به بهانه اجرای نمایش «نگاه» به کارگردانی آرین ذوالفقاری در دانشگاه امیرکبیر
درامانقد-تئاتر: شاید رابطهی «اجرا» و «معماری» یکی از اصلی ترین المانهای نمایش محیطی و پرفورمنس آرت باشد که این روزها در نمایشهایی که با عنوان نمایش محیطی، در جایی به غیر از سالن تئاتر اجرا میشوند به خوبی مورد توجه قرار نمیگیرد.
بی شک یکی از اصلی ترین ابزارهای اجرا مکان اجراست و همهی ما تا به حال در مورد ضعفهایی که سالنهای نمایش نسبت به نور و یا دیگر نکات فنی دارند شنیدهایم و آنها را به مثابه ضعف سالنهای نمایش- که بی شک ضعف آنها نیز محسوب میشود- حساب کردهایم. همهی این نکات فنی را میتوان به مثابه بخشی از معماری فضا درنظر گرفت؛ پس نقش معماری را در فضا و مکانی مشخص مثل سالن تئاتر نیز نمیتوان کمرنگ دانست. در این یادداشت سعی میکنم بواسطهی نمایش «نگاه» که این روزها در دانشگاه امیرکبیر تهران اجرا میشود؛ تا حدودی به تبیین رابطهی «درام» و «اجرا» و رابطهی آنها با فُرمی به نامِ «معماری» بپردازم.
کمی پیش در یادداشتی از آقای بیژن علی آبادی تحت عنوان «تئاتر و معماری» میخواندم که: “هنر معماری باعث پیدایش هنر تئاتر گردید و به عبارت دیگر معماری یک بنا معماری تئاتر را باعث گردیده است.” ایشان با ارائهی این مثال که” اگر بنای کلیزه در ایتالیا مورد بررسی قرار گیرد وضعیت پلکانها و ورودی ها و خروجی ها و جایگاه تماما به منظور پشتیبانی از تماشاگران بوده است تماشاگرانی که می خواستند تئاتر گلادیاتوری و یا دیگر مراسم را در آنجا ببینید . عدهای از مردم با تقلید از حرکات و نمایش های اجرا شده سعی در نمایش دادن آن مراسم شدند و مردم عادی و خارج از این مجموعه را به نوعی متوجه رخداد و وقایع و نمایش داخل محوطه می نمودند و این حرکت بنیان به وجود آمدن هنر تئاتریک گردید. هنری که در زمان اجرا به صورت زنده توسط انسانها به اجرا در می آید و نقش های اجرا شده قابل اصلاح نمی باشند و فقط می توان در اجرا های بعد آن را اصلاح نمود.” سعی بر توضیح پیوند معماری و تئاتر و این در آمیختگی مدیومهای هنری با هم دارند.
پیوندی که به معنای کل بر کسی پوشیده نیست و شاید به نحوی جزئی از بدیهیات مدیومهای هنری به حساب میآید و اکثریت افراد از کنار آن به راحتی و با عنوان مسالهای بدیهی عبور میکنند؛ در صورتی که میتوان با هدایت کردن این بدیهیات می توانیم به دقیقتر کردن جوانب این پرسش همیشگی که «ما از تئاتر چه میخواهیم؟» برسیم.
در هنر تئاتر گونهای از نمایش وجود دارد که ما تحت عنوان «تئاتر محیطی» میشناسیم. نام اینگونه از نمایش با نام ریچارد شکنر و کتابی از او تحت عنوان «نظریه اجرا» گره خورده است. شکنر مي گويد که درام و نمايشنامه مکتوب از عصر رنسانس به اين سو جايگزين «متن» شدند: متن به معناي هرآنچه که در کل فرآيند آماده سازي اجرا رخ مي دهد تا نتيجه نهايي حاصل آيد.
او در این ساختار درام را سیری انتزاعی از کنشها و واکنشها برروی کاغذ میداند و متن اجرا را فرایند واقعی کنشها و واکنشها بواسطهی اجرا میشمارد. بواسطهی همین انتزاع ما میتوانیم الگویی ترسیم کنیم که در آن «درام» از «اجرا» جداست اما هر دو یک هدف دارند: پیشبرد کنشها و واکنشها. اگر بخواهیم کمی درمورد درام دقیقتر شویم باید این نکته را به خاطر داشته باشیم که درام از روایت جداست. اگر روایت را به سلسلهی اتفاقاتی که تحتِ لوای یک قصه رخ میدهند تعریف کنیم؛ درام در واقع خود آن اتفاقات است. اتفاقاتی که باعث میشوند ما به حقیقت سوژهها نزدیک شویم و با آنها مواجه شویم. با این تفاسیر میتوان اجرایی داشت که متکی به روایت نباشد اما ما را با درام روبهرو کند.
