درامانقد-تئاتر: تاریخ تئاتر ثابت کرده است که این هنر در عین دارا بودن اصولی نامرئی و گاه مرئی، همواره با خلاقیت فردی و تجربیات مؤلفانش شکل پیدا کرده و محدوده ظهور و تأثیر خود را گسترش داده است. دانستن سبک و شیوه کاری کارگردانان، نمایشنامه نویسان، طراحان صحنه و بازیگران و… مهمترین روش برای آموختن تئاتر و شاخه های مختلف آن است. آنچه در ادامه می خوانید حاصل گفت و گوهای آنا تیمز نویسنده گاردین است با پنج کارگردان تئاتر که ضمن انتخاب بهترین کارگردان از نگاه خود، به توضیح روش و ارزش کار آن کارگردان پرداخته اند.

 

 

Bill Gaskill
Bill Gaskill

مکس استفورد کلارک[1]:  «بیل گسکیل[2]»

من این شانس را داشتم که در اوایل سی‌سالگی، کنار بیل گسکیل روی پله‌های رویال کورت بنشینم و درباره آینده کاری مشترکمان تصمیم بگیرم. آن سالها من تازه تئاتر ترورس در ادینبورو را ترک کرده‌بودم و گسکیل هم از رویال کورت بیرون آمده بود. تصمیم گرفتیم که به کمک یکدیگر کارگاهی را راه‌اندازی کنیم. من تجربه تئاتر آنارشیک و وحشی آمریکایی را داشتم که در صحنه‌های کوچک قاب‌عکسی با عمق صحنه کم، اجرا می‌شدند. او نیز درک سیاسی و همچنین تجربه کار در صحنه‌های بزرگ و عمیق را با خود داشت و به جمع ما افزود. من از او تصویرگری و چگونگی آماده‌کردن یک متن برای صحنه را آموختم. به کمک او و با اجرای نمایشنامه «فانشن» دیوید هیر، درباره چگونگی ورود انقلاب کمونیستی به یک دهکده کوچک چینی بود، که کمپانی ما- جوین استاک – سیاسی شد.

تئاتر باید جستجوگر و پرسشگر باشد و گسکیل به من یاد داد تا از «ندانستن» نترسم. وقتی کارگردانی جوان هستی، فکر می‌کنی که باید همه‌چیز را بدانی و در هر بحثی برنده شوی اما هرچه بیشتر بگذرد و بالغ‌تر و خرمندتر شوی یاد می‌گیری که اتفاقن بهتر است که کمی هم ببازی و من این‌را در آن سالها از گسکیل آموختم.

 

 

 

Peter Brook
Peter Brook

دبورا وارنر[3]: «پیتربروک»

روشن‌بینان آینده‌نگر در تئاتر  کمیاب و اندکند. کسانی مثل میرهولد، استانیسلاوسکی، گروتوفسکی، آرتو، برشت، استره‌لر[4] و پینا باوش. برای من اما پیتر بروک چیز دیگری است. من خیلی خوش‌شانس بودم که وقتی آغاز به کارگردانی تئاتر کردم، بروک هنوز شاهکارهایش را اجرا می‌کرد. دوازده ساله که بودم «رویای نیمه‌شب تابستان» او را دیدم. بعدتر در هجده سالگی «اوبو» و در بیست ‌و چندسالگی «باغ آلبالو» و «ماهابارتا» را دیدم. نمایش‌هایی که همگی نوآور، آوانگارد و کامل بودند.

بروک اجراگر را در مرکز اصلی رخداد نمایشی قرار می‌دهد و بعد چون پیکاسو آنقدر حشو وزوائد را می‌زند تا درنهایت به ذات و جوهر اجرا برسد. طبیعت ساده تئاتر او به خیال مخاطب اجازه شکوفایی و پرواز می‌دهد. او تئاتر آرام و موقر دهه‌های چهل و پنجاه را رها کرد و در دهه شصت به سراغ تئاتر سلطنتی شکسپیر و تئاتر ملی رفت و توانست این دو را نیز به محلی برای  تجربیات رادیکال بدل ‌کند. نوشته‌های او درباره تئاتر منابع الهام‌بخش بسیار خوبی برای یادگیری هستند.

 

 

 

Richard Wilson
Richard Wilson

دانیل اونز[5]: « ریچارد ویلسون[6]»

شاید ریچارد ویلسون را بیشتر به عنوان بازیگر آنهم بازیگر کمدی‌های تلویزیونی بشناسند. اما او یکی از بهترین‌ کارگردانهای تئاتری است که می‌شناسم. اولین بار اجرایش را در رویال کورت دیدم وقتی که نمایشنامه «آقای کولپرت کارشناس بود» نوشته دیوید گیزلمن را به صحنه برده بود. نمایش از یک مهمانی شام طبقه متوسط شروع می‌شود و کم‌کم در سیرورت خود به یک کمدی سیاه، خونین و سورئال بدل می‌شود. ویلسون این سیرورت را با جزییات و دقت بی‌نظیری به تصویر کشیده بود.

سالها بعد این شانس را داشتم که با او کار کنم. رفتارش سخاوتمند، گشوده و صریح است. در واقع بیشترین کلمه‌ای هم که از او می‌شنوید همین «گشودگی» است. او با توانایی جادویی‌ای که در حذف تنش‌ها و استرس‌ها دارد به بازیگرهایش آسودگی و آرامش لازم برای کار را می‌دهد. ویلسون با اجتناب از مفاهیم غلیظ و عظیم و تاثیرگذاری‌های غیرضروری و بیهوده، قادر است که خودش را به عنوان یک کارگردان کاملن نامرئی کند و به همین علت، مخاطب می‌تواند به آسانی و بدون تلاش با حاصل کار او ارتباط برقرار ‌کند.

