نگاهی به کمدی « Follow Me» یا «public eye » نوشته «پیتر شفر» و کارگردانی «کوروش سلیمانی»
درامانقد-تئاتر: فردریش نیچه ایده عکسی را پیشنهاد می دهد که در آن او و معشوقه اش «لو سالومه» همراه با «پل رِه» در یک قاب قرار گرفته اند. در این عکس دو مرد- نیچه و رِه- به گاری بسته شده اند و زن- سالومه- پشت سر آنها و سوار بر گاری با تازیانه ای در دست به دوربین لبخند می زند. ایده نیچه در این عکس تاریخی، نقض طنزآلود گزاره معروف خودش: «به سراغ زنان می روی تازیانه را فراموش نکن!» است. تضاد و تناقضی که نیچه در زندگی شخصی و روابطش با سالومه خود دچار آن شد. نیچه با رفتارهای آزار دهنده اش زنی مقتدر، متفکر و اهل نظر که به شدت به او احترام می گذاشت و دوستش می داشت؛ را از خود فراری داد. (1) چرا که نیچه بزرگ می خواست سالومه را تربیت کند. نیچه بزرگ به اصرار، تنها و تنها یک خواسته از سالومه داشت: Follow Me
«فالو می» نامی انتخابی ست که کوروش سلیمانی کارگردان نمایش، آن را از فیلم اقتباسی «کارول رید» وام گرفته است. کارول رید در سال 1972 فیلم Follow Me (دنبالم بیا) را براساس نمایشنامه پیتر شفر، public eye (چشم عمومی) ساخته است.
در نگاه اول این نمایشنامه شفر، یک کمدی زن و شوهری و راجع به سوء تفاهمات و شکهای زناشوئی ست. اما لایه زیرین و عمیقتر این نمایشنامه، نقد تفکرات مردسالارانه انگلستان و اروپای قرن بیستم است. زبان و لهجه نقد شفر طناز و گستاخ است. سرنوشت قهرمان متن پایانی خوش دارد از این رو نمایشنامه او تبدیل به یک کمدی موشکافانه و ظریف می شود که مخاطب را دعوت به واکاوی عشق نیچه ای یک حسابدار حرفه ای و موفق می کند.
«چارلز سیدلی» مردی عصبی و پراسترس بسیار شبیه ناظمهای بداخلاق مدارس راهنمائی ست. ناظمی ترسناک با خط کشی فلزی همیشه در دست، که از شدت عصبانیت مدام آن را به پاها و فضا و اشیاء اطراف خود می کوبد! این حسابدار چهل و چند ساله با «بلیندا» دختری بیست و دوساله و جذاب و شیرین ازدواج کرده است. اما جناب «حساب دار» خیلی زود تصمیم به تعلیم و تربیت دختر دهاتی گرفته است: «از من پیروی کن! شاگرد من باش! من تو را آنگونه که می خواهم می سازم! من به تو می گویم چه کلاهی را به سر بگذاری، چه فیلمی را ببینی و وارد کدام کافه شوی! وظیفه تو فقط و فقط این است: !Follow Me »
بدیهی ست که هر زن و دختر آزاده ای در برابر چنین مردی ایستادگی کرده و از تن دادن به این تعالیم خشک و بی جا سر باز می زند. چندی ست میان این زوج فاصله ای عمیق افتاده است و مرد ضعف و ایراد خودش را به بی وفائی همسر فرافکنی کرده است. «اگر زنم از من فاصله گرفته پس حتمی دلش جای بهتری گیر کرده است» این نگاه بدبینانه سبب شده تا آقای حسابدار، یک کارآگاه خصوصی را برای ملا ساختن راز نهفته همسر جوانش استخدام کند.
کمدی شفر کمدی سه بخشی ست. بخش اول، ترسیم چهره مردی ست که به سبک و سیاق بیشتر افرادی که با بازار و آمار و ارقامش سرکار دارند به قاعده و اندازه اقیانوسی اطلاعات دارد؛ اما اقیانوسی تنها به عمق یک وجب!! مردی متناقض و دو چهره که در محافل روشنفکری چپ ترین و رادیکال ترین مواضع را در خصوص زندگی مدرن اتخاذ می کند اما در عوض در زندگی شخصی و خصوصی اش بسیار سنت گرا، راست افراطی و محافظه کار عمل می کند. چارلز سیدلی نماینده نگاه مردسالارانه ای ست که شفر بیرحمانه قصد کالبدشکافی آن را دارد. این کالبدشکافی بدون حضور یک واسطه، یک ناظر بیطرف و عادل، یک شخصیت سوم کامل نمی شد.
«جولیان کریستوفورو» شخصیت جذاب و شیرین کارآگاه خصوصی این شخصیت سوم است. شخصیت همه کاره و هیچ کاره اما بامزه ای که جز سعی مدام به خوش بودن، هیچ رسالت دیگری در این زندگی برای خودش متصور نیست! مرد بی قید و بند و دائم شکست خورده ای که درست در نقطه مقابل حسابدار منضبط، اخلاق مدار و قانونمند قرار می گیرد. کارآگاه خصوصی پرخور و دست و پا چلفتی وظیفه پائیدن و چشم برنداشتن از بلیندا را دارد. کریستوفروو دو سه هفته است که سایه به سایه همه جای شهر در پی بلیندا بوده و او را زیر نظر داشته است. کارآگاه احمق در پایان بخش اول نمایش، نتیجه تحقیقات مضحکش را در این جملات خلاصه می کند: «پای مرد دیگری در میان است! یک دیپلمات با جذبه و همه چی تمام!»
