درامانقد-سینما: رفتن همان حرکتی است که فرد در پی آمال و آرزوهای خود می کند. رفتن از سر استیصال و یا بلندپروازی حرکتی است به سوی مسیری که می تواند آن مسیر یک طرفه باشد. ما در «رفتن» با همین مسیر رو به رو هستیم. زوج جوانی که رهایی خود از مصیبتها و بدبختیها را در رفتن می بینند. آنها در فضایی گسسته و جدا شده از هویت و تاریخ سرزمین خود به دنبال جایی برای نفس کشیدن هستند.
ما با دیدن «رفتن» ساخته نوید محمودی که به تازگی در گروه هنر و تجربه به نمایش درآمده در وهله اول دچار همراهی می شویم اما باید به این نکته پی برد که این فیلم کالبد شکافی کسانی است که مهاجرت می کنند. زوج افغانستانی که برای زندگی بهتر و فرار از تمامی مصیبتهایی که بر سرشان آوار شده به دنبال رهایی هستند. اما مسیر پرسنگلاخ آنها چیزی جز نشان دادن خلاء های اخلاقی، عاطفی و انسانی است. «رفتن» با ارائه تصویری بلوری از زشتی های اطراف ما، آنها را به خوبی نشان داده است. گویی ما هم در رفتن آنها سهیم هستیم و آنها نیستند که می روند ما هم با آنها می رویم. ما و آنها دو روی یک فلاکت هستیم.
پسری در کشوری جنگ زده و پر از مصیبت، با مکافات خود را به ایران می رساند تا با دختری که دوستش دارد به سوی اروپا رود. ایران برای آنها گذرگاهی تاریخی است. گذرگاهی که در برهه ای از تاریخ، محلی برای رفتن آنهاست. اما این گذرگاه خصلت خودبازتابنده یافته است. ما رفتار جمعی خود را در آن می بینیم. کسانی که از انسانهای نگون بخت پول های کلانی دریافت می کنند تا آنها را با هزار درماندگی و بدبختی به خارج از ایران برسانند. راننده که به دختر دست درازی می کند و حرکت غیر انسانی خود را آشکار می کند. مسئول کارگاهی که دستمزد چند ماه دختر را نمی دهد و او را به ناکجاآباد حواله می کند. همشهری های پسر نیز رفتارمشمئز کننده خود را چنان عریان می کنند که او را تا سر حد مرگ می کوبند.
اما در این منظومه وحشت و درد جای عشق این دو به شکلی سنگین بر دل می نشیند همچون نگاه زیبای پیرمردی در بالکن(شمس لنگرودی) که شاعرانه دلبری و عشق بازی این دو را در پس کوچه ای می بیند و اندکی از قهوه خود را با شنیدن ترانه «مرا ببوس» می نوشد. عشق این دو با رهایی شان از فلاکت عجین شده است. دو عاشق دل باخته در پی جایی هستند که از برهوت مصیبت رها شوند و سر در بالین یکدیگر نظاره گر آینده خود باشند.
«رفتن» فیلمی تمام قد بر همان چیزی است که دنیای ما عاری از آن است. جهانی که معنایش عریان کردن تمامی بسترهای اخلاقی و انسانی است. تجربه دختر و پسر افغانستانی در این جهان، دردناک و سوزناک است. اما درام زندگی آنها سرنوشتی محتوم بر یک روز از زندگی پر از فراز و نشیب است. فضای سرد و یخ زده فیلم بیش از هر چیزی تلنگری بر جهان به یغما رفته است. ما با چهره بزک شده مهاجرتی رو به رو هستیم که سر پر شور خود را بر آستان تهی شده فروگذاشته است. هیجان و جنونی که دختر برای همراهی با پسر دارد نشان از همان سر پر شوری است که می خواهد از دنیای تحقیر و تباهی گریز کند. هویت این دو هویت ماست. ما نیز در پی فرار هستیم. ما هم می خواهیم تن فرسوده خود را به هجرت بسپاریم و رها شویم. رهایی با رفتن معنا می یابد.
«رفتن» توانسته با به تصویر کشیدن یک روز از زندگی دو زوج افغانستانی رهایی را معنا کند و پرده پوشالی «ما هم مردمی هستیم» را به زیر بیاندازد. تلنگری که فیلم به ما می زند در همین نکته نهفته است که ما در گذرگاه تاریخی آنها چه نقشی داشتیم و چگونه آنها را همراهی کردیم. «رفتن» مانیفستی اجتماعی و سیاسی از اوضاع روزگار ماست. روزگار جنگ سالارانی که آتش جنگ درآمد تجارت آنهاست و هستند کسانی که در این فضای باطل چهره حق به جانب می گیرند و از گرد و غبار تباهی برای خود نانی که در خون فرو کرده اند می جویند. فیلم نوید محمودی با به تصویر کشیدن درامی عاشقانه توانسته قربانیان ابدی روزگار جنگ و مغاک را معرفی کند.
شدت رئالیستی فیلم چنان در ذهن فرو می رود که نمی توانیم آن را صرفا درامی عاشقانه بداینم شاید بر این اساس است که چهره زمخت سیاسی فیلم چنان پنهان است که توانسته در پس معاشقه این دو به خصوص در لحظات پایانی که صدای پسر از دخترک جدا می شود را با ترحم ببینیم و آهی از جنس حسرت بکشیم. شنیدن صدای رادیو که آمار کشته شده های مهاجرانی که در دریا غرق شدند همان پتکی را در سر پسرک فرود می آورد که صدای ضجه و ناله زنی که شوهرش را در آن قایق از دست داده تا تألم ما را دو چندان کند. ما با تمامی این تألم ها دچار همان افسردگی می شویم که دختر، ناتوان و رنجور به خانه باز می گردد و روز سیاه خود را در دل شب مخفی میکند.