تأملی بر رویکردها و چشم اندازهای جشنواره فیلم فجر
درامانقد-سینما: مطلبی که پیش روست برای مجله اکسیر و همزمان با برگزاری جشنواره ملی فیلم فجر تهیه شده بود. اما به دلیل تعطیلی «اکسیر» اینجا و با مدتی تأخیر منتشر می شود.
…
مسیری که جشنواره فجر به سرعت می رود مسیر محتومی نیست. اینکه دولتها تلاش کنند از جشنواره فیلم فجر جشنواره ای پاپ از همه رنگ و از همه شکل بسازند الزامی نیست. اما اینک سالهاست که به علت عوام گرایی و حالا چند سالی است با اضافه شدن ملاحظه کاری و احتیاط افراطی، جشنواره فجر به رخدادی بی هویت بدل شده است. سیاست تبدیل کردن جشنواره فجر به ویترینی بسیار محدود اما عوامگرایانه از سینمای ایران استراتژی دولت است. دولت از یک سو به هرم قدرت و عدم چالش با ساختارهای استوارتر و بالادستی نظر دارد و از سوی دیگر به راضی کردن عوام و توده بی شکلی به نام مردم. بی شکل از این جهت که به مجموعه پیچیده، متفاوت و متناقضی از تربیت، معیشت و سلیقه اشاره دارد. این سیاست دوگانه از راضی کردن صاحبان قدرت تا مردم، بیشتر از هر چیز به خود جشنواره به مثابه یک جشنواره هنری و مولد و در کل به سینمای ایران ضربه زده است. نتیجه این رویکرد سینمایی است که کمتر حتی در جشنواره اش به تلاش های فردی و پیشنهادات جدید بها می دهد و هر سال بیشتر به جُنگی بی سر و ته بدل می شود. این روند سیاسی به نوعی جانشین استراتژی مشخص سینمایی برای جشنواره فیلم فجر شده است. سی و ششمین جشنواره فیلم فجر نمود تمام عیاری از این استراتژی بود، جشنواره ای که فیلم های خوب را بیشتر در خود می بلعد و بجای بحث های جدی درباره سینمای ایران متکی به زندگی زرد از طریق خبرهای حاشیه ای و عمومی است. حواشی و فضای جشنواره فجر بیشتر شبیه به فشرده شده اکران فیلم های عامه پسند است و کمتر حرفی درباره سینما در آن شنیده می شود.
ایستادن سرگرمی بر شانه های ما
بله، درست است که بخش عمده ای از تولیدات سینمای ایران را آثار عامه پسند تشکیل می دهند. بدیهی است که ما در جهانی زندگی می کنیم که سرگرمی بر شانه های آن ایستاده. زندگی ما به سرگرمی منتهی می شود چاره ای نیست و اینجا به تسامح قبول می کنیم که بخش عمده ای از سینما سرگرمی است و به همین دلیل بدیهی است که فیلم عامه پسند برای اکران عمومی باید غالب تولیدات سینمای ایران را تشکیل دهد. در بهترین حالت -که در ایران تقریباً کم نظیر است- یک فیلم عامه پسند الگوها را درست، بجا و خلاقانه استفاده می کند، اما با این همه در طول سال و در روند اکران کشف می شود و موفقیت اش معنا پیدا می کند. در چنین شرایطی جشنواره به طور طبیعی جای ظهور فیلمهایی است که در این چرخه حضور ندارند اما با کشف جشنواره پیشنهادات جدید و چالش های مهمی را برای سینما به بار می آورند که در نهایت پایه ها و پشتوانه های سینما را استوار می کند و به اندازه خودش توجیه اقتصادی پیدا می کند. اکران جایی است که در آن عدم محدودیت و آزادی باید رخ دهد، اما جشنواره باید به سبب ملاک های فرمی که بعدتر در این نوشته توضیح داده خواهد شد سخت گیر باشد و دوازه ای به روی همه چیز نباشد. اما جشنواره فیلم فجر درست شبیه به اکران عمومی عمل می کند، از همه فیلمها و گونه ها فیلم نمایش می دهد و از همه بدتر به بخش مسابقه می فرستد و در حقیقت منابع اعتباری جشنواره یا همان سهم ها را تقسیم می کند. چنین جشنواره ای از قضا کنترل شده نیست اما آزاد و باز هم نیست. بلکه جشنواره ای یله، شلخته و ناقص الخلقه است که مرگش از تداومش اغلب محتمل تر می نماید. جشنواره فیلم فجر بر مبنای سیاهه ای از ملاحظات گروهی و سیاسی محدود می شود اما ملاک فرمی و سینمایی حتی در جهت تشخیص بهتر آن ملاک ها و ملاحظات سیاسی در آن وجود ندارد. بدیهی است که سیاست عوامگرایی و تشویق فیلمسازی به سبک عامه پسند به سبک ایرانی(چیزی شبیه و گاه بدتر از همان فیلمفارسی) باعث می شود هر فیلمی در هر ساختار و با هر هدفی تلاش کند تا