درامانقد-سینما: مواجهه با «خامRaw » ساخته جولیا دوکرنو دشوار است، با فیلمی غریب، رازآمیز، خشن و وهم آلود روبرو هستیم. داستان با ورود دختری گیاه خوار از خانواده ای گیاه خوار به دانشگاه دامپزشکی شروع می شود. دختری نوجوان و وابسته به خانواده، که آشکارا دنیای محدود کنترل شده ای- به وسیله نهاد خانواده- دارد اما ناگهان با ورود به دانشگاه وارد فضایی افسارگسیخته می شود. دنیایی جدید که گویی هیچ نظارتی در آن نیست و امیال در زمخت ترین شکل آن بروز می کنند. همان شب اول ورود دختر به خوابگاهِ دانشگاه با خشونت همراه است. این اولین مواجهه او با دنیای بیرون هم هست، خشونتی که در قالب یک آیین غیر جدی اعمال می شود و در نهایت به یک مهمانی بزرگ و افسار گسیخته منتهی می گردد و اینجا فیلم جهان خود را معرفی می کند. این بستر تازه، چیزی را در درون دختر تحریک می کند و از دختر معصوم ابتدای فیلم در ادامه یک آدم خوار می سازد. درست است که «خام» در نمایش خشونت بسیار واقع گرا است، اما دنیای فیلم دنیایی است که به وهم شباهت دارد. در این فیلم با ترکیبی از سینمای وحشت و درام مواجه هستیم که منتهی به فرآورده ای واقع نما در چهارچوب سینمای وحشت شده است. واقع نمایی در بستر داستانی اسطوره ای، اجرای بی پرده و باور پذیر خشونت در بستر مصنوعات ماهوی و نشانه های آشنای سینمای وحشت، به خشونت فیلم «خام» شکلی باورپذیر داده است و دگردیسی شخصیت اصلی آن را تبدیل به امری هراسناک و مهلک کرده است.
«خام» نمایشی عریان اما غریب و دشوار از تضاد آشنای غریزه و فرهنگ در انسان مدرن است. اگر فرهنگ را مجموعه ای از هنجارهای اخلاقی و رفتاری انسان ساخته بدانیم، که بر هستی انسان با عاملیت خود او یا جامعه اعمال می شود، آنگاه بروز غریزه می تواند معنای مقابل این فرهنگ باشد. غریزه از جایی خارج از اراده و کنترل انسانی ساخته می شود و بر او اعمال می گردد. تضاد فیلم «خام» دقیقاً در چنین نقطه ای رخ می دهد؛ گویی غریزه ای در شخصیت اصلی است – که در خواهر او هم وجود دارد- که از این انسان سر به راه و با فرهنگ یک وحشی غیر قابل پیش بینی می سازد. گویی انرژی دهشتناکی در درون او ریشه دارد که با اشفتگی روحی و رهایی او از سنگر مطمئن خانواده خود را در یک خلسه شوم و خشن آشکار می کند.
اما فیلم از نمایش این تضاد- غریزه و فرهنگ- که از مضامین قابل پیگیری در سینمای وحشت هم هست، قدمی جلوتر نمی گذارد. در نهایت منطق و رویکرد پشت فیلم توان توضیح این فرایند تبدیل فرهنگی آشنا به غریزه ای غریب را ندارد و نمایش غریزه به تصویری از خشونتی قابل درک ارتقا پیدا نمی کند. فیلم در الگوی داستان به شدت به سینمای وحشت وابسته است و از منطق تهی است. «خام» در پیش برد داستان، شخصیت پردازی و تغییرات آدمها در بستر درام، بیشتر از آنکه توضیح پذیر و قانع کننده باشد، تماشاگرش را شگفت زده می کند و از شهوت دیدن خشونت سرشار، بنابراین می توان گفت سویه انتقادی و روان شناختی «خام»، از ریشه های دراماتیک تهی است. آن بعد روان شناختی و فلسفی که از این فیلم انتزاع می شود محصول واقع گرایی در پرداخت یک فیلم وحشت است نه بیشتر. تا پیش از سکانس پایانی، فیلم بجای توضیح اینکه چرا شخصیت اصلی چنین تغییر می کند، در گسترش نمایش گوشت خواری و خشونت جاری در آن متوقف می ماند و در نهایت این افسار گسیختگی و غرابت میل به چنین خشونتی، توضیح داده نمی شود. در سکانس پایانی با افشای اینکه این امر یعنی گوشت انسان خوردن، در این خانواده ریشه دارد و تنها ظاهر بیرونی این خانواده گیاه خوار است، الگوی داستانگویی در سینما وحشت را کامل می شود. اینجا گویی همه چیز به میراث گذشتگان باز می گردد. مفهوم میراث به نوعی به عنوان امری توضیح ناپذیر تمام فیلم را معنا می کند و این اجازه را نمی دهد که نگرشی مدرن با وجود اجرایی امروزی بن مایه های اسطوره ای سینما وحشت را به چالش بکشد. با وجود اینکه «خام» ظاهری تند و فرمی خلاف جریان دارد و در ساحت بازنمایی سویه انتقادی به خود گرفته است، اما در نهایت اثری محافظه کار است. خام ممکن است فیلم توجه برانگیز و جالبی باشد- که هست- اما فاقد درام پردازی پیچیده و شخصیت پردازی اثرگذار است و لذا از درون چیز تازه ای به سینمای وحشت اضافه نمی کند و تنها به اجرایی موحش و برانگیزاننده اکتفا کرده است؛ به چیزی شبیه به غافلگیری و جاذبه خشونت در تصویر، همچون عکسی سرشار از خون و گوشت های تکه تکه شده که با همه وحشت و خشونتش بر دیوار یک گالری سفید و تر و تمیز نصب شده است.
این مطلب در 29 مرداد ماه در روزنامه آسمان آبی نیز به چاپ رسیده است.