نگاهی به نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه» به کارگردانی مهدی نصیری
درامانقد–تئاتر: عشقهای موازی در هنگام جنگ، در هر سرزمین و در هر مردمی، افسانهها و رویدادهای واقعی بسیاری به بزرگی گنجینههای حماسی و ملی با خود میپرورند. عشق به خاک و میهن، گاه به موازات هم در جاده پرفراز و نشیب جنگ، بردباری و شکیبایی کردهاند، و گاه چشم در چشم، اشک ریختهاند و بغض بیقراری بستهاند.
داستان نمایش «نذار این خواب تعبیر بشه»، گزارشی از زندگی پیچیده و در عین حال پُراحساس سه زوج از نقاط مختلف ایران در هنگام جنگ هشت ساله ایران و عراق را در بر میگیرد. داستان دلدادگیها و دلواپسیهای زوجها، مشکلاتی بزرگ از طیف مشکلات اجتماعی، و یا سیاسی را بازگو نمیکند و در پیچ و خم بگومگوهای زن و شوهری باقی میماند. بگومگوهای بین زوجها، تنها عشقی را در هر یک از زنان به تصویر میکشد که این عشق، زنان را از نقاط دوردست کشور به خطرناکترین منطقه آن و به سوی شوهرانشان کشانده است. داستان، به دفعات به آغاز دیدار زوجها بازمیگردد و این تکنیک نمایشی، رفتهرفته به فضای یکنواخت و ریتم تکراری در سالن تبدیل میشود که چندان خوشایند نیست. اما مهمترین نکته در ساختار داستانی این درام عاشقانه، خلأ ایجادشده بین دو جریان عشقی زنانه و مردانه است. این فضای ناگزیر، از پرداخت پیوسته نویسنده به عشق زنان به مردان و بیپاسخ ماندن این عشق از سوی مردان بر صحنه سنگینی میکند. شاید آن چه که نویسنده در پی آن بوده است، مقایسه و ارزشگذاری عشق زمینی با عشقی فراتر و مقدستر از این عشق، که همانا عشق سرزمینی و میهنی است بوده است. اما داستان نمایش، مخاطب را در انتظاری سنگین و طولانی برای ورود علتی فراتر و توانمندتر از عشق زنانه داستان، به صحنه نمایش باقی میگذارد ولی تا پایان نمایش از آمدن او هیچ خبری نمیشود. این رویداد، نه تنها وزنی یکسویه را در بالانس احساسی و ارزشی برای گروه زنان در برابر مردان ایجاد میکند، بلکه عشق ابرازشده از سوی زنان داستان را ناخودآگاه و غیرتعمدی، بیمنطق و غریزی جلوه میدهد. این نیاز عاشقانه، تنها از سوی این گروه و تنها بر این کرانه از رودخانه عشق جاری است و در کرانهی روبرو، از مردان جنگجوی داستان، تنها تردیدی سنگین و مشکوک و ارادهای سُست در انتخاب ماندن و بازگشتن هویدا میشود. مردان نمایش، در برابر عشق روشن و شفاف زنانشان که به راستی عشقی مردانه مینماید، در رفت و آمدی سرگردان بین همسر و درون خودند تا گزینههای تردید و انتخاب درونشان را توجیه کنند.
«نذار این خواب تعبیر بشه»، تلاشی ساده در کارگردانی دارد. تأکید بیشینهای کارگردان، در ایجاد موقعیتها و تابلوهای رویارویی پرسوناژهای زوجی است. طراحی موومان های صحنه، با میزانسن های فراوان دونفره، در پوزیسیونهای گوناگون رودررو و پشت به پشت همراه است. این میزانسن های دونفره به خوبی با دیالوگها و توضیحات صحنه همراهاند. دراماتورژی کاراکترها، پرسوناژهای خوب و پُرمعنایی را میسازد که با مهارت بازیگری خود، لحظههای برخورد هر زوج را در دیدگاهها و فرهنگها و سلیقههای گوناگون به تصویر میکشند. میزانسن های حرکتی بازیگران، بر فضای باقیمانده موجود در این طراحی صحنه، به خوبی بر صحنه جاری میشوند. شاید اگر نمایش، طراحی صحنه متنوعتری میداشت، دراماتورژی میزانسن ها نیز با گسترش به سوی میزانسن های سهبعدی و حجمی، تنوع و فرمهای بیشتری به نمایش میبخشید. اَکت و مکثهای بین دیالوگی پرسوناژها، تابلوهای جذابی را میآفرینند. بازیهای بازیگران نمایش، با کنشها و واکنشهای حسی لازم، سه زوج جوان و پُراحساس را بر روی صحنه میآفرینند. آن چه در بازی پرسوناژها، پررنگتر از هر چیز به نظر میرسد، نیاز و کشش در کنشهای آشکار و روبافت پرسوناژهای زن از یک سو، و تردید و انتخاب موجود در واکنشهای پنهان و رفتار زیربافت پرسوناژهای مرد از سوی دیگر است که محور اصلی داستان نمایش را بر پایه این داد و ستد عاشقانه میسازد.
نمایش از طراحی صحنه سادهای برخوردار است. تقسیم سهگانه نمایشنامه در تقسیم زوجها، و عشقها، اکنون به فضای نمایش میرسد و همچنان ادامه مییابد. بهرهگیری از تنها سه ردیف نیمکتهای موازی در طول صحنه بلک باکس تالار سایه، فضایی ایجاد میکند که به تأکید کارگردان بر بازیگر و مهارت بازی او در فضاسازی صحنه اشاره دارد. پرهیز از بهرهگیری از اکسسوارهای اضافی صحنه و حضور تنها اکسسوارهای لوازم همراه زنان مسافر، خود تأکیدی است بر اتکا و محوریت نمایش به بازی خوب بازیگرانش که البته این انتظار هم از سوی بازیگران برآورده میشود. طراحی نور نمایش، با بهرهگیری از روش بخشبندی و تولید فضاها و زمانهای مختلف، با رفت و آمدش و با روشن کردن نقاط مختلف این دالانهای سهگانه روی صحنه، نقش دراماتورژی خود را در تقسیم و تمرکز نگاه مخاطب روی رویدادها و عناصر صحنه بازی میکند و البته نقشی در تولید فضاهای مکانی یا زمانی و یا سورئالیستی ندارد. کارگردان، از موسیقی زنده روی صحنه، بهرهای کمینهای میبرد و در کمترین میزان ممکن و تنها با نواختن تک ملودیهای موضعی، تنها به آفرینش احساسات ویژه در موقعیتهای حساس برخورد زوجها با یکدیگر میپردازد. شاید نوای کمرنگی از موسیقیهای محلی و فولکلور و یا سنتی ایرانی وابسته به هر زوج، در بکگراند بازی آنان، میتوانست مود بیشتری از اوج احساسات آنان را روی صحنه بیافریند. طراحی لباس بازیگران که توسط کارگردان طراحی شده است، خوب و مناسب انجام شده است. طراحی لباس نمایش، در کنار طراحیهای اکسسوار، نور، و موسیقی، مجموعهای از دیدگاه کارگردان در اجرای ساده این نمایش رئالیستی به نمایش میگذارد.