درامانقد-تئاتر: از او انتظار داریم وقت بگذارد و به تماشای تئاتر ما بیاید. انتظار داریم حاضر به پرداخت هر قیمتی برای بلیط تئاتر ما باشد. تعجب می کنیم اگر او نداند که باید به دنبال ما به هر نقطه شهر به هر سالنی آن هم با هر شرایطی بیاید. این را مسلم می دانیم که او باید تمام قواعد سر سالن تئاتر نشستن را بلد باشد. برایمان بسیار عجیب می شود اگر بفهمیم او نداند که باید آنقدر ذهنی ورزیده داشته باشد که تمامی فرمها و تمهای پیچیده و عجیب ما را درک و فهم کند! افزون بر اینها او باید حتما حتما قدردان زحمات ما باشد چرا که ما عمر گهربارمان را فقط و فقط به خاطر او سپری کرده ایم! و بیشمار انتظارات ریز و درشت دیگر! او تماشاگر تئاتر است. ما برای او چه کرده و می کنیم؟! تماشاگر یکی از بیشمار حلقه های گمشده تئاتر ایران در دو دهه اخیر است. نه دولتها(حکومت)، نه سالنها و نه کارگردانان هیچ کدام وقعی به تماشاگر نمی نهند و از قضا از دست او بسیار هم شکار هستند. این نوشته کوتاه به بررسی چگونگی تأثیر رفتار این عوامل بر تماشاگر تئاتر ایران می پردازد.
آیا تئاتر جزو وظایف دولت است؟ معتبرترین، ساده ترین و رایج ترین تعریفی که در علوم سیاسی- و حقوق اداری- از وظایف دولت شده این است: «ارائه خدمات عمومی». خدمات عمومی شامل آموزش و پرورش، امنیت، بهداشت، تأمین اجتماعی و حقوق فرهنگی اقتصادی اجتماعی و سیاسی است. در قانون اساسی ایران نیز این موارد به صراحت در اصول 3، 29، 30، 31 و 40 ذکر شده است. با این تفاصیل آیا تئاتر جزو خدمات عمومی ست؟ طبق قانون اساسی ساخت و توسعه تجهیزات و بستر سخت افزاری تئاتر بر عهده دولت است. اما تولید تئاتر چه؟! بسته به سیاستها و ایدئولوژیهای حاکم بر هر کشوری پاسخ این پرسش متفاوت است. در کشورهای پیشرفته و توسعه یافته، تئاتر ابزاری برای آموزش و ارتقاء فرهنگی ملت به شمار می رود از اینرو جزو خدمات عمومی محسوب می شود. در کشورهای در حال توسعه نیز معمولاً دولتها توجه ویژه ای به تئاتر دارند و سوبسیدها و امتیازات ویژه ای برای ترویج و توسعه تئاتر قائل می شوند چرا که متوجه تأثیر مستقیم آن بر رشد چندجانبه فرهنگ، اندیشه و رفتار فردی و اجتماعی ملت خود هستند.
اما در کشور ما رفتار دولت در قبال تئاتر چگونه بوده است؟ در تهران و شهرستانها، تعداد سالنها و پردیسهای تئاتری که مستقیم توسط دولت یا با حمایت دولت تأسیس شده اند همچنین سالنهایی که توسط بخش خصوصی تأسیس شده اند؛ افزایش چشمگیر داشته است. جشنواره های باسابقه تئاتر، شلوغتر و پرسر و صداتر از قبل برگزار شده و جشنواره های موضوعی جدید نیز به آنها اضافه شده اند. دانشگاهها ظرفیت دانشجوی بالاتری می پذیرند و تعداد دانشگاههایی که رشته های مرتبط با هنرهای نمایشی ارائه می کنند رشد قابل توجهی داشته است. شهرداری ها نقش پررنگتری در حوزه تئاتر برعهده گرفته اند. اما آیا اینها به معنای توسعه و نفوذ تئاتر نزد ملت ایران است؟! پاسخ البته که منفی ست.
بررسی رفتار دولت در قبال تئاتر -دست کم بیست سال اخیر- این را نشان می دهد که مصلحت و منفعت نظام سیاسی ایران در این بوده که ملت تمایل، ضرورت و نیازی به تئاتر پیدا نکند و بیشتر آن را به چشم یک کالای غیرضروری و بی تأثیر در زندگی فردی و اجتماعیش بشناسد. دولت در ایران هیچ برنامه ای برای ترویج هنر تئاتر و ارتقاء ذوق و سواد تئاتری ملت نداشته و هنوز هم ندارد. در برنامه آموزش و پرورش دولت ایران، کودکان و نوجوانان کمتزین سهم از تئاتر را دارند. به یک سخن در تمامی این سالها دولت جمهوری اسلامی ایران ضرورتی به تربیت تماشاگر تئاتر نمی دیده است. اما چرا؟! پاسخ پیچیده و دور از دسترس نیست. رویکرد دولت به تئاتر در تمامی این سالها رویکردی منفعت گرایانه و مصلحت اندیشانه بوده است. جشنواره های ریز و درشت، رشد سالنهای تئاتر و توجه نهادهایی چون شهرداری به تئاتر در ایران به منظور آشتی ملت با تئاتر نبوده و نیست. تمامی اقدامات انجام شده تا به امروز، تنها و تنها به منظور ترویج بازسازی و تثبیت ایدئولوژی دولت بوده است. دقیقاً همان الگویی که دکتر فکوهی در کتاب اسطوره شناسی سیاسی معرفی می کند. الگویی که سبب گسترش، ریشه دوانی و تثبیت دولتهای تمامیت خواهی چون نازیسم هیتلری و کمونیسم استالینی شد.
پیدایش و رشد سالنهای خصوصی در پنج شش سال گذشته در کشور ما نتیجه طبیعی و بدیهی عملکرد دولت و حکومتها در حوزه تئاتر بوده است. سالنهای خصوصی ابتدای تولدشان سوپاپ اطمینانی بودند برای حجم بالای تقاضای اجرا، اما این سالنها به مرور تحت تاثیر عملکرد و موضع دولت، ناگزیر مسیر تازه ای را پیش گرفتند. قابل لمس ترین نتیجه ورود سالنهای خصوصی به عرصه تئاتر ایران- و مرتبط با بحث این نوشته(تماشاگر)- فراهم شدن زمینه آزاد سازی قیمت بلیط تئاتر است. وقتی دولت هیچ برنامه ای برای ترغیب ملت به تئاتر ندارد؛ وقتی دولت به اسم خصوصی مسئولیتهای اصلی خود را به دوش دیگران می اندازد؛ بدیهی ست که سالنهای خصوصی در نزاع برای بقا مجبور به تبعیت از نظام بازار کالاهای اقتصادی می شوند. پس عجیب نیست اگر امروز می بینیم که بیشتر سالنهای خصوصی با قوانین و قواعد عجیب و غریبی که در لحظه خلق کرده و می کنند؛ گروه ها را به سمتی سوق می دهند که مجبور به پذیرفتن آزاد سازی قیمت بلیط تئاتر شوند. بدین ترتیب و با توجه به کوتاهی دولت در حمایت از تئاتر مردمی-و نه تئاتر ایدئولوژیک خود- رفته رفته این عادت سالنهای خصوصی به مذاق سالنهای دولتی و خصولتی نیز خوش آمد و امروز دیگر به عنوان رویه ای مورد تأیید و دلخواه همه؛ در سرتاسر خانواده تئاتر ساری و جاری شد.
اما آخرین حلقه این زنجیر یعنی کارگردانان یا همان نمایندگان گروه های اجرایی. یک کارگردان اجرا می خواهد؛ او خود را محق ترین فرد در این خصوص می پندارد. کسی که جامعه هنوز هنر و نبوغش را درک نکرده است. کسی که تئاترش خوب و آنطور که باید دیده نشده است. کارگردان مجبور است. او در این شرایط سخت فشار حکومتها، بی اعتنایی دولت و منفعت طلبی سالنها مجبور است به حیات حرفه ای خود و گروهش بیندیشد. پس چه انتظاری از او داریم که به فکر تماشاگر تئاتر باشد و بخواهد برای او کاری بکند. مگر کارگردان هنرمند نیست! پس همینکه اثری به روز، مرتبط با نیاز جامعه و از لحاظ فنی و علم تئاتر، قابل تأمل خلق کند دینش را به تماشاگر ادا کرده است. اما ایراد درست همینجاست. چگونه می توان اثری به روز، مرتبط با نیاز جامعه و از لحاظ فنی و علم تئاتر قابل تأمل خلق کرد اما نگران تضمین کف فروش سالن نبود؟ چگونه می توان همه اینها را تأمین کرد اما از طرف دولت حمایت نشد! چگونه می توان این اثر را خلق کرد اما نگران مجوزها و اجازه های رسمی و غیررسمی حکومتها و نظام سلطه نبود؟! کارگردان تئاتر در ایران از جایی به بعد تنها کاری که نمی کند کارگردانی ست. او اگر هم بخواهد برای تماشاگر تئاترش کاری کند دست و پایش بدجور بسته است.
اما آنچه سرانجام توانست کلک تماشاگر واقعی تئاتر را در این هوای خفه و تیر و تار بکند؛ و کار ناتمام دولتها، سالنها و کارگردانها را تمام کند؛ ظهور طبقه ای جدید در جامعه بود. طبقه ای که خود را از سطح طبقه متوسط جامعه جدا ساخته و به طبقه مرفه نزدیک کرده است. حذف بخش قابل توجهی از طبقه متوسط و تبدیل آن به طبقه شبه مرفه- که نتیجه اقتصاد ناسالم و رانتی کشور است- سبب شد سالنهای خصوصی در آزاد سازی قیمت بلیط تردیدی به خرج ندهند. تیر خلاص به تماشاگر تئاتر شلیک شده بود. او که از طبقه متوسط جامعه بود باید جایش را به تماشاگری می داد که برایش فرق نمی کرد چه نمایشی با چه درونمایه و چه مختصات علمی و فنی را تماشا کند. تماشاگر جدید یک مصرف کننده صرف بود و پول بهره بردن از این تفریح حالا لوکس شده را نیز داشت. این شبه تماشاگر کاملا واجد شرایط بود. او تئاتر را همانطور مصرف می کرد که بستنی چند ده هزارتومانی را در فلان کافه فلان سوپراستار سینما! پس دیگر برای هیچ کس جای نگرانی باقی نماند. نه حکومتها، نه سالنها و نه کارگردانها! کافی ست فروشنده خوب و کاربلدی باشی خریدار فراوان است! و اینگونه بود که معیار کیفیت تئاتر ما فروش بیشتر و بیشتر شد.