نماد سایت درامانقد

بازاری شلوغ پر از رنگ و موسیقی و حرف/نقد آینا قطبی یعقوبی بر نمایش«مفیستو»

 

درامانقد-تئاتر: “مفیستو” نوشته آریان منوشکین و به کارگردانی مسعود دلخواه اجرایی است که این روزها در تالار مولوی تهران به صحنه می‌رود. “مفیستو” سرگذشت اعضای یک گروه تئاتری هامبورگی در میانه به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست و به تبع آن هیتلر در آلمان است و داستان اعضای این گروه را در مواجهه با قدرت و قوانین تازه روایت می‌کند. این گروه تئاتری مجموعه‌ای متفاوت از آدم‌هایی با سلایق و جهت‌گیری‌های گوناگون را در برمی‌گیرد که در ابتدای نمایش مشغول اجرای نمایش “فاوست” هستند و قرارداد اجراییشان برای تمام سال اجرای همین نمایش است. بازیگران و کارورزان گروه از کمونیست دوآتشه تا ناسیونال سوسیالیست حامی هیتلر را در برگرفته و بازار مباحثات بر سر عقیده در میان این دوطیف متضاد در تئاتر داغ است. فضای آلمان بعد از جنگ جهانی اول، فقر، بیکاری و ویرانی این دوره که به برآمدن هیتلر می‌انجامد و نظم نوین هیتلری، بازیگران یهودی، سوسیال دموکرات‌ها و حتی غیرسیاسی‌های این گروه را نیز به میانه میدان سیاست و جهت‌گیری حداکثری کشانده و خلاصه زیست همه آنها در مدت زمانی کوتاه متحول می‌شود. در میان این گروه بازیگری جوان به نام هندریک هوفگن که نقش مفیستو را در “فاوست” اجرا می‌کند، بازیگری مستعد و پرشور است که رویای ایستادن برقله‌های تئاتر آلمان را در سر می‌پروراند. هوفگن در ابتدای نمایشنامه کمونیست است و همراه با سایر چپ‌های تئاتر که اکثریت گروه را تشکیل می‌دهند به مخالفت شدید با هیتلر می پردازد و به فعالیت در تئاتر انقلابیِ خیابانیِ کمونیست‌های گروه به رهبری اوتو رهبر فکری چپ‌های گروه، مشغول است. او تند و غلیظ و با شدت و حدت است. معشوقه‌ای سیاه‌پوست دارد. مدام خطابه می‌خواند، قضاوت می‌کند و همه رفتارهایش حداکثری و نمایشی است. اما هموست که در میانه میدان آنجا که پرده افتاده و چاره نمانده تا هرکس نه به کلام، بلکه به عمل سمت‌و‌سوی حقیقی خویش را مشخص کرده و در هماورد پیش‌رو صف‌آرایی کند؛ از دوستان، آرمان‌های انقلابی و حتی معشوق و همسرش دست شسته به آغوش دشمن پناهنده می‌شود. با نازی‌های حاکم همکاری کرده و جایگاه بازیگر بزرگ آلمان را برای خود می‌خرد. درواقع او شبح فاوست گوته است که روحش را به مفیستوی هیتلری می‌فروشد تا بر قله‌های رویایش بنشیند. باقی گروه تئاتر نیز در همین گیرودار از هم متفرق می‌شوند. مدیر تئاتر که حاضر نیست زن یهودیش را طلاق دهد، به همراه او خودکشی می‌کند. اوتوی انقلابی شکنجه و کشته می‌شود. یهودی دیگری از کشور فرار می‌کند و حتی بازیگر ناسیونال سوسیالیست حامی هیتلر گروه نیز استحاله یافته و انقلابی می‌شود.

نمایشنامه “مفیستو” متنی باشکوه و پر از خرده داستان و روایت‌های تراژیک برگرفته از زیست همه آنهایی است که زیر چرخ‌های یک‌دوره از تاریخ له شده‌اند. مفیستو ادای دینی به تمام کشته‌شدگان، تبعیدیان و شکنجه‌دیدگان یهودی، مارکسیست، کولی و سایر رنج‌کشیدگان دوران هیتلری است. هم‌ازینروست که آریان منوشکین در اجرای خودش ازین متن آن‌ را به  هنرمندان و روشنفکران قربانی نازیسم با ذکر نام تقدیم کرده و درپایان اجرا نیز برپرده نمایش، فیلم‌ اردوگاه‌های اجباری را به همراه سرود انقلابیون به نمایش می‌گذارد.