بخش دوم کمدی شفر به رویاروی زن جوان (بلیندا) با همسر حسابدارش اختصاص پیدا می کند. هدف این بخش کامل شدن تصویر مرد تمامیت خواه، خودبین و در عمل زن ستیزِ اروپای قرن بیستم است. همانی که نگاهش به زن همچون کالا و ملک مطلق اوست. در این بخش از نمایش بلیندا جسورانه اعتراف می کند. او با آنکه هنوز هم عاشق شوهرش است اما هنوز نمی تواند با نادانی ها و تعصبات او کنار بیاید. بلیندا پس از دو سه هفته جدایی و قطع ارتباط، امروز با آمدن به دفتر کار همسرش- شاید برای آخرین بار- سعی کرده رابطه از دست رفته را ترمیم کند. اما باز هم با مقاومتهای احمقانه و شک و تردیدهای تمام نشدنی شوهرش، سیدلی مواجه می شود. بلیندا که دیگر طاقتش طاق شده سرانجام قدرت و بهانه این را پیدا می کند تا صادقانه و جسورانه پرده از رازی بزرگ بردارد: دو سه هفته ای هست با مردی دیگر وارد رابطه احساسی پاک و بی آلایشی شده است! با مردی که در این دو سه هفته حتی یک کلمه هم صحبت نکرده اند! با مردی که همه جا سایه به سایه دنبالش بوده! با مرد شلخته و ولگردی که قیافه ای شبیه یونانی همه کاره و هیچ کاره است! با مرد با نمکی که مدام شیرینی بادامی می خورد.
یک کمدی اشتباهات تمام عیار! بلیندا؛ کارآگاه خصوصیی که شوهرش استخدام کرده را با یک عاشق ساده لوح اشتباه گرفته است! اما حقیقتی که در این اشتباه کمیک نهفته است، سیلی بزرگی ست که به گوش چارلز سیدلی و تمام جماعت مردان متعصب و خودخواه نواخته می شود: «توجه به خواست و احترام به آزادی زن» یعنی همان امتیاز بزرگی که مرد غریبه تعقیب کننده – کارآگاه دلقک و احمق، جولیان کریستوفرو- نسبت به حسابدار موفق چارلز سیدلی دارد!
پایان بندی نمایش؛ ایجاد موقعیتی ناگزیر و دلهره آور برای قهرمان مرد این نمایش است. سیدلی چندان که وانمود هم می کند؛ پاک و وفادار نبوده است. او بارها لغزیده و جالبتر اینکه بلیندا در تمامی مدت از لغزشهای اخلاقی او مطلع بوده است و به رویش نیآورده است. جولیان کریستوفروو، کارآگاه جادوگر، روانشناس دلقک، وقتی از این واقعیت باخبر می شود؛ تصمیم می گیرد برای اولین بار باعث تداوم زندگی یک زن و شوهر بشود و نه تخریب آن! شرط او این است که بلیندا با همسرش چارلز همان بازیی را انجام دهد که با خود او در این سه هفته داشته است.
بلیندا با سادگی ها شیطنتها و آزادی های دخترانه و زنانه اش عقل و هوش کریستوفروو را برده؛ پس چرا چارلز سیدلی خود را به بلیندا و این دنیای جذابش نسپارد!! مگر نه اینکه چارلز سیدلی عاشق همسرش است و اصرار دارد که دوباره دل او را به دست بیآورد! پس این بار آقای حسابدار باید دنباله رو همسرش باشد! این بار سیدلی باید بلیندا را follow کند. آن هم به مدت یکماه!
ضمانت اجرای این شرط اما رازی ست که حالا کارآگاه فرصت طلب از آن باخبر شده: « یا دنبالش راه میفتی یا اینکه راز نهانی ات با جوجوها(خانمهای بدکاره) افشا می شود!» و برای اجبار مرد معاصر در خصوص به رسمیت شناخت حقوق و اختیارات زنان، چاره ای خنده دارتر مؤثرتر و سریعتر از دست گذاشتن روی ضعفهایش وجود ندارد. اما فارغ از وجه کمیک و مضحک این اجبار، در لایه عمیقتر، این مجازات وظیفه ای مهم را به تمامی مردان گوشزد می کند: برای اینکه مرد معاصر، عشق و احترام از دست رفته اش به زن را دوباره به دست بیآورد؛ باید در سکوت او را مطالعه نماید! مرد باید با حوصله و صبر در سکوت کامل زن را -در زندگی آزاد و بدون قید و شرطش- تماشا کند تا بتواند درکی درست و حقیقی از این موجود ارزشمند، از این انسان کامل پیدا کند.
نمایش «فالو می» اجرایی شسته رفته و بدون اضافات و خودنمائی کارگردان و گروه اجرایی ست. کوروش سلیمانی تمامی آنچه را متن لازم داشته، بی آنکه بخواهد چیز اضافی به آن بیفزاید یا تفسیری بی ربط را به آن تحمیل کند؛ به کار برده است. دشوراترین بخش کار سلیمانی جائی ست که او برای تحقق فضای طنزآمیز متن شفر نیاز به دو بازیگر ماهر در تیپ سازی و تقلید داشته است. حضور «مسعود میرطاهری» در نقش چارلز سیدلی و «وحید آقاپور» در نقش جولیان کریستوفروو تضمین کننده موفقیت در این الزام کارگردان بوده است. هر دو بازیگر در نقشهای دشوار این نمایش، مهار بدنها ریتمها و اطوار جدیدشان را به خوبی دارند و در این زندگی جدید جذاب و باورپذیر، روی صحنه ظاهر می شوند.
منابع:
(1) شرحی بر رابطۀ فردريش نيچه و لو سالومه، به مناسبت یكصد و پانزدهمين سالمرگ فردريش نيچه، پایگاه اینترنتی فرهنگ نو امروز، شهریور 1394