نگاهی به فیلم «کلادیاتور 2» ساخته ریدلی اسکات
ریدلی اسکات با کارگردانی «گلادیاتور» در سال ۲۰۰۰ فیلمی فاخر و قابل ستایش را به کارنامه سینمایی خود اضافه کرد و توانست استانداردهای سینمای حماسی را ارتقا بخشد. حال پس از گذشت سالها از اکران باشکوه این فیلم، او دیگر بار با «گلادیاتور ۲» به گیشه آمده است.
این بازگشت، با انتظارات فراوان و البته نگرانیهایی هم همراه بود. نخست اینکه برای علاقمندان اولین سوال این بود که آیا «گلادیاتور ۲» کماکان میتواند ارزشهای فیلم اصلی را حفظ کند؟ آیا اسکات پس از بیست و پنج سال تجربهاندوزی، توانسته حماسه فیلم اول را تکرار کند؟
باید به یاد بیاوریم که «گلادیاتور» در زمان خود، نه فقط یک فیلم حماسی با نبردهای باشکوه، بلکه کاوشی عمیق در مفاهیمی چون زندگی، مرگ و اخلاق بود. اما «گلادیاتور ۲» بیشتر به اثری اکشن گرایش پیدا کرده و از عمق و معنایی که در فیلم اول میشد یافت، فاصله گرفته است. شاید بهتر است اینطور بگوییم که «گلادیاتور ۲» در یافتن یک مضمون اصلی و عمیق، دچار مشکل است. فیلم به موضوعاتی مانند قدرت، انتقام و اهمیت آزادی میپردازد، اما هیچکدام از این موضوعات به طور کامل و عمیق بررسی نمیشوند و در سطح باقی میمانند.
نکته مهمی، که معمولا در مواجهه با ضرورت تولید قسمتهای دوم و سوم آثار موفق مطرح است، این سوال است که به راستی هالیوود جز سوداگری و موفقیت در گیشه در ساختن دنبالههای اینچنینی چه ضرورتی را دنبال می کند؟ به عنوان مثال، آیا در زمانه مدرن امروز، سوژه گلادیاتورها و نبردهای خونینشان، با محوریت یک قهرمان اسطورهای نه چندان موفق، هنوز هم جذابیت دارد؟
در فیلم «گلادیاتور ۲» حوادث قصه، سالها پس از وقایع نسخه نخستین اتفاق میافتد؛ در حالی که اثری از ماکسیموس، قلب تپنده فیلم، در آن وجود ندارد. داستان حول محور لوسیوس، پسر لوسیلا، میچرخد؛ کسی که در کودکی تحت تأثیر ماکسیموس قرار گرفته و حالا میخواهد با انگیزهای نو خود را ثابت کرده و گلادیاتور شود.
در نگاه نخست، مقایسه لوسیوس جوان با ماکسیموس پر نفوذ که شخصیتی چندلایه با انگیزههای والا بود، کمی ناامیدکننده به نظر می رسد. از طرفی، ارجاعاتی که به ماکسیموس داده میشود، به جای آنکه به عمق شخصیت لوسیوس بیفزاید، بیشتر او را در سایه قهرمان پیشین تثبیت می کند.
در واقع، لوسیوس به جای آنکه شخصیتی مستقل و چندبعدی باشد، بیشتر به بازتابی از ماکسیموس بدل میشود. این مسئله همچنین سبب میشود که مخاطب نتواند به طور کامل با او ارتباط برقرار کرده و انگیزههای درونی او را درک کند. به نظر میرسد فیلمساز نتوانسته شخصیتی قدرتمند، تازه و به یادماندنی خلق و جای خالی ماکسیموس را در نسخه دوم پر کند.
صحنههای نبرد در «گلادیاتور ۲» پر از خشونت و هیجان است، این تصاویر ملتهب و اکشن اما، به تنهایی نمیتواند جای خالی شخصیتپردازی و یک داستان خوب را جبران کند.
اگر چه ریدلی اسکات، کارگردان باتجربه و هوشمندی است که توانسته با استفاده از صحنههای پرهزینه اکشن و با بهره گیری از جلوههای ویژه، فیلمش را جذاب و دیدنی کند، اما به نظر میرسد که این تلاشها کافی نبوده و فیلم در خلق فضاهای حماسی و تأثیرگذار، چندان موفق عمل نمی کند.
این صحنهها، به جای آنکه در خدمت داستان و پرداخت عمیق شخصیتها باشند، بیشتر به سکانسهایی جدا افتاده و مستقل و شاید جایگزینی برای پوشاندن حفرههای فیلمنامه به نظر برسند. حتی گاهی به نظر میرسد در استفاده از برخی جلوههای ویژه اغراق شده است؛ مثل حضور میمونها در کلوزیوم که شاید تا حدی غافلگیرکننده و نامتناسب به نظر برسد.
نکته مهم دیگر ، فقدان طراحی درست و جذاب برای بازتاب دادن انگیزه لوسیوس برای گلادیاتور شدن است؛ مخاطب نمیتواند تنها با مرور لحظاتی از خاطره حضور ماکسیموس، با میل قوی و کشش ذهنی لوسیوس برای مبارزه، ارتباط بگیرد و این نماها چندان گیرا و جذاب طراحی نشدهاند. گویی نویسنده داستان (پیتر کریگ) و فیلمنامهنویس (دیوید اسکارپا) فراموش کردهاند که ماکسیموس شخصیتی منحصربهفرد است و نباید به دنبال جایگزینی مستقیم برای او بود.
بازی پل مسکال نیز در نقش لوسیوس وروس آنگونه که باید تأثیرگذار نیست. در فیلم اینطور به نظر می رسد که او تحت تأثیر ماکسیموس قرار دارد، اما این تأثیر به تنهایی برای توجیه تغییر مسیر زندگی او و تبدیل شدنش به یک جنگجو کافی به نظر نمیرسد و در فیلمنامه به شکل قانعکنندهای نشان داده نمیشود که چرا لوسیوس باید راه ماکسیموس را در پیش بگیرد. نکتهای ظریف نیز در این میان وجود دارد و آن حضور راسل کرو در نسخه اولیه فیلم «گلادیاتور» است.
تاثیری که راسل کرو، با کاریزمای فردی و قدرت بازیگری خود در ساخته شدن فیلمی شخصیتمحور بر مخاطب گذاشته بود، به سختی اجازه میدهد تا مسکال دیده شود؛ او قادر نیست این تأثیر را زدوده و خود، اثری متفاوت و ماندگار بر مخاطب بگذارد و به موازات این، داستان و فیلمنامه نیز در این راه او را یاری نمیکنند.
اما دنزل واشینگتن حضوری قدرتمند در فیلم دارد. او در عین اقتدار، شخصیت مرموز ماکرینوس را به تصویر می کشد و با بازی باورپذیرش، پیچیدگیهای شخصیتی ماکرینوس، از جمله جاهطلبی، شهوت قدرت و خشم را به نمایش میگذارد؛ به طوری که حضور پررنگ و نیرومند او بازی پل مسکال را تحتالشعاع قرار داده است. لوسیوس تنها در اندیشه آزادی است، اما ماکرینوس پیچیدهتر و قدرتمندتر، داستان را پیش میبرد.
نقش ژنرال آکاسیوس را پدرو پاسکال بازی میکند و با توجه به سابقهای که این بازیگر شیلیایی-آمریکایی در ایفای نقشهای تاریخی و اکشن دارد، انتظار تماشاگر را به خوبی با بازی کوتاه اما تاثیرگذارش، برآورده میکند. پاسکال که پیش از این، جزو فهرست منتخب صد شخصیت تأثیرگذار به انتخاب مجله تایم در سال ۲۰۲۳، نیز بود، در نقش آکاسیوس، به این شخصیت جان داده و بازی جذابی از خود به یادگار گذاشته است.
نقشآفرینی سایر شخصیتهای فیلم اما، اغلب کلیشهای و بیبهره از ویژگیهای منحصربهفرد و به یادماندنی است.
هری گرگسون-ویلیامز، آهنگساز فیلم، هوشمندانه به تمهای اصلی «گلادیاتور» (ساخته هانس زیمر) پایبند بوده و توانسته به ایجاد حس نوستالژی و پیوند احساسی و معنایی میان دو فیلم کمک کند.
در گلادیاتور ۲، ریدلی اسکات که بارها علاقه خود را به داستانها و فضاهای تاریخی، بهویژه روم باستان، نشان داده است، بار دیگر این فرصت را یافته تا داستانی دیگر را در این فضا روایت کند. به نظر می رسد فشار زیادی از سوی تهیهکنندگان و کمپانیها برای ساخت قسمت دوم گلادیاتور وجود داشته و برای ریدلی اسکات که مدتی است دوران بازنشستگی را آغاز کرده، پذیرش کارگردانی این پروژه سنگین و ریسکپذیر میتواند به معنی امیدواری برای بازگشت به دوران اوج و تکرار موفقیتهای گذشته باشد.
در مجموع باید گفت که «گلادیاتور ۲» با ضعف در فیلمنامه، شخصیتپردازی، بازیگری و استفاده فراوان از جلوههای ویژه، تنها سایهای از نسخه «گلادیاتور» اصلی است. فیلم جدید نتوانسته به عنوان یک دنباله مستقل و موفق، جایگاهی برای خود پیدا کند. هیچکدام از شخصیتهای «گلادیاتور ۲» به کاراکترهای به یادماندنی قسمت اول نزدیک نمیشوند و حتی در طراحی صحنههای نبرد نیز ضعیف عمل میکند. «گلادیاتور ۲» تلاش میکند تا میراث ماکسیموس را ادامه دهد، اما در نهایت، فقط تصویری سطحی از آن میراث را به نمایش میگذارد.








