یادداشت منتقد نیویورک تایمز درباره‌ی پارتنوپه آخرین ساخته پائولو سورنتینو

«زیبایی همچون جنگ است، درها را می‌گشاید» این را جان چیور نویسنده آمریکایی در میان‌سالی به پارتنوپه تمثال زیبای مومشکی ناپلی می‌گوید، وقتی در یک استراحت‌گاه یکدیگر را ملاقات  می‌کنند. ابتدای فیلم سال 1973، در شمال ایتالیا میان چیور( با حضوری کوتاه اما به شکلی به یادماندنی محزون از گری اولدمن) با پارتنوپه دوستی خاصی را شکل می‌گیرد.

پارتنوپه دکادنس درامای(1) شخصیت‌محور پائولو سورنتینو درباره تمامی درهایی است که به روی زیبایی پارتنوپه گشوده می‌شود. در ابتدا بیشتر پارتنوپه با بیکینی لمیده بر کنار آب‌های بلورین اقیانوس دیده می‌شود و همچون سیرن(2) همنام خود در اساطیر یونانی قلب‌های مردان خواهان خود را تسخیر می‌کند. چیور که در زندگی واقعی سال‌های بسیاری را در سفر به ایتالیا گذرانده بود تنها مردی است که از جاذبه پاتنوپه مصون می‌ماند- شاید به خاطر افراط در شرب خمر یا میل سرکوب شده به مردان. یا شاید هم به این دلیل که زنی همچون پارتنوپه باید از دور چونان یک شمایل مذهبی یا مجسمه‌ی مرمرینی باستانی ستایش شود. اما اگر آرمانی ساختنی چنین  از یک زن [در زمانه ما] به شکل دردناکی واپس‌گرایانه می‌نماید، باید بدانید که برای سورنتینو واقع‌گرایی و صحت سیاسی جالب نیست. کار سورنتینو( از جمله فیلم برنده اسکار او زیبایی بزرگ یا سریال پاپ جوان از اچ بی او) بیشتر درباره ایده‌های بزرگی چون هنر، میل، دین و البته زیبایی است تا آدمیان؛ درباره شیوه‌ای که این ایده‌ها با قدرتی تقریباً مرموز(عرفانی) زندگی ما را شکل می‌دهند.

تازه به این موضوع، ثبات سرسختانه سورنتینو در مسائل بومی ایتالیا و تضادهای گذشته و حال آن را اضافه کنید. کشوری که خانه برخی از پیروزی‌های بزرگ جهان بوده- همچون روم باستان و  کلیسای سیستین- اما در عین حال فیلم‌ساز آن را به عنوان سرچشمه‌ای از کهنگی و پوسیدگی معنوی که توسط رهبرانی فاسد به وجود آمده است به تصویر می‌کشد. در نقطه‌ای از فیلم پارتنوپه با اسقف هیولاوش(پپه لانزتا) که نماینده اتحاد تقدس و حتک حرمت است دلسوزانه هوس می‌راند.

پارتنوپه همچون فیلم‌های پیشین سورنتینو نمایشی تعمداً پر زرق و برق از سکس و تجمل است  که در کنار هم آزاردهنده‌اند و هم به شکلی نامعمول اغواکننده. از همان صحنه آغازین که به پارتنوپه‌ی نوزاد کالسکه‌ای از ورسای هدیه داده می‌شود، احساسی از جهانی ماورایی در فیلم جاری می‌گردد که با پن‌هایی نرم، کلوزآپ‌هایی نظربازانه و نوازش‌های فرمی سوررئالیستی برجسته می‌شود.

فیلم با تولد پارتنوپه در سال 1950 آغاز می‌شود و به سرعت به سال 1968 – و بعداً دهه 70 – گذر می‌کند و بلوغ شخصیت اصلی خود را از طریق مجموعه‌ای از تعاملات نمادین با افراد دیگر نشان می‌دهد. عاشقانه او با یک پسر محلی (داریو آیتا) و البته رابطه عاطفی توضیح‎‌ناپذیرش با برادر بزرگترش (دانیل رینزو) بخشی مهم از این تعاملات است. برای یک دوره او در نظر دارد که بازیگر شود، اگرچه مواجهه غم‌انگیزش با دو بازیگر بزرگ قدیمی(ایزابلا فراری و لوئیزا رانیری) او را دلسرد می‌کند.

پارتنوپه همچنین دارای ذهنی زیباست. در دپارتمان انسان‌شناسی دانشگاه نمرات بالایی کسب می‌کند و در جلب نظر استاد ترشرو و سختگیرش(سیلویو اورلاندو) تفوق می‌یابد، کسی که سرانجام راهنمای او می‌شود و پارتنوپه را به سمت تصاحب یک موقعیت شغلی مناسب هدایت می‌کند.

این اولین فیلم سونتینو با نقش محوری یک شخصیت زن است و از آنجا که او بیشتر مایل است بجای انسانی ساختن، پارتنوپ را به خدا-الهه بدل سازد، پرتره[از جهت تکیه بر شخصیت‌پردازی] طبیعتاً محدود می‌شود و حرکتی کند پیدا می‌کند. جلوه مجلل در امتزاج با سبک آهسته تصویری فیلم می‌تواند احساسی مدهوش کننده داشته باشد.

 دست کم  حضور هیپنوتیزم کننده سِلِسته دالا پورتا در نقش پارتنوپه، قدرت و اندوهی همزمان را به نقش بخشیده که بر قانع‌کننده‌ترین برهان فیلم تأکید می‌کند: زیبایی ممکن است مهابت و پرستش را برانگیزد، اما بیگانگی را نیز سبب می‌شود. در این صورت اگر هرگز نتوانی واقعاً شناخته شوی، آیا هرگز می توانی دوست داشته باشی؟ 

  1. جنبش دکادنس  decadence/زوال یک جنبش هنری و ادبی بود که در اواخر قرن نوزدهم، در اروپای غربی شکل گرفت و از ایدئولوژی زیبایی‌شناختی افراطی و ساختگی پیروی می‌کرد. جنبش دکادنس در فرانسه شکوفا شد و سپس به سراسر اروپا و ایالات متحده گسترش یافت. ویژگی این جنبش اعتقاد به برتری فانتزی انسانی و لذت‌گرایی زیبایی‌شناختی بر منطق و دنیای طبیعی است.
  2. سیرن یا سایرن (به یونانی: Σειρήν)، یا نیمف دریایی اساطیر یونان، گاهی به صورت موجودی با بدن یک پرنده و سر یک زن، و در سایر موارد به شکل تنها یک زن تصویر شده‌است. آن‌ها سه نیمف دریایی بودند که ملوانان را با آوازهای احساس‌برانگیز خود طلسم کرده و به کام مرگ می‌کشاندند. آن‌ها در ابتدا به عنوان کنیزان ملکهٔ جهان زیرزمینی پرسفونه به‌شمار می‌رفتند.

مترجم: علیرضا نراقی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

دو × 4 =