درامانقد-تآتر: در بررسی اهمیت نهاد تآتر در جامعه بد نیست برویم و دوباره نگاهی داشته باشیم به نظریات چهره‌های شاخص و بزرگی مثل ویل دورانت. دورانت معتقد است جامعه‌ای متمدن است که چهار ویژگی در آن وجود داشته باشد و بی‌هر کدام از این چهار اصل، تمدن اتفاق نمی‌افتد.

اولین اصل، زیست در جامعه‌ای‌ است که تشکیلاتی برای اداره امور جمع داشته باشد تا جامعه در پناه آن به امنیت برسد. دومین اصل، تدوین و تأمین ارتزاق عمومی و کار است. سومین اصل جامعه متمدن، داشتن آداب و اخلاق و سنن است و چهارمین اصل و مهم‌ترین اصل، خلق فرهنگ و هنر است.

او معتقد است تمدن یعنی خلق فرهنگ و هنر و سه اصل اول مقدمه‌ای هستند برای رسیدن به اصل چهارم و مهم یعنی فرهنگ. شهری که فرهنگ و هنر نداشته باشد شهر نیست و برای آنکه این فرهنگ و هنر به‌وجود بیاید صرفاً منوط به توجه تآتر به تآتری‌ها نیست و اگر همه نهادهای مرتبط کمک نکنند و با همراهی یکدیگر این اصول را سازماندهی نکنند، در هیچ شهری تمدنی رخ نمی‌دهد. پس برای ما مهم است بتوانیم نه تنها نظر خانواده تآتر، بلکه دیگر خانواده‌های مرتبط با تآتر را به این موضوع جلب کنیم؛ چون این موضوع نیازمند هویت و روحی جمعی است و همه باید در شهر با یک ارتباط ارگانیک به هم وصل شویم تا اتفاقی برای تآتر و فرهنگ و هنر بیفتد.

از سویی دیگر به جرأت می‌توانم بگویم حتی خود تآتری‌ها هنوز تعریف درستی از هویت و تعریف رابطه‌شان با مردم ندارند. طی پژوهشی به این نتیجه رسیدم که با چهار طریق می‌شود با مردم ارتباط برقرار کرد. ناگفته پیداست که اگر مخاطب نداشته باشیم تآتری وجود ندارد و از یونان باستان تا امروز، تعریف تآتر در ارتباط بی‌واسطه با مردم است. تآتر یعنی مردم و تآتری‌ها باید برای مردم کار کنند و اگر نتوانند نظر مردم را جلب کنند یقیناً اشتباه کرده‌اند. پس این چهار راه این‌طور تعریف می‌شوند: راه اول، سرگرمی و تفنن. در تمام دنیا هنر قبل از هر چیز نقش تفننی دارد تا انسان را از زندگی روزمره و رنج‌هایش موقتاً جدا کند و فرجه‌ای ‌دهد تا انسان استراحتی کند. راه دوم  ارتباط احساسی برقرار کردن با مردم است و انسان به مرور زمان، بسیاری از احساسات خود را فراموش می‌کند و به هر حال تابع شرایط است. اینجا کار هنر است که با ذره‌بینی حیرت انگیز احساسات را دوباره به یاد مخاطب بیندازد. در واقع کار هنر، در هم شکستن تعادل اولیه به منظور ساختن یک تعادل برتر است تا عمیق‌تر مفاهیم را به یاد مخاطب بیاورد. سومین راه اندیشه است. بسیاری از مردم اقبال و امکان دانشگاه رفتن و وصل بودن به کتاب و استاد و… ندارند و توده‌های مردم بدون معلم هستند و نیازهای فکری و عقلانیت‌شان را از طریق تآتر و… به دست می‌آورد. راه چهارم، وجه زیبایی شناسی ا‌ست. ما دنیا را از طریق مفاهیم و احساسات نمی‌فهمیم بلکه از طریق شکل می‌فهمیم. ارتباط ما با جهان از طریق شکل است و هر مفهمومی برای اینکه واقعیت پیدا کند نیاز به شکل دارد و برای آنکه به شکل برسد اصول زیبایی شناسی چهارگانه را باید رعایت کند. همه این‌ها، گزیده و مروری کلی‌ بود به نقشی که تآتر در جامعه می‌تواند ایفا کند. قصد این بود که به اهل فن بگوییم که چطور و بر چه اصل و اساسی می‌شود با مردم ارتباط برقرار کرد. پس خوشبخت کسانی مثل پیتر بروک که همه این چهار اصل را در آثار خود دارند و از این طریق با مردم ارتباط برقرار می‌کردند.

 

منبع: روزنامه ایران

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید