درامانقد-سینما: سقراط گفته بود زندگی اندیشه نشده ارزش زیستن ندارد و مستند پرتره، به نوعی امکانی است برای به اندیشه در آوردن زندگی. مستند پرتره یکی از جذابترین و متداولترین گونههای سینمای مستند است. پرترهها چه درباره شخصیتهای مهم،چه درباره شخصیتهای والا، یا چه درباره آدمهای شرور یا معمولی باشند، داستانی درباره زندگی و تمامیت آن میگویند. اغلب دریچهای هستند به جهانی فراتر از فرد و اغلب خاصیت الهامبخش دارند. با اینکه جشنواره سینماحقیقت بخش ویژهای به نام پرتره دارد اما در بخشهای دیگری همچون کارآفرینی و نمایشهای ویژه هم پرترههای جالبی به نمایش گذاشته است. از جمله مستند «روزگار بلور» و «راه ناتمام» البته در این نوشته علاوه بر این دو فیلم به فیلم «گشودن درهای سینما» که در بخش پرتره نمایش داده شده نیز میپردازیم.
1- فیلم «گشودن درهای سینما» یکی از بهترین آثار جشنواره سینماحقیقت بود؛ هم از جهت شخصیتی که بازنمایی میشد و هم از جهت ساختاری که در این بازنمایی به سادگی منتقل میگشت. تصویری از محمد مَلص کارگردان خوش نام سوری که آثاری متفاوت و غریب را در تاریخ سینما عرب جاودانه کرده است. آثاری که به نوعی روایتی شاعرانه از تاریخ اجتماعی و سیاسی و حافظه جمعی سوریه هستند؛ هنرمندی که تشخصی هنری و تألیفی به سینمای سوریه و درمقیاسی بزرگتر سینما عرب زبان داده است.
اما فیلم علاوه بر نگاه به آثار ملص و نظرات عمیق و دلچسب او درباره سینما و ساخته های خود، تصویری برانگیزاننده و خواستنی از خود فیلمساز ارائه میکند و علت آن توانایی رفتن در ذهن و خلوت این هنرمند شاعرپیشه است. فیلم موفق میشود روح لطیف و نگاه زیبای یک انسان کمال یافته را به زندگی نشان دهد و این بهترین نتیجهای است که یک پرتره از سوژه خود میتواند بدست آورد. کسی که با همه وجود برای زندگی فیلم ساخته است و گویی لحظهها و ثانیههای زندگی را غنی دیده و در آثار خود نیز غنیتر کرده است. برای همین فارغ از اهمیت هنری و شغلی محمد ملص فیلم یک انسان با اهمیت و دوست داشتنی را در عمیق ترین لحظات و باورهایش تصویر میکند. فیلم نرم و لطیف نزار انداری، سرشار از فضاسازی است، در عین اینکه تنوع لوکیشن و کاراکتر ندارد. اما اندازه پلان ها و تدوین تصاویر و تبحر مصاحبه کننده در کنار تصویر سازی ساده اما ظریف، به فیلم بُعدی جالب توجه داده است و به شدت بر عواطف مخاطب اثر میگذارد.
2- سوژه «روزگار بلور» آنقدر جذاب است و در دل خود داستان دارد که فیلم ساختن از آن به شکل نامحسوس و با تعقیب فروتنانهی سوژه و داستانهای او بهترین راه است. فیلم درباره محمد بلوری روزنامه نگار حوادث است که سوژههای بسیار مهمی از ماجرای هوشنگ ورامینی تا قتلهای زنجیرهای و خفاش شب را تعقیب و حتی حل کرده است. در واقع تعقیب او به منزله تعقیب چندین داستان جذاب با روایتی دسته اول است.
فیلم امیر فرضالهی سوژهای دارد که فراتر از یک روزنامهنگار ساده است. او علاوه بر روزنامهنگار یک کارآگاه متعهد و یک حافظه تاریخی برای نوعی از روزنامهنگاری است که در کشور ما فراموش شده است. فیلم به خوبی داستانها را به شکل مجزا تعقیب میکند، همچنین تلاش میکند این شخصیت را در تمامیت خود و در همان تصویر فراتر از روزنامهنگار ببیند و بازتاب دهد، در عین اینکه به مرام و رویکرد او به عنوان روزنامهنویس به کامل ترین شکل توجه کند.
اما مشکل ساختار فیلم فرضالهی این است که با دخالتهای گاه به گاهی و روایتهای اضافی و گاه مانیفست گونه سازنده فیلم، اثر از خط اصلی خود خارج و اطلاعات یا تحلیلهای اضافیِ ناهمگون وارد فیلم میشود. این رویکرد در «روزگار بلور» در نهایت به انسجام و جاذبه ذاتی فیلم لطمه زده و به نوعی جای دست فیلمساز را همچون لکهای بر تصویر شفاف فیلم باقی گذاشته است، که از پاکیزگی و کمال اثر کاسته.
مشکل دیگر فیلم ضعف در تصویرسازی و ساختار بصری است. اینجا جایی بود که از قضا فیلمساز باید حضوری دقیق و پررنگتر داشته باشد، اما سادهگیری و گاه حتی شلختگی در استفاده از دوربین باعث شده که آنچه میبینیم هم وزن جاذبه شخصیت فیلم و خرده داستانهای پر کشش اثر نباشد. خلاقیت و بداعت تصویری مهمترین فقدان فیلم «روزگار بلور» است. اما با وجود روایتها و گفتارهای اضافی و ضعفتهای بصری در نهایت فیلم امیر فرضالهی یکی از آثار پرجاذبه و گرم چهاردهمین دوره سینما حقیقت بود، که بدون شک مخاطبش را تیز و مشتاق تا انتها با خود همراه نگه میدارد.
3- مهارت مصطفی رزاق کریمی در ساخت مستند خوش ریتم و پر جزئیات در یک بستر و ساختار ساده، همواره جالب توجه است. او پرتره خود درباره اصغر قندچی صنعتگر برجسته و بنیانگذار کارخانه ماشین سازی ایران کاوه را به همان شیوهای ساخته که برای مثال فیلم قبلی خود «بانوی قدس ایران» را ساخته بود. فیلم مصاحبه محور پیش میرود و بر مبنای تصاویر و صداهای آرشیوی. اما ساختار ساده به معنای پلانهای ساده، نورپردازی ساده، انتخاب و تدوین ساده نیست. درست در همین نکات است که تجربه و توانایی رزاق کریمی به چشم میآید. پلانهای او برای گفت و گو اغلب به دقت نورپردازی و از نظر بصری پر جاذبه هستند، انتخابها از گفتارها و گفتهها با تیزبینی انجام شده و به خوبی به یکدیگر وصل شدهاند و مستندساز غرق در جاذبههای گوناگون شخصیتی شده است که روایت میکند.
قندچی یکی از نمونههای درخشان تاریخ صنعت و توسعه در ایران است. نمونهای از کسی که دلسوزانه و همچون یک هنرمند صنعتی را در کشور پایهگذاری و خلق کرده است. اما درست مثل اغلب خالقان و مؤلفان زیر چرخ دهندههای بی رحم و مزاحم سیاست قربانی شده است. فیلم این تصویر اجتماعی و سیاسی را تاحدودی بیان میکند و نشان میدهد که چگونه قندچی و راهی که او برای توسعه پیموده، «ناتمام» مانده است.
اما آنچه «راه ناتمام» دچارش است کوتاه و خلاصگی بیش از اندازه در بررسی موضوعات است. بخشهای مختلف تاریخی میتوانست با جزئیات و گفت و گوهای بیشتری روایت گردد و پس از دیدن فیلم این حس را ایجاد نکند که گویی بخشی از حرفها ناگفته مانده است. گویی فیلم رزاق کریمی به همان اندازه که راه قندچی ناتمام مانده، ناتمام است و نیازمند جزئیات و طرحهای بیشتری است تا حق مطلب آنطور که باید ادا شود. با این وجود زندگی باارزش قندچی و روحیه مبارز او آنچنان در فیلم نمود دارد که همین پرداخت نه چندان کامل، سرشار از جاذبه و درس آموزی است.
علیرضا نراقی