درامانقد-تئاتر: «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، نوشته محمد چرمشیر و بهمن عباسپور، به کارگردانی شهرام گیلآبادی، اینروزها در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود. نمایش داستان چهار زن کارتنخواب است که به نوبت هرکدام روایتگر خود و جهانشان، برای مخاطبینی میشوند که گرداگرد آنها نشستهاند. «یک دقیقه و سیزده ثانیه» اجرایی تعاملی است که در صحنهای خالی و از خلال روابطی که مابین بازیگران و تماشاچیان خود برقرار میکند، شکلمیگیرد. صحنه مربع شکل نمایش با دیواری از آینههای قدی احاطه شده که به مخاطب امکان میدهد در آینهها خود و دیگرانی را که همگی در مربعهایی تودرتو بر زمین کف سالن نشستهاند، ببیند. مربع میانی صحنه که کوچکترین مربعهاست، بازیگران و نوازنده اجرا را به وقت مجموعشدن، در خود جای میدهد و همان است که صحنه قصهها و روایتها میشود. فاصله اولین ردیف تماشاگران با این هسته مرکزی آنقدر اندک است که مرزی میان صحنه و بیرون از آن نمیکشد و حرکت دایمی بازیگران و تعاملشان با تماشاچی نیز که در هماهنگی کامل با این فرم صحنهپردازی است، بر این بیمرزی تاکید کرده و کل سالن، صحنه اجرای نمایش میشود.
چهار زن با چهار قصه و جهان مختلف در نقطهای از زمان، به مکانی مشترک رسیدهاند. مکانی که در حاشیه و خارج از مرزهای مرسوم جامعه با حفظ فاصله از زیست همگانی جای گرفته و حتی وقتی تلاش میکند تا با داخلیها به گفتگو و تعامل بنشیند، جز لحظهای توجه و اندکی اشک و آه، نصیبی دیگر نمیگیرد. شاید این زنان همان امر واقع لاکانی باشند که تن به نمادین شدن نمیدهند چرا که وضعیت حقیقی آنها به زبان درآمدنی نیست. هرچند در فرمها و ساختارهای زبانی، دست به کار روایت خود شوند. سهزن ازین چهار، لب به سخن میگشایند و هرکدام با شیوه و شخصیت ویژه خود تلاش میکنند تا خود را برای مخاطب بگشایند. چهارمی اما اجازه روایت نمییابد. او هربار که میخواهد زندگیش را شهادت دهد، بهدست سه زن دیگر خفه میشود. این زن چهارم، خواننده است و شاید سرکوب روایتش در طول نمایش کنایهای باشد به سرکوب صدای زنان که جز در پس پرده و دزدانه امکان به آواز درآمدن ندارد.
روایتهای شهادتگونه و گفتن از خود، خاطرات، بدن و زندگی شخصی زنان، سنتی قدیمی در تئاتر فمینیستی است. درواقع اولین گروههای تئاتری زنان که تحتعنوان «تئاتر فمینیستی» شروع به کار و فعالیت کردند، اجراهای خود را با همین راویان شاهد و بر پایه گروههای خاصی که قصههای زنان را از خلال جلسات طولانی تعاملی زنانه، جمع میکردند، بنیان نهاده شدهاند. این گروهها که سی آر یا گروههای «ارتقای آگاهی» نام داشتند، برپایه اشتراکاتی چون طبقه، نژاد و یا دیدگاه سیاسی شکل نمیگرفتند. بلکه گروههای بودند که درهایشان به روی همه زنان باز بود. اولین هدف گروههای سیآر، ایجاد صدا برای زنان بود. بعد از قرنها سکوت، این گروهها موقعیتی پدید آوردند که به مدد آن زنان آغاز به صحبت کردن درباره تجربه زن بودن خویش کنند و بگویند که زن بودن چه حسی دارد. ترکیب جنسیتی این گروهها (کاملن زنانه) امنیتی را برای زنان فراهم میکرد که به موجب آن میتوانستند بدون ترس از قضاوت و انتقاد مردان، فرصتی برای گفتگو با دیگر زنان داشتهباشند. آنها درباره مسائل جنسی، شغلی، خانوادگی و همینطور رویاها، خاطرات، امیدها و تخیلات خود حرف میزدند. این گروههای سیآر، سرآغاز تئاتر فمینیستی هستند. گروههای تئاتر فمینیستی اولیه در اواخر دهه شصت و اوائل دهه هفتاد میلادی در اجراهای خود، از تجربیاتی که در این سیآرها به دست میآمد، استفاده کرده و مخاطبان اجرا نیز همچون یک گروه سیآر بزرگ به سخنان و تجربیات حاصل از زن بودن هریک از اعضای نمایش گوش میدادند. طبیعت احساسی و شدت شخصی بودن این اجراها باعث پدید آمدن گونه نوینی از صمیمیت میان اجراگر و مخاطب میشد که مفهوم سنتی دیوار چهارم و فاصله زیباییشناختی صحنه و اجرا را میشکست. همه اینها دینامیسم دراموتورژیگری جدیدی را تولید میکرد که با اندیشه فمینیستی «شخصی، سیاسی است» هماهنگی داشت. ازین منظر به صحنه آوردن صدای زنانی که از جامعه طرد شدهاند و هرکدام کولهباری از تابوهای اجتماعی چون اعتیاد، تجاوز، کودک فروشی و خیابانخوابی را بر دوش دارند، با این شیوه شهادتگونه بسیار انتخاب بهجا و درخوری است.
