ایده نقد:عنوان اولیه فیلم نوآر – علمی تخیلی سال 1965 ژان-لوک گدار (آلفاویل)، عنوان کمیک « تارزان علیه IBM» بود. عنوانی که در قیاس با عنوان نهایی فیلم، به شکل غیراستعاریتری بازتاب دهنده مضمون فیلم به شمار میآمد. آلفاویل در نهایت درباره تقلای فردیت تکین انسانی در برابر ماشین تمامیتگرا، ضد انسانی و شدیدا عقلانی جامعهای کامپیوتری است که توسط هوش مصنوعیای به نام آلفا 60 اداره میشود. قهرمان فیلم، لمی کوشن، مانند تارزان از دید عقلانیت استریلیزه آلفاویل موجودی وحشی، بدوی با رفتاری غیرقابل درک است. از آن سو آلفاویل و آلفا 60 بازنماینده حضور غالب بنگاههای تکنولوژیکی هستند که در هیات IBM برآمدن جامعه مسلط جدیدی متکی بر دادهها و اطلاعات را پیشگویی میکنند. در این دیستوپیا او نیز مانند تارزان باید احساسات و عواطف خود را پنهان کند همانگونه که تارزان بدن تنومندش را در میان درختان و سبزه های جنگل مخفی میکرد.
وقتی کوشن به آلفاویل وارد میشود بیلبوردی را در بدو ورودش میبیند که چهار واژه بر روی آن نوشته شده است: سکوت، منطق، امنیت و احتیاط. این چهار واژه در حکم دستوراتی برای حالتهای « درست » رفتار در شهر هستند و یادآور آن چیزی هستند که «میشل فوکو» آن را « قدرت – دانش » مینامد؛ شکلهایی از دانش که ساختارهای نهادی قدرت سیاسی را تقویت میکنند. در خلال فیلم گدار بارها به منظور تاکید بر ساختار زیرین ایدئولوژیای که هستی آلفاویل را تعریف میکند، نماهایی از نمادهای تصویری را در لابهلای رویدادهای روایی جای میدهد. دو نمونه اصلی از این نمادها تصاویر پیکانها و معادلهها است. پیکانها نماد آشکاری از مرگ اختیار و انتخاب و موید دترمینیسمی است که در بطن آن تنها راه « صحیح » راهی است که آلفاویل آن را نشان میدهد. «معادله» نیز به مثابه ستون فقرات علم و ریاضیات به نتیجه مشابهی اشاره دارد. تساوی بی رحمانهای که در واقع امکان هر نوع امکان دیگر را از بین میبرد.
این دو مکانیزم اجبار نمادین، پیکانها و معادلهها، به پدیده وسیعتری که اتمسفر آلفاویل را در انقیاد دارد ارجاع میدهد؛ پدیدهای که آن را در ارتباط با آنچه «هربرت مارکوزه» اندیشه «تک ساحتی» مینامد میتوان بررسی کرد. مارکوزه اندیشه تک ساحتی را به صورت اختگی تفکر از اندیشه انتقادی به هستی فردی و ناتوانی نفی کردن تعریف میکند. برای چنین فردی نهادهای سیاسی، روابط طبقاتی و ایدئولوژیهای حاکم تنها اشکال ممکن وجودی به شمار میآیند . بدیهی است که برای مارکوزه هم مانند فوکو و آلتوسر این امر نه مسالهای ذاتی که اساسا محصول ساختارهای سیاسی موجود است. تکرار دگماتیک این فرمان که «هیچ کس نباید بگوید چرا» که به وسیله ساکنین آلفاویل بیان میشود نمونه کاملی از این انقیاد اندیشه است. جالب این که در همان زمان که مارکوزه سرگرم مفهومپردازی این مساله بود، دوربین گدار این دیستوپیا را به شکلی بصری تجسد میبخشید. در این میان کنش سیاسی کوشن در آلفاویل در بازتعریف و تحریف دو رژیم بنیانی حاکم بر ادراک و تفکر ساکنین آن بروز مییابد: زمان و زبان.