اجرای مسعود دلخواه ازین متن البته حدیث دیگری دارد. این اجرا شلوغ و همراه با ارجاعات بصری متنوع، صحنه‌های موزیکال پرتعداد و مفاهیم و معانی سمبلیک و حذف و اضافات متنی است. دلخواه با همه آنکه متن را از ابتدا تا انتها صحنه به صحنه اجرا می‌کند، اما چندان هم به متن اصلی وفادار نیست. این وفادار نبودن کارگردان به متن البته فی‌نفسه نه تنها بد نیست که جهت‌گیری، خوانش و پرسپکتیو کلی ذهن کارگردان را نمایندگی کرده و او را از مجری ساده یک متن، به شیوه تئاتر مدارس به قامت کارگردان در مقام مولف ارتقا می‌دهد. مسعود دلخواه نیز با حذفیات کوچکش از نمایش و تغییرات موزیکال و شعر و ترانه‌ها و ایجاد فضای شلوغ و رنگارنگ و پرحرکت خود توانسته تا حد زیادی از تیزی تیغ انقلابی نمایش کاسته و احساسات و عواطف را در این اجرا مدیریت کند. اجرای دلخواه شروعی متفاوت از متن مفیستو دارد. در این اجرا نمایش با صحنه آخر نمایشنامه یعنی لحظه‌ای که هوفگن بناست تا از متولیان فرهنگ نازی جایزه بگیرد آغاز شده و با چرخشی کوتاه در قالب فلاش‌بک به آغاز متن نمایش بازمی‌گردد. این چرخش فلاش‌بک گونه بسیار خوب و نرم و زیبا از آب درآمده و دلخواه و تیم اجراییش در این صحنه کاملن موفقند. موفقیت‌های اجرایی پرتعدادی که در طول نمایش و درقالب صحنه‌های موزیکال پربازیگر و حرکت، بارها و بارها تکرار شده و قدرت مدیریت و خلاقیت‌های بصری دلخواه را نمایش می‌دهند. اما همین موفقیت‌های فرمال نمایش هستند که اتفاقن در تصویر کلان اجرا، بال‌وپر انقلابی و اندیشه‌ورز نمایشنامه را می‌چینند. در شروع نمایش دلخواه، هوفگنِ منتظر جایزه را در فضایی سورئال و اسیر کابوس‌هایش نشان می‌دهد. هجوم پرتعداد تصاویر سمبلیک از تماشاچیانی که به‌شیوه نقاشی‌های ماگریت صورتهایشان را با پارچه سفید پوشانده‌اند در این صحنه و استفاده اغراق شده بازیگر نقش هوفگن از بدنش که آنقدر در نمایش تکرار می‌شود که گاه حتی با حال و هوای صحنه و دیالوگی که می‌گوید هم هماهنگ نیست، بعدتر و در سیر اجرا به ایماژهای پرتعدادی که هرکدام مدلول‌های متنوعی را نمایندگی می‌کنند می‌رسد. ایماژهای دال‌گونه‌ای چون تکرار بازی سمبلیک با رنگ‌های قرمز و سیاه و یا ارجاعات بصری به دستهای خون‌آلود لیدی مکبث و بسیار تصویر و معنای متفاوت که در سیر اجرای متنی که خود به اندازه کافی و شاید هم بیش از حد کفایت، تعدد صحنه و داستان و شخصیت و فضا دارد، بیش از آنکه به اندیشه پس متن کمک کند، در هجوم پرتعداد خود از معنا تهی شده و حتی به کشتن معنا دست می‌یازد. شاید به همین علت است که در صحنه خودکشی مدیر تئاتر و همسرش میریام زیر چرخ‌های قطار برای تحریک احساسات مخاطب به مرثیه‌خوانی موزیکال احتیاج دارد. صحنه‌ای که به خودی خود آنقدر هولناک و رنج‌آور است که نیازی به تحریک موسیقایی ندارد و شاید باز به همین خاطر است که در صحنه آخر نمایش وقتی خبر مرگ اوتو و سرودخوانی خرابات‌نشینان داخائو به هوفگن داده می‌شود، مخاطب چندان تکانی نمی‌خورد. حال آنکه بار تراژیک و انقلابی همین یک تکه از نمایش آنقدر زیاد است که می‌تواند مخاطب را برای ادای احترام از جا بلند کند.

البته همه آنچه که گفته شد، از جذابیت‌های بصری اجرای مفیستو نمی‌کاهد. اجرای صحنه‌های موزیکال در این نمایش بسیار موفق است و هماهنگی تیم اجرایی و طراحی این صحنه‌ها قابل‌تحسین است. بازیگران نمایش هرچند به سطح بی‌نقص و عالی وارد نمی‌شوند. اما عمومن قادرند تا بازی‌های خوب و قابل‌قبولی از خود ارائه دهند. طراحی صحنه نمایش بسیار معمولی است و هرچند برای اجرا، کاربردی و مفید است اما در تولید خود چندان حرف تازه‌ای ندارد و بارها و بارها در صحنه تئاتر تکرار شده است. طراحی لباس نمایش نیز در سطح معمولی باقی مانده و در بعضی موارد به دامن ابتذال و تکرار می‌غلتد. پارچه‌‌ها  و دوخت لباس‌ برای شخصیت‌های ارتشی، اشراف‌زاده و متمول نمایش بسیار سطح پایین و نامناسب هستند. نورپردازی اثر هم حرف خاص و ویژه‌ای ندارد و با کلیت طراحی نور سالن‌های ایرانی هماهنگ است.

با همه اینها اما مفیستو اجرایی است که به دیدنش می‌ارزد. متن خوب منوشکین و اجرای متنوع و رنگارنگ و پراز جلوه و موسیقی اثر، چیزی است که درمیان متون  و اجراهای مبتذل و  شبه‌تلویزیونی غالب این روزهای تئاتر ایران غنیمت است.

 

خروج از نسخه موبایل