نقطه قوت دیگر متن و اجرا، تکهتکه شدن روایتهای هر زن در بین تعاملاتش با تماشاچیان و دنیای ذهنی خود آن زن است. یعنی ما تقریبن از هیچکدام از زنها روایتی خطی و کامل با آغاز و انجام و قطعیت نمیشنویم. خاطرات، تکهتکه و پازلوار از راه میرسند. زبان زنها آشفته و خارج از قرارداد است. آنها جملهها و تصاویر را تکهتکه به خاطر آورده و دراین یادآوری خاطرات، خود نیز آشفته میشوند. هیچکدام روایتشان را به اتمام نمیرسانند. سرنوشت هیچکدامشان انجامی و اختتامی ندارد و این شاید مناسبترین فرم زبانی برای روایت زنانه باشد. جین گالوپ درباره این فرم میگوید: « این فرم بیش از آنکه واضح و روشنگر باشد، مستتر است؛ بهجای یکپارچگی، تکهتکه؛ بهجای واضحبودن، مبهم و بهجای کامل بودن، منقطع است. فرم زنانه مفهوم رسمی پایانبندی و خاتمه ندارد. در واقع شکل فعالیتش ضد بسته شدن و ضد اختتام است.»
بازیهای نمایش همگی خوب و در لحظههایی حتی فراتر از انتظارند. سیما تیرانداز در برقراری ارتباط با تماشاچیان و بداههپردازی و مدیریت بحران بسیار خوب عمل میکند. پانتهآ بهرام بهخوبی از صدایش بهره گرفته و با بیانی درخشان اجرای شخصی خودش را چنان به قدرت صدایش پیوند میزند که میتوان بخشهای روایتگری مربوط به او را با چشمان بسته شنید و به غایت لذت برد. لادن مستوفی نیز با خزیدن مدام از اقتدار به ترس و توهم، بازی صحنهای زیبایی ارایه میدهد. مینا ادریس هم مشخص است که به خاطر صدای خوش آوازش در نمایش جاگرفته و هرجا که میخواند، موفق است و در باقی موارد کار خاصی بر صحنه انجام نمیدهد. نورپردازی نمایش و استفاده از نور موبایل بازیگران که بعدتر به نور موبایل مخاطبین گره میخورد هم تکنیک جالب و درخوری برای این اجرا محسوب میشود.
با این همه اما، اجرای «یک دقیقه و سیزده ثانیه»، اجرایی کامل و بینقص نیست. شخصیتهای نمایش علیالخصوص شخصیت ریحان، پرداخت عمیقی ندارند و بیشتر از آنکه وابسته به متن و قدرت شخصیتپردازی باشند، متکی به بازی بازیگر میمانند. شخصیت ریحان عملن پس از چند دقیقه دایم در تکرار الگوی خود دست و پا میزند و همه آنچه که قادر است تا این شخصیت را زنده نگه دارد، مرهون بازی خوب و تعامل قدرتمند سیما تیرانداز با مخاطب است. نکته دیگر آنکه کارگردان در اجرای خود از زندگی زنان حاشیهنشین و حرمان دیده و بیخانمان شهر؛ نقش دیگریِ بزرگ، سیاست و حکومت را بالکل فراموش کرده یا عمدن نادیده میانگارد. این زنها بهگونهای روایت میشوند که انگار خود، خانواده و ژنهایشان تنها عامل سقوط آنها به حاشیه است. اینگونه نگاه کردن به معضلات اجتماعی، همان استعاره دیدن تا نوکدماغ است و بس. البته بگذریم از تمرکز دایمی متن و اجرا بر رابطه بین هنر و اعتیاد خانمانبرانداز که پس از چندین و چندباری که از تکرارش میگذرد، این پرسش را به ذهن میآورد که آیا عمدی در تاکید براین رابطه، آنهم در جامعه ما که دایمن درگیر پیشفرضهای سنگین و تار درباره هنرمندان است، بوده و یا قضیه چیز دیگری است.
[…] میداند. البته در این میان بودند نقدهایی چون «زنانی که خود و بدنشان را بر صحنه روایت میکنند» آینا قطبی که با اشاره به تئاتر فمنیسم به تمجید از […]