درامانقد-سینما: «لِرد» ساخته محمد رسولاف در سال 2017 و پیش از ساخت فیلم تحسین شده اخیر او در برلین به نام “شیطان وجود ندارد”، درامی است که رویارویی و تضاد اصلی را میان یک فرد و یک وضعیت -که جمعیتی در یک جغرافیای خاص آن را نمایندگی می کنند- به شکلی بنیادی و رادیکال نمایش می دهد. فیلم درباره رضا(رضا اخلاقی راد) است که با همسرش(سودابه بیضایی) با دوری از شهر و انزوا جستن از جمع، در تلاش است زندگی خود را خارج از روابط فاسد حاکم در تمام عرصه های عمومی و اجتماعی اداره کند. پس عنصر اصلی این تضاد رادیکال فسادی جاری در لایه های مختلف اجتماعی است که رضا حاضر به تن دادن به مناسبات ناشی از آن نیست. اما این رادیکال کردنِ تضاد شخصیت اصلی یعنی رضا با افراد و محیط پیرامون او، هم نقطه قوت درام و هم نقطه ضعف آن است. نقطه قوت است چرا که موفق می شود وضعیت را عریان کند، تضاد را به شکلی بنیادین بیان کند و به لحاظ دراماتیک جذاب باشد و سرراست. اما از سوی دیگر همین درشت کردن تضاد، سبب شده که فیلم در شخصیت پردازی و عمق بخشیدن به درام، به دام نوعی سهل انگاری، کل نگری و یکسان سازی بیفتد. رسول اف خاصه در پرداخت شخصیت های مقابل رضا از جمله عباس، رئیس پلیس و… یعنی آنجاهایی که از قضا انتقادی و رادیکال است، با همان رویکرد یکسان ساز و شاید بتوان گفت عصبانی اش، که آدمها را به سطح تیپ و دوری از شخصیت و تفرد تقلیل می دهد، دچار ضعف و عدم استحکام دراماتیک می شود. داستانکهایی که در فیلم وارد و به آرامی و در پس زمینه از فیلم خارج می شوند با وجود اهمیت موضوعی و نگاه متعهد فیلمساز، در نهایت در ساخت و بدنه دراماتیک فیلم خلل ایجاد می کنند. برای مثال مسئله تعصب گاه کور و غیر عقلانی رضا در مورد همسرش حدیث، یا مسائل مربوط به مدرسه که حدیث ان را اداره می کند، موقعیت های کوچکی هستند که به همان اندازه که تیغ انتقاد را تیز می کنند، همزمان ساختار درام را سست می گردانند.
فیلم «لِرد» با وجود این موقعیت های کوچک پرداخت نشده و شخصیت پردازی تیپیکال و ساده انگارِ آنتاگونیستِ درام -که به نوعی همه مردم منطقه هستند- به لحاظ لحن فیلمی بسیار منسجم و یکه است. این انسجام در لحن از فیلمنامه شروع می شود و تا فضاسازی، نورپردازی و ترکیب بندی قابها و خلاصه کارگردانی نیز ادامه دارد. رسولاف تلاش کرده فیلم را بر پایه حذف جلو ببرد، به این معنا که مدام از کلام کم کند، شخصیت های خود را خاصه رضا و همسرش و ارتباط میان این دو را در سکوت به ما بشناساند و بجای اینکه آدمها را به بیرون بیاورد و به سخن وادارد تا خود را به ما بشناسانند، با یک ساختار بصری درخشان که بر فیلمنامه ای کمینه گرا و سرراست متکی شده، ما را به درون آدمها ببرد. نگاه و خیرگی رضا با حضور درخشان رضا اخلاقی راد در نماهایی بسته با نور پردازی و فضاسازی دلگیر و سرد، اغلب گویاتر از هر بیان و زبانی درون شخصیت را افشا می کند. فیلمساز لحن بصری و استراتژی دوربین را بر خط باریکی میان سادگی و سردی از یک سو و زیبایی و طبیعت گرایی از سوی دیگر نگه میدارد. بسته بودن و خفقان در نماهای نزدیک که نشان از فشار شدید انزوای اجباری رضا و خانواده اش دارد، از یک سو و گشودگی و فضای آرام گذرایی که گاه در تضاد با بطن زندگی آدمها تصویر می شود، از سویی دیگر خود تبدیل به درامی بصری در فیلم شده است.
هر درامی که به تضاد فرد و جمع می پردازد انتقادی است. چرا که جمع به یک وضعیت متصل است و فرد از آن جهت در تضاد با جمع قرار می گیرد که در آن وضعیت خلل ایجاد می کند. «لِرد» نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلم در اصل درباره یک وصله ناجور، یک انسان غیر ارتباطی و به شدت منزوی در جامعه است که به واسطه همین سرما و البته صداقتی که در آن نهفته است، نمی تواند با جامعه ارتباط برقرار کند. جامعه او را وصله ای ناجور می بیند که چاره ای جز طرد کردن اش ندارد و این مسئله انزوا و رنج درونی رضا را مدام بیشتر می کند. رضا با مناسباتی پیچیده روبرو است که با ساز و کار حل کردن این مشکلات نه آشناست و تمایلی دارد که آشنا شود، او هیچگاه بیان نمی کند که به سبب اخلاقی و قانونی نبودن از همراهی با این مناسبات سر باز می زند، بلکه آنطور که به نظر می رسد آنچه مانع اصلی است خود این انزوا و عدم ارتباط با جمع است که حال ارزش هایی چون اخلاق و قانون را نیز به خود جذب می کند و به این جداافتادگیِ ذاتیِ رضا، بُعد و عمقی اجتماعی می بخشد. تمام حس سمپاتی و همراهی احتمالی تماشاگر هم با رضا به سبب همین جداافتادگی، تنهایی و انزوایی است که در شخصیت بازشناسی می شود. وقتی رضا در پرده پایانی فیلمنامه شروع به انتقام و مبارزه می کند این جاذبه تشدید می شود، اما وقتی اینطور القا می شود که او نیز در این ساختار فاسد حل شده و گویا حالا او نیز جزئی از جامعه ای شده است که در مقابل آن قرار داشته، چیزی که رخ می دهد این است که اولویت های اجتماعی فیلمساز بر شخصیت سازی او در طول فیلم غلبه می کند. فیلمساز از یک سو دارد به جامعه به چشم یک جبرِ شرور نگاه می کند که با هر میزان مقاومتی خود را بر فردیت آدمی – حتی به اندازه رضا منزوی- تحمیل می کند و از سوی دیگر او را در خود حل می گرداند و اینجاست که با وجود اینکه پرده پایانی فیلم نمایش عاملیت و ارده رضاست همانطور که شروع و میانه فیلم نمایش تلاش او در حفظ فردیت و نه گفتن به جمع است، اما در نهایت نگاه ناامید فیلمساز بر همه چیز سایه می اندازد و حتی شخصیت قوی و پر جذبه خود را می بلعد.
* چون این فیلم امکان نمایش عمومی پیدا نکرد، این مطلب نیز پیشتر منتشر نشده بود. اما به بهانه نمایش فیلم در بی بی سی و همچنین به دلیل اینکه آخرین ساخته رسولاف “شیطان وجود ندارد” جایزه بهترین فیلم بخش بین الملل را به تازگی در هفتادمین دوره جشنواره برلین دریافت کرده است این مطلب را منتشر کردیم.