درامانقد-سینما: مقدمه: کمدی سیاه جوجو ربیت ساخته تایکا وایتیتی اولین نمایش جهانی اش را در جشنواره تورنتو آغاز کرد که توانست جایزه تماشاگران را برنده شود و سپس با نامزدی در شش رشته اسکار، موفق شد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را به دست آورد. فیلم به واسطه داستان شیرین و طنازش پیرامون رابطه یک پسربچه آلمانی و هیتلر به اثری متفاوت در نقد و زیر سوال بردن سیاست های مبتنی بر جنگ افروزی و خشونت طلبی در جهان بدل می شود.
…
ظاهرا فیلم هجویه ای درباره نازیسم و عقاید نژادپرستانه آلمانی ها در جنگ جهانی دوم است اما در واقع هر نوع تفکر و ایدوئولوژی متعصابه و تمامیت خواه و انحصارطلبانه ای را به سخره می گیرد و با استهزاء هیتلر به عنوان نمادی از دیکتاتور بزرگ که در نهایت با لگد پسربچه ای به دور انداخته می شود، هر نوع حکومت توتالیتری و فاشیستی را به زباله دانی تاریخ حواله می دهد و با حذف نگرش های استبدادی از امکان همزیستی دوستانه میان تفکرات مختلف سخن می گوید و جهان بدون دیکتاتوری را دنیای آرام و امنی می نمایاند که انسان ها می توانند آزادانه به اندیشه مخالف خود عشق بورزند. اما ارزش فیلم در این است که همه این ایده های تماتیک را از دل تقابل دنیای کودکی و جهان سیاست بسط و گسترش می دهد و به کمال می رساند. از همان ابتدا که جوجو را با لباس نازی ها در حال حرف زدن با هیتلر می بینیم، مکالمه کودکانه فیلم با ساختارهای قدرت در عرصه اجتماعی و سیاسی آغاز می شود و به واسطه لحن فانتزی و طناز برآمده از دنیای بچه ها در ایدئولوژی و مفاهیم و شعارهای نازیسم گسست و تشکیک ایجاد می شود و کل تاریخچه فاشیستی آلمان زیر سوال می رود.
به نظر می رسد با پسربچه ای سر و کار داریم که تحت تأثیر فضای جامعه اش سرسپرده و شیفته افراطی هیتلر است و تمام رویایش در این خلاصه می شود که بتواند محافظ شخصی و دوست صمیمی او شود و با وجود روحیه حساس و لطیفش می کوشد با حضور در برنامه آموزشی مخصوص نوجوانان آلمان به یک جنگجوی سنگدل در راه اهداف نازیسم بدل شود. اما اتفاقا حضور او و بچه های دیگر در موقعیت های جنگی به عنوان عناصری ناجور است که ماهیت زشت و کثیف و خشن سیاست را برملا می کند و نشان می دهد که پایبندی به هر تفکر ناشی از دیکتاتوری تا چه حدی می تواند احمقانه و بیهوده و مضحک باشد. ما جوجو و دوستان کوچکش را می بینیم که از سوی فرماندهان نظامی تحت فشار و خشونت قرار می گیرند تا برای تبدیل شدن به ماشین های جنگی فاقد تفکر و احساس تعلیم ببینند و به رهبر جنایتکارشان وفادار بمانند اما در اصل با بچه هایی مواجه می شویم که در دنیای ساده و پاک خود به سر می برند و به تفکرات و ایدئولوژ های نژادپرستانه و جنگ افروزانه نازیسم درباره یهودی ها و کشورهای دیگر در جایگاه دشمن به عنوان قصه هایی عجیب و غریب و تخیلی و مرموز نگاه می کنند و کل سیاست و جنگ برایشان مایه شیطنت و ماجراجویی و تفریح و سرگرمی است و انگار وارد یک بازی هیجان انگیز شدند.
تایکا وایتیتی از طریق همین مواجهه بازیگوشانه و غیرجدی بچه ها با دنیای ترسناک سیاست است که موفق می شود هولناک ترین نگرش های سیاسی را از رسمیت و اعتبار تهی کند و آن ها را به شوخی و استهزاء بگیرد و سستی و پوچی و توخالی بودن آن ها را عیان کند. فیلم جوجو را از یک سو با گرایش به هیتلر در ارتباط با مفهوم احراز مردانگی و قدرت نشان می دهد و از سوی دیگر با علاقه به مادر و دخترک یهودی بر ابراز انسانیت و عشق در او تأکید می کند و نسبت به نظام مردسالارانه ای که پسربچه ها را برای مرد شدن به خشونت آلوده می کند، واکنش نشان می دهد و در نگرش فمینیستی ظریفی، شکست مفتضحانه دیکتاتوری و تعصب و اقتدار مردانه را توسط زیبایی و زنانگی و رقص و آزادی به نمایش می گذارد و گویی خطاب به مردان سیاست در جهان می گوید که : گیرم که می کشید، گیرم که می برید، گیرم که می زنید، با رویش ناگزیر “پروانه ها” چه می کنید؟*
…
*شعری از خسرو گلسرخی که کلمه “پروانه ها” به دلیل ارجاع به فیلم، جایگزین “جوانه ها” شده است