درامانقد-سینما: کریستوفر نولان فیلمساز پرده بزرگ و قابهای باشکوه است. یک کمالگرا در عصر از دسترفتن جستجوی کمال، به مثابه ارزشی بنیادین در قصهگویی سینمایی. او در تلاش برای خلق امر والا(Sublime) در دورانی است که حتی آثار بزرگ سینمایی بیشتر به دنبال تأثیرات زیباشناسانه کوچک و متواضعانه هستند. اغلب توجهی هم که به ایجاد والایی در آثار ابرقهرمانی هالیوودی میشود در راستای بداعتهای متکی به تکنیک، بدون زمینه و بنمایه درامپردازی در هنر والاست. تجربه epic(حماسی) دوران ما آنقدر کودکانه و خالی از تجربه انفسی والایی شده است که بیش از احساس غروری استعلایی، مایهی نوعی از شرمساری است.
اما در این میان نولان با آخرین ساخته خود «اوپنهایمر» در پی خلق عظمت و کمال در قالبی پیچیده و موضوعی اساسی است. «اوپنهایمر» در کارنامه فیلمساز تلاشی دیگر است برای بلندپروازی؛ هم در موضوع، هم در قصه و هم در کارگردانی. فیلم از علم آغاز می کند، به اخلاق و تنشی که با علم دارد میرسد و در نهایت سیاست از درون تاریکی رخ عیان می کند و علم و اخلاق را یکجا در خود مستحیل میسازد.
روایت در «اوپنهایمر» همچون یک سمفونی است. گویی اصوات از ساحات مختلف شخصیت و زمینههای تاریخی داستان جان میگیرند و در روایتی کلان بهم میپیوندند. اما بهترین نقطه این سمفونی یک سوم ابتدایی آن است، جایی که اولین اصوات از درون گیتی به گوش میرسند؛ چیزی شبیه به همان تصور آمیخته به وهم و خیالِ ذرات در کیهان، هنگامی که گیتی در قالب علم فیزیک در ذهن اوپنهایمر -شخصیت مرکزی فیلم- جریان پیدا می کند و در او بحرانی روانی-وجودی را به وجود میآورد. نولان تلاش دارد که تصور گیتی و تصویری که علم در ذهن نابغه فیزیکدان دارد را تبدیل به فرم فیلم کند. لحظات تنهایی و جنون در پرده اول فیلم که مهمترین و اصیلترین بخش اثر را تشکیل داده، برسازنده مواجهه ذهن با امر والا در سطح امر اصیلی به نام گیتی است. عنصر epic فیلم نیز بر آمده از همین مواجهه والا با علم است. اما این تلاش در عین حال بناست قابل پیگیری باشد، پیچیدگی کنترل شدهای داشته باشد و تا جایی که اعتنا به والایی و علم اجازه میدهد، عامه پسند هم باشد. بر همین مبنا هم فیلم روایت سیال و ذهنی خود را به شکلی عینی و ساده آشکار می کند و از آن جنون و خیال نبوغ آمیز ابتدایی نیز به فردیت و سیاست تقلیل مییابد.
در روند دراماتیک، همانطور که اوپنهایمر از هویت خود به عنوان یک نابغه فیزیک فاصله میگیرد، علم نیز از تصویر با شکوه خود دور و وارد مناسبات قدرت میشود. فیلم در همین روند به درامی شخصیت محور و در نهایت دادگاهی تبدیل میشود. گویی که ابعاد فیلم آرام آرام کوچک میشود و آن شکوه کیهانی با جنگ قدرت صحنه را به نفع ابتذال خالی میکند و این درست سرنوشتی است که سیاست برای علم و البته بمب اتم برای فیزیک کوانتوم رقم زد؛ سقوط به ورطه ابتذال. نولان در فیلمنامه «اوپنهایمر» با تغییراتی که در هر پرده در زاویه نگاه و نقطه تمرکز ایجاد کرده، از درون علم به مثابه امری گره خورده با هستی، تراژدی آن را در مناسبات انسانی نمایان میسازد.
فیلم به نوعی در پی بازآفرینی تضاد فردیت و سیاست هم هست. فردیت اوپنهایمر با علم ساخته می شود. ابتدا به نظر میرسد او بهای نبوغ خود را با آشفتگی زندگی شخصیاش پرداخت میکند، اما در نهایت اثر افشاگر این حقیقت است که بهای علم، کنترل و استفاده آن در مناسبات قدرت است. اوپنهایمر خود را وقف علم کرده، اما جاهطلبی علمی ناگزیر از معامله با سیاست است و اینجاست که فردیت دانشمند در مناسبات قدرت خرد میشود.
فیلم جهان انتراعی و تصویری خود را دارد که فارغ از واقعیت و حتی سؤالات اصلی موضوع، با کمالگرایی و جاذبه ساخته میشود، اما همچنان در لحظاتی میان ساحات مختلف قصه و اینکه میخواهد درباره چه چیز باشد گیج و گم است.
علیرضا نراقی
نسخه خلاصهتر متن زیر ابتدا در 25 آبان 1402 در روزنامه سازندگی منتشر شد.