در نقل قول بالا شکنر از متن نمایشی صحبت میکند و آن را هرآنچیزی که به اجرا میرسد تعریف میکند. در واقع میتوان دغدغهی اصلی شکنر را در این گفتمان اجرا دانست. او اجرا را رویدادی میداند که هم تئاتر در آن جای دارد و هم آیین(شکنر۱۳۸۶، ۲۶۱) و مرزهای آن را به صورت گستردهای باز می داند و مرزش با تئاتر و همانطور مرزش با زندگی روزمره را دل بهخواه تعریف میکند.
اگر بخواهیم رویکردی که بالاتر نسبت به درام بیان شد را بپذیریم و آن را با مفهومِ اتفاق تنیده بدانیم؛ این را هم میتوانیم قبول کنیم که خودِ فعل اجرا در برگیرندهی مفهوم اتفاق است. باری که درام دارای بارِ انتزاعی اتفاق، و اجرا دارای بارِ واقعیِ اتفاق باشد.
چیزی که خیلی جالب است تا بر آن دست بگذاریم ذکر این نکته است که معمولا در تئاترهای کلاسیک، ما اوّل با ساختار انتزاعی درام و نمایشنامه روبهرو میشویم و بر اساس آن به اجرا و متن نمایشی مدنظر شکنر میرسیم. اما نگاهی که شکنر به این موضوع داشت را میتوان تماما برعکس این الگو دانست. اینطور به نظر می رسد او به دنبال تئاتری بود که در ابتدا اجرا باشد و بواسطهی اجرا، به ساختار انتزاعیای که نامش را درام میگذاریم برسد. الگویی که خودِ هنر اجرا و پرفورمنس آرت آن را به شکلی دیگر و فارغ از بحث درام دنبال میکند.
در لابهلای این حرفها ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که شاید مشکل اصلی چیزی که ما در ایران به عنوان پرفورمنس میشناسیم این است که این کدگیری از اجرا را تا جایی ادامه میدهد که دیگر حتی اجرا هم نیست و میخواهد مخاطب را به معناسازی محکوم میکند. در این گفتمان میتوان معنا را ما به ازایی برای ساختاری انتزاعی به نام درام دانست. در خیلی از مواقع خودش هم ادعا دارد که هیچ معنایی را دنبال نکرده. مشکل اینجا دنبال نکردن معنا به عنوان چیزی جداگانه از ساختار اجرا نیست؛ بلکه مشکل اینجاست که خودِ اجرا دیگر اتفاق نیست و وقتی رُکن اصلی اجرا که اتفاق است- اتفاق در اینجا معنایی ما هوی دارد؛ یعنی اجرا بالذّات اتفاق است- از آن گرفته شود ما دیگر اجرایی نمیبینیم؛ بلکه اشتراک گذاریهایی بدنی میبینیم که به اشتراک گذاشتنشان هیچ نیست. مانند انتقال پیامی ناخوانا است که خودِ فرستنده بیهوده گفته و پیام هم معنی ندارد و مخاطب هم گزاف میشنود.
این الگوی درام، نمایش و اجرا در نمایش «نگاه» به شکلی جالب که نمیتوان نام آن را جدید گذاشت میرسد. در این نمایش سعی شده بود که اجرا تنها بارِ خود را به دوش بکشد و اجرا باشد و این خود فعل اجرا بود که درام را ساخت. مثلا در صحنهای یکی از بازیگران به تماشاچی خود خیره شده بود و خود این خیرگی در بستری که تئاتر در آن اجرا میشد منجر به تولید گزارهای آشنا به نام درام شد. نگاه بستری از اجرا بود که توالی اجراها کنار هم به تولید درام، فاقد از روایتی مصمم رسید. اجرایی که اجرا بودن خود را به رُخ میکشید و فاقد اتفاق نبود. بلکه چیدمانی بود از اتفاقات و درامها که تولید تئاتر میکرد.
در این نمایش رابطهی اجرا و معماری از رابطهای بدیهی پا فراتر گذاشت و معماری تبدیل به عنصری قبل از شکل گیری اجرا شد؛ به نوعی که اجراگران بواسطهی شناخت معماری شروع به ساخت اجرا کردند. شاید یکی از اصلیترین الگوها که در تئاتر محیطی باید به دنبال آن گشت لزومِ اجراست در مکانی نامتعارف و نحوهی برخورد با این لزوم. نحوهی برخوردی که میتواند به صورت گذرا و سرسری و بدون درنظر گرفتن رابطهی اجرا و معماری باشد و برخوردی که از فُرمی به نام معماری به اجرا رسد و این پیوند به ساخت چیزی که می توان نسبت به زبان شکنر «فرامتنی» خواند یعنی درام برسد.