ایده نقد: «مذکرمؤنث (به فرانسوی: Masculin, féminin)» فیلمی سیاه و سفید به کارگردانی ژان-لوک گدار است که در سال ۱۹۶۶ در کشور فرانسه ساخته شده است. «مذکر مونث» نخستین بررسی گدار در مورد جوانان دهه ی 60 میلادی و یا به گفته ی خود او فرزندان مارکس و کوکاکولا است. نسلی که بین ایمان ایدهآلیستی به سیاستهای چپگرایانهی انقلابی و عشق به فرهنگ پاپ آمریکایی درگیر بود.
این فیلم مرز افتراقِ کامل گدار از روایتگری را ترسیم میکند و مسائل مربوط به نسل جوان، یعنی جوانان دههی 60 را نشان میدهد. او در این فیلم به شیوه ی سینما وریته با افراد این نسل مصاحبه کرده و آنها را وارد بحث با یکدیگر میکند. گدار میکوشد تا نشان دهد که آرمانهای جوانان، تحتتأثیر محیطِ سرشار از نفسانیات و خشونتی که آنها را احاطه کرده، لوث شده است. آثار گدار بعد از «مذکر مؤنث» بهطور روزافزونی رادیکال شدند و از داشتن ساختارهای مرسوم سر باز زدند. او در سال ۱۹۶۶ اینطور نوشت: “سینما خالصترین قالب سرمایهداری است. تنها یک راهحل وجود دارد و آن پشت کردن به سینمای آمریکا است.”
از سوی دیگر «مذکر مونث» استعارهای از ماهیت سینماگران موج نو فرانسه و اعضای سینماتک پاریس بود. شاهدی بر این واقعیت که سینماتک در اواخر دههی ۶۰ پر از عشاق چپگرای سینما بود که آثار فیلمسازان راستگرای هالیوود مثل هیچکاک، فورد، هاکس و ساموئل فولر را میپرستیدند. به اعتقاد گیلبر ادر، هیچکاک برای فیلمسازان و منتقدان موج نو درست مثل ادگار آلن پو برای شاعران فرانسوی در اواخر قرن نوزدهم بود. گدار بي آنکه در خلاء فرماليستي غرق شود، سينمايي به وجود ميآورد که از نوعي رئاليسم برتر برخوردار است، با دوران خود هماهنگي دارد و بخشهاي تاريک جامعه را کشف و تحليل ميکند. «مذکر مونث» ترسیمگر تحولات سياسي در جامعهی دههی 60 فرانسه است.
داستان فیلم مذکر مونث در مورد زندگی جوان 21 ساله ای به نام پل است که به تازگی از خدمت سربازی فارغ شده و به دنبال کار میگردد. او نسبت به زندگی اجتماعی ناامید است و به سفارش یکی از دوستانش کار در دفتر یک مجله را شروع میکند. در این دفتر دختری به نام مادلین را ملاقات میکند که خواننده ی جوانی است. این ملاقات باعث ایجاد رابطه ی عاشقانه ای بین آنها میشود. پل به دنبال معنای زندگی میگردد و بعد از مدتی بیش از پیش از دوستانش فاصله گرفته و همین مسئله او را تنهاتر میکند. گدار از پل به عنوان نماینده ی اندیشه ی مارکسیستی و از مادلین به عنوان نماینده ی نسل کوکاکولا استفاده کرده تا ستیزه گریهای دههی 60 را بهتر ترسیم کند.
آنچه بیش از همه گدار را در بین هم نسلانش و حتی غالب فیلمسازان تاریخ سینما برجسته میکند، طرز پرداخت رادیکال فیلمهایش است. گدار قبل از اینکه فیلمساز به نظر برسد، یک انقلابی قاعده شکن است که بداعتهای فرمی اش برای انتقال هرچه بهتر پیام سیاسی فیلمهایش است. در این میان برای گدار مهم نیست که زیر تمامی عقاید پیشینش هم بزند، چه از لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فرمی. «مذکر مونث» محصول دوره ی اول فیلمسازی گدار است. این دوره از اواخر دهه ی 50 شروع شده و با ساخت فیلم « آخر هفته» در سال 1967 به پایان رسید. این دوره، دوره ی درخشاني است زیرا سينماگري جوان با گستاخي تمام، همه قرار دادهاي متداول آن زمان را زير پا مي گذارد؛ قواعد و قراردادهاي مربوط به سينماي معروف به کيفيت فرانسوي.
گدار با در هم شکستن شيوه بياني پذيرفته شده، از بین بردن جلوههاي توهمزا، معرفي مونتاژ به عنوان تعيين کننده ترين عنصر خلاقيت و همچنين با شيوه عملي فاصلهگذاري، کولاژ، دستکاري و استفاده از نقل قول، سينماي مدرن را بازآفريني ميکند. آنچه که به نظر عجيب ميآيد در واقع اين است که چنين جرات و شهامتي در فرم به هيچ وجه نه وجه شاعرانه را حذف ميکند و نه جنبه داستاني را. در این دوره به تدریج مولفه های بصری گدار باب می شود و همچنین شیوه ی داستانگویی به سبک او به وجود می آید، شیوه ای که سعی در مشارکت دادن ذهن بیننده در جریان موضوع فیلم دارد.
گدار را فرزند هراسناک سینمای موج نو خواندهاند چراکه در دهه ۱۹۶۰ با تلاش جنجالگونهای میخواست با نهادهای خشک و پژمرده سیاسی و اجتماعی بستیزد. او بود که از پیشگامان کنفدراسیونهای همگانی کارگری خواست در سخنرانی تلویزیونی ژنرال دوگل خرابکاری کنند؛ و وقتی آندره مالرو به فرمانبرداری از گلیستها میخواست هنری لانگلوا از پایهگذاران سینماتک فرانسه را از مدیریت آن بنیاد برکنار کند رهبری اعتراضی چشمگیر را بردوش گرفت و فریاد زد که کشورش اندیشه ی فرانسه ی آزاد را به دور ریخته است. او به یاری تنی چند در ماه مه۱۹۶۸ جشنواره کن را به هم زد و در درگیریهای کارگری کارخانه رودیاستا دوربین فیلمبرداری را بسان سلاح بکار گرفت و به گوینده ی تلویزیونی گفت که درست به رویدادها نگاه نمیکند و به او پشت کرد.
در این دوران بود که سینمای گدار تا بدان جا تعالی یافت که امروز تاریخ سینما را به دو دوره ی پیش از گدار و پس از گدار تقسیم میکنند و این اعتلا از هشیاری و گستاخی او در زیر پا نهادن ارزش های پذیرفته است. بینش او را از گفتههایش میتوان پژوهید. گدار دریافته بود که فیلم نمیباید وانمود کند که حقیقت دارد. به گفته او «مهم این است که هر کس آگاه باشد که هست. در سه چهارم از درازای هر روز این حقیقت فراموش میشود. اما ناگاه نمایان میشود: هنگامیکه به خانهها نگاه میکنید یا به چراغ قرمز و در آن دم درمییابید که هستید».