانندهی بلوز نمیدانم. من در ژانرهای مختلف و جهتهایی که خودم آن را «موسیقی خواننده-ترانهسرا» مینامم ترانهنویسی کردهام. ترانههایی مانند «چراغها را روشن بگذار» یا «ترانهی ال.ای» ترانههایی قصهپرداز هستند. من سراغ بلوز یا جز، گاسپل، سول، راکاندرول، اُلداسکول راکاندرول، سول راکاندرول و مسیرهای بسیار مختلفی میروم. همه چیز به دوران بزرگ شدن و قرار گرفتن در معرض موسیقیهای فوقالعاده و هنرمندان مختلف به واسطهی خانواده، دوستان و معلمان برمیگردد. این کاملا طبیعی است که من تحت تاثیر چیزی هستم که شنیدهام. به نظر من تنها راه برای اینکه شما واقعا آفرینندهی موسیقی یا ژانری شخصی باشید این است از شنیدن هر تاثیر بیرونی محروم باشید، اما این مساله در مورد من صدق نمیکند. من تحت تاثیر هنرمندان بسیاری زیادی بودهام. فکر میکنم پاسخ سوال شما را داده باشیم.
موسیقی ابزار فوقالعادهای برای اعتراض و انتقال پیامهای اجتماعی و سیاسی بوده است. بهطور مشخص ایالات متحده در این نوع از بیانگری الهامبخش بوده است. بابدیلن، جون بایز و دیگران با ترانههای اعتراضی ضد جنگ خود در اواسط دههی 60 میلادی از نمونههای بارز این موضوع هستند. آیا این “آزادی بیان” در موسیقی آمریکایی در ترانههای شما هم تبلور پیدا کرده؟
من به هیچوجه خودم را نویسندهای سیاسی نمیدانم. اگر شما در دوران جنگ بزرگ شده باشید، این موضوع به نوشتههایتان راه پیدا میکند. دیلن و بایز هر دو زمان جنگ ویتنام در دوران جوانی خود بودند و آنچه در اطراف شما جریان دارد، احساسات و عواطفتان را تحت تاثیر قرار میدهد. مسالهای که زندگی من را تحت تاثیر قرار داده، وجود موارد زیادی از بیماریهای روانی در خانوادهام است. موارد زیادی از رها کردن و اعتیاد… خواهرم من از بیماری ایدز مرد، که آن را از یک سوزن آلوده گرفته بود. پس طبیعی است که روایتهای من تا حد زیادی به کشمکشهای شخصی، رابطه با خدا، احساس بیارزش بودن، شرم و غیره مربوط باشد. اما امیدواری زیادی هم در آنها پیدا میشود، چون اگر امید نبود، من میمردم! پس همانقدر که من یک جنبهی تیره دارم، یک جنبهی روشن بسیار قدرتمند هم دارم که تا به حال مرا زنده نگه داشته و این چیزی است که من دربارهاش مینویسم.
عنوان آلبوم “توضیح نده”، رابطهای با خوانندهی بزرگ جز، بیلی هالیدی را نشان میدهد که ترانهای با همین عنوان خوانده بود. در گسترهی غنی خوانندگان زن آمریکایی- از بسی اسمیت و بیلی هالیدی گرفته تا آرتا فرانکلین و بسیاری دیگر، سنتی فاخر شکل گرفته است. آیا شما هم ادامهی این سنت هستید؟
خب من سیاهپوست نیستم و نمیدانم چطور در این جایگاه قرار میگیرم. شکلی که آنها با مسالهی بردهداری برخورد کردند برای من دور از ذهن است. به خاطر دارم در خردسالی همراه مادرم که طرفدار پروپاقرص بیلی هالیدی بود، آهنگی با نام “میوهی عجیب” را میشنیدم. نکتهای دربارهی ترانهی “توضیح نده” وجود دارد و آن هم اینکه پدر من، مادرم را به خاطر زن دیگری ترک کرد. در نتیجه من با کسی که حیثیتش لکهدار شده بود ارتباط نزدیکی برقرار کردم. به همینخاطر این ترانهای است که من با آن ارتباط برقرار میکنم. اما اگر منظور میپرسید که من ادامهی این سنت از خوانندگان هستم، پاسخم منفی است.
چه کسی در سبک و سیاقی که پرورش دادهاید الهامبخش شما بوده؟
من از خیلی ها تاثیر گرفتهام- بیلی هالیدی، آرتا فرانکلین، اوتیس ریدینگ، باب مارلی، بلک فلگ، بلک سبث، آزی آزبورن، راش، لدزپلین، کارول کینگ، ریکی لی جونز، جیمز تیلور، ایگلز و… من عاشق موسیقی لاتین، موسیقی بومیان آمریکایی، موسیقی کلاسیک، دینا واشنگتن، الا فیتزجرالد و خیلیهای دیگر هستم.
شهرت جهانی شما خصوصا در استرالیا و اروپا قابل ملاحظه است. آیا فکر میکنید مخاطبان در این کشورها واکنش متفاوتی نسبت به مخاطبان در ایالات متحده دارند؟
اینکه چرا شما با مخاطبان خاصی ارتباط برقرار میکنید چیزی نیست که بشود به راحتی از آن سر درآورد. بخش زیادی از ارتباط با مردم به شرکت پخشی که با آن کار میکنی یا تبلیغاتی که میشود برمیگردد. در اوایل دورهی کاریام، من از طریق شرکت پخشی که با آن کار میکردم در ساحل شرقی ایالات متحده و آفریقا معرفی شدم. دومین شرکت پخشی که با آن کار کردم من را به اروپا، استرالیا و بعد آمریکا معرفی کرد. بعد از آن من به الکل و مواد مخدر روی آوردم و به مسیر شغلیام گند زدم و آنها تا یک سال بعد که سعی کردم سلامتم را به دست آورم من را کنار گذاشتند. وقتی برگشتم، هیچکس در ایالات متحده حاضر نبود به سراغ من بیاید. اما در نیوزلند و هلند به من اجازهی اجرا دادند و همین شروع دوبارهی من بود. من یک فرایند بازسازی کند را پشت سر گذاشتم. چند سال طول کشید تا دوباره توانستم برگردم. بعد تازه دوباره توانستم با شرکتهای آمریکایی کار کنم.
فکر میکنید در آیندهی نزدیک شاهد چه گرایشهایی در عرصهی موسیقی آمریکایی باشیم؟
من نمیدانم آنجا چه خبر است، چون مدام در جاده هستم. من رادیو گوش نمیکنم. اوقاتی هم که خانه هستم به نوشتن، آشپزی، باغبانی یا وقت گذراندن با دوستان مشغولام. فکر میکنم موسیقی از جایی متولد میشود که در آن نوعی محرومیت و بیداد جریان دارد و گروهی از افراد دور هم جمع میشوند و صدایی نو میآفرینند و اگر بخت و اقبال با آنها یار باشد اثرشان سروصدا میکند و کمپانیها آن را توزیع میکنند و یک عرصهی جدید را رقم میزنند. به هر حال این نظر من است.
موسیقی شما به ابزاری قدرتمند برای ارتباط بدل شده؛ به عبارت ساده، شما چیزی را میخوانید و ما سراپا به آن گوش میدهیم. نوعی جاذبه در صدا و بیان شما وجود دارد که به خاطرش از شما ممنون هستیم!
آه. این نظر لطف شماست!
از طرف رولینگ استون ایندیا از شما بابت وقتی که به ما دادید تشکر میکنم.
خواهش میکنم. من هم از شما به خاطر مصاحبه ممنونام. من خیلی مشتاق سفر به هند هستم. من یکی از بزرگترین طرفداران غذای هندی هستم و عاشق رنگها و فیلمهایی هستم که اینجا دیدهام.
مترجم:علی منصوری
منبع:رولینگ استون ایندیا
ممنون که وقت گذاشتید و این مصاحبه رو ترجمه کردید.