نشانههای تبعیت ساکنین آلفاویل از قواعد، مقررات و ایدئولوژیهای آن از بدو ورود کوشن آشکار میشود. وقتی او اولین بار وارد هتل میشود بلافاصله یکی از کارکنان برای حمل چمدانهایش از راه میرسد، او را به سمت آسانسور هدایت میکند و اتاقش را به او نشان میدهد. در تمام اینها امتناع کوشن تمایزی صریح را میان رفتار روباتوار افراد مقیم و بی پرواییِ فردیِ کوشن ایجاد میکند. جمله تکرار شوندهی دیگری – به جز این که در اینجا چرا وجود ندارد – که یا از زبان آلفا 60 و یا از روباتهای انساننما شنیده میشود این است که «هیچ کس در گذشته نزیسته است و هیچ کس در آینده نخواهد زیست، کل زندگی لحظه حال است». این جمله نیز بار دیگر گفتار مارکوزه را در باب «تاریخ زدودگی» که در جامعه تکنولوژیزده معاصر روی میدهد به یاد میآورد که در آن رفتاری غیرتاریخی در قبال گذشته به آرامی با منظری جامعتر جایگزین میشود که نوعی تفسیر و ارزشگذاری تازه را بر مبنایی روشنفکرانه یا اخلاقی در پی دارد. در نتیجه ارتباط پرسشهای کجا یا چگونه با امر تاریخی فراموش میشوند. پس میتوان نتیجه گرفت زمان در آلفاویل شکلی دایرهوار و غیرخطی دارد که به صورت دترمینیستی امکان هر گونه پیشروی به سوی امکانها را از بین برده است. در این زمینه استفاده مکرر کوشن از دوربینش برای عکاسی از هر چیزی که در اطراف او است بسیار اهمیت دارد. دوربین به مثابه ابژهای که امکان ثبت و ضبط گذشته را بازنمایی میکند مبین حافظه تاریخی به بهترین شکل ممکن است. به علاوه این حرکت او به ندرت مورد مخالفت دیگر افراد آلفاویل قرار میگیرد گویی آنقدر سرکوب تاریخ و تفکر مفهومی موثر بوده که مفهوم ضبط آن عملا باورنکردنی و ناممکن به نظر میرسد.
علاوه بر تعیین زمان به مثابه «اکنون جاویدان» شکل دیگری که طبقه تکنوکرات آلفاویل با آن کنترل هستی افراد را به دست گرفتهاند مساله زبان، واژهها و معنا است. آلفا 60 در یکی از اعلانهای ایدئولوژیکش بیان میکند که «هر چیزی گفته شده است، استفاده از واژهها معنای آنها را تغییر نمیدهد». در فرایند کنترل مرزهای تفکر اداره زبان شاید بنیادیترین ابزار انقیاد باشد چرا که تفکر در مرزهای زبانی است که به حرکت ادامه میدهد. مارکوزه در این باب «فرهنگ لغات» را یکی از نمونهترین موارد کنترل و هدایت تفکر به کانال تفکر تک ساحتی میداند. در فرهنگ لغات است که مدلول به دال دوخته شده و دالها به وسیله نخ تسبیحی در ذیل منطق معنا قانونمند میشوند. در خلال همین زنجیره معنا است که افراد یک جامعه قادر میشوند تا احساسات خود را بیان کنند. بنابراین در جامعهای که فرهنگ لغات به جای انجیل نشسته است تصمیم برای وارد – خارج کردن واژهای به آن کنشی عمیقا سیاسی است. آلفا 60 میگوید که تنها کامپیوتر اصلی است که معنای به هم پیوستن واژهها را میداند. به بیان او تنها تک واژهها واجد معنا هستند و وقتی آنها کنار هم قرار میگیرند کل ( معنا) از هم میپاشد. بنابراین در اینجاست که میتوان جملات بی پروا و پرشتاب کوشن را – در برابر جوابهایی که ساکنان آلفاویل قبل از پرسیدن سوال به صورت ماشینوار ارائه میکنند – نشانههایی از حیات سوبژکتیویته در زمین بایر آلفاویل دانست.