 

 

John Barton
John Barton

مایکل اتنبورو[7]: « جان بارتن[8]»

همه ما حداقل یکبار لحظه‌ای را تجربه کردیم که درست قبل از شروع اجرایی از متون شکسپیر، حس کنیم که  نه «من نمی‌توانم این اجرا را بفهمم» و بعد از گذشت ده دقیقه در این حس به قطعیت برسیم و فکر کنیم « اوه من این اجرا را نمی‌فهمم». نمایشنامه «تروئیلوس و کریسدا» متنی بسیار سخت و پیچیده است و با اینحال وقتی در سال 1968 من اجرای بارتن از این متن را در تئاتر سلطنتی شکسپیر با بازی هلن میرن و مایکل ویلیامز دیدم، همه چیز واضح و روشن بود. همه شخصیت‌های نمایشنامه زنده، انسانی و قابل‌درک بودند و من حتی تا همین امروز هم می‌توانم بعضی از جملاتی را که بازیگران می‌گفتند به خاطر بیاورم.

قدرت اجراهای او از شکسپیر  در دو لایه خود را نشان می‌دهد. لایه اول همان نوآوری و زنده‌بودن کار و خوانش  شخصی خود اوست و سطح دوم، توانایی او در درک چگونگی هماهنگ‌سازی نظم شکسپیر برای بیان بازیگر است که از اجرایش کاری قابل‌لمس و واضح می‌سازد. او می‌داند که یک جمله را می‌توان به صدها شکل مختلف بیان کرد اما تنها چندین زمان حال در هر زبان برای استفاده وجود دارند و با اینکه از گفتن واژه قانون ابا دارد اما به ما یاد می‌دهد که خیلی اوقات به اشتباه، راهنماها و خطوط اصلی و درستی را که برای به‌کارگیری زبان وجود دارند، نادیده می‌گیرم.

 

 

Katie Mitchell
Katie Mitchell

بیژن شیبانی[9]: کیتی میچل[10]

اولین باری که اجرایی از او دیدم، نوجوان بودم و در کمپانی سلطنتی شکسپیر دو نمایشنامه کوتاه از بکت با بازی جولیت استیونسون به صحنه رفته بود. اتمسفر احساسی اجرا آنقدر قدرتمند و ترسناک بود که من به‌شدت تحت‌تاثیر قرار گرفته بودم. تا آن زمان نمی‌دانستم که تئاتر هم می‌تواند مانند فیلم تا این اندازه بر بیننده تاثیر عمیق بگذارد. اجرای او از نمایشنامه «سه‌خواهر» در تئاتر ملی آنقدر واقعی و بازی بازیگرانش آنقدر دقیق و پرجزییات بود که من فکر می‌کردم دارم جاسوسی یک‌ خانه واقعی را می‌کنم. نمی‌توانستم از صحنه چشم بردارم.

هرگز نتوانستم چند صحنه از اجرای او از نمایشنامه «ایفی‌ژنی در اولیس» را فراموش کنم. یکی از همین صحنه‌های فراموش‌نشدنی اینطور بود که کلیتمنسترا در بنایی حبس شده و به‌خاطر دزدیده شدن دخترش بسیار شوریده‌حال بود. در همین لحظه از سوراخی در بالای سقف باران شروع به باریدن کرد.  در اجرای «سه‌خواهر» او نیز لحظه‌ای است که بیرون از خانه برف می‌بارد و یکی از کاراکترها با حرکت اسلوموشن برمی‌گردد و خیره می‌ماند. انگار در همه اخلاقیات خود از نو مداقه می کند.

 

مترجم: آینا قطبی یعقوبی

منبع:گاردین

 

 

پی نویس ها:

[1] Max Stafford-Clark کارگردان تئاتر معاصرانگلیسی

[2] Bill Gaskill  ویلیام گسکیل کارگردان تئاتر انگلیسی و از بنیانگذاران تئاتر ملی که به سبب اجراهای خاصی که از کارهای برشت داشت و همچنین شیوه خاص خودش در تئاتر رئالیستی مشهور است

[3] Deborah Warner کارگردان زن تئاتر و اپرای انگلیسی که اجراهای بسیار معروفی در سطح اروپا و آمریکا داشته. او به تمرکز بر متون کلاسیک علی‌الخصوص شکسپیر، ایبسن و برشت مشهور است و اولین زنی است که توانست تمامی مسئولیت تولید یک اجرای بزرگ در تئاتر سلطنتی شکسپیر را به دست آورد.

[4] Giorgio Strehler منتقد و کارگردان تئاتر و اپرای ایتالیای. او از دوستان نزدیک برشت بود و نمایشنامه‌های از برشت، کامو و شکسپیر را به صحنه برد. او را یکی از مهم‌ترین کارگدانان تئاتر ایتالیا می‌دانند.

[5] Daniel Evans  کارگردان و بازیگر ولزی معاصر

[6] Richard Wilson کارگردان و بازیگر اسکاتلندی

[7] Michael Attenborough کارگردان تئاتر انگلیسی

[8] John Barton کارگردان تئاتر انگلیسی. او از بنیانگذاران کمپانی سلطنتی شکسپیر است

[9]Bijan Sheibani کارگردان تئاتر و اپرای انگلیسی

[10] Katie Mitchell کارگردان تئاتر انگلیسی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید