درامانقد-تئاتر: عبور از ادراک مفهومی-زبانی یکی از تلاش های پیوسته تئاتر در یک قرن اخیر بوده است. تلاش در این راستا برای رسیدن به دریافتی حسی است. به باور شکل دهندگان این شکل از هنر نمایش، پیشتر آنچه روی صحنه رخ می داد ساخته شدن زنجیره ای از مفاهیم بود که در ذهن مخاطب به مجموعه ای بیشتر از مفاهیم بدل می شد. زنجیره ای از ادراکات لفظی که نمایش را به خود تقلیل می داد تا از درون تمام عناصر نمایش در نهایت مفاهیم دقیق تر و روشن تری در قالب زبان شکل بگیرد. اما تئاتر در ادامه تلاش هایی که در هنرهای تجسمی رخ داد تلاش کرد آن زمینه متنی را که مفاهیم را شکل می داد از بین ببرد تا به یک کنش حسی برسد که الزاماً قابل ترجمه به مفاهیم نیست و از روش های مرسوم پیروی نمی کند. برای مثال نقاشی قرن ها در زمینه ای از ارجاعات داستانی- چه برآمده از متون مقدس و چه برآمده از داستان های عرفی- آن تک لحظه ای را که خلق می کرد برای مخاطب ادراک پذیر و آشنا می نمود. اما این هنر آرام آرام برای توجه دادن به نفس نقاشی و عناصر برسازنده آن و رسیدن به دریافت حسی و نزدیک تر شدن به آنچه از درون آستتیک(aesthetic) به عنوان مطالعه حس، نفس هنر قلمداد شد وارد فضایی تازه شد که دیگر زیر متنی نداشت، یا اگر داشت چنان ساختارگریز بود که ذهن نمی توانست در بستر مفاهیم روشنی که هنر تا آن زمان در اختیارش می گذاشت آرام بگیرد.
تئاتر نیز به عنوان هنری که به نوعی این بازنمایی نقاشانه را عینیت می بخشید و کنش را جایگزین تصویر می کرد خیلی سریع جذب این نوع جدید از خلق هنری شد و لذا خود را از ادبیات به عنوان اصلی ترین زمینه ای که ادراک لفظی-مفهومی را ممکن می کرد جدا کرد. به مرور این تلاش رادیکال تر شد تا جایی که دیگر گونه ای از تئاتر معاصر چیزی جز کنشی بصری روی صحنه برای ساختن تبادل حسی زنده نبود.
نمایش «آقامحمد خان» به کارگردانی نوید معمار که در تالار مولوی اجرا می شود تلاشی رادیکال در جهت همین عبور معرفت شناسانه تئاتر از جهان مفاهیم و زبان است. نمایش با وجود داشتن یک روایت کلان تاریخی به طور بالقوه، و با وجود استفاده از نشانه های جاری در این بستر تاریخی، بیشتر از نزدیک شدن به تاریخ و ارجاع به آن، مدام زمینه ارجاع خود یا همان تاریخ را را پس می زند و آن روایت از پیش روشن را معَوَق و مسکوت باقی می گذارد، تا از این طریق ذهن مخاطب را از دریافت مفهومی به دریافتی حسی متوجه کند. در این نوع تئاتر آنچه مهمترین مسئله است و می تواند نمایش را به موفقیت در ارتباطی نو با مخاطب برساند عامل «مشاهده» است. مخاطب باید به نقطه ای برسد(یا توسط مؤلف رسانده شود) که بجای اندیشه همزمان با میانجی پیش فرض های فربه مفهومی-زبانی خودش، آنچه روی صحنه رخ می دهد را صرفاً مشاهده کند و از درون ارتباطی آشنا به سبب مفاهیم، به ارتباطی متفاوت( اما از قضا آشناتر) یعنی حسی(aesthetic) پا بگذارد. این امری دشوار است به این دلیل که روند و کنش در «زمان»، تئاتر را مدام به سمت ایجاد زمینه برای مفهوم سازی می برد و مخاطب را به دامان فکر همزمان برای در یافت و بازاندیشی در مفاهیم می اندازد. لذا مقاومت برای درنیفتادن در مفاهیم از یک سو و حفظ سیالیت از سوی دیگر تبدیل به وظیفه ای دشوار برای نمایشگران می شود.
«آقا محمد خان» همانطور که اشاره شد نمایش رادیکالی است، به این دلیل که این روند دشوار را تازه با طمأنینه و نگه داشتن لحظات در ضرباهنگی آرام بسط داده. به عبارت دیگر این نمایش درک زمان را در مخاطب طولانی تر از واقعیت زمانی خود نمایش کرده. نمایش تلاش دارد در یک فرایند نه چندان سهل، مخاطب را از دو سو به چالش بکشد؛ اول اینکه خوراک برای نشخوار ذهنی او ایجاد نکند و او را در منطقه ای نگه دارد که ذهنش خوراک کافی برای ساختن داستانی از درون نشانه ها و ارجاعات نداشته باشد و از سوی دیگر او را در ساحت دریافت زیباشناسانه مطلق نگه دارد. این مسئله با توجه به فرایند تنبل سازی مداوم ذهن مخاطب در غوغای رسانه ای و مصرفگرایی (حتی در ساحت هنر)، کاری به شدت دشوار است. تماشاگر چنان در معرض پیام های فشرده شده است که سخت می تواند به مشاهده صرف و با حوصله تن در دهد اما کار «آقا محمد خان» اصلاً به چالش کشیدن همین فضاست.
مهمترین مسئله در این میان فضاسازی است. چرا که دیگر صحنه و بازنمایاندن واقعیت در بستر آن مسئله نیست، بلکه صحنه امری شناور و بستری بی هویت است به نام فضا، که کنش ها و موقعیت های حسی متکثر در آن ساخته می شود. به عبارتی دیگر اینجا فضاسازی جای میزانسن می نشیند. به همین دلیل هم هر آنچه روی صحنه رخ می دهد اعم از کنش، میمیک و بدن نمایشگران، تصاویری که روی صفحه نمایش محاط بر صحنه شکل می گیرد و همچنین فضای صوتی مداوم، لباس و ابزار صحنه به یک اندازه اهمیت دارند و هر کدام به عنوان یک عضو از این فضای کلی حس می شوند. نمایش تلاش کرده به یک هارمونی میان بدن بازیگران و آن احساسی که از درون فضای صوتی دریافت می شود برسد. اما این هارمونی در نهایت به یک وحدت مفهومی روی صحنه نمی انجامد و بیشتر سازنده حالات و احساساتی کلی مثل رنج، شهوت، تنهایی و خشونت و… است که گویی از درون داستان آقا محمد خان انتزاع شده و به عنوان اصلی ترین، واقعی ترین و البته ماندگارترین نتایج زمانه و زمینه این شخصیت تاریخی به ما منتقل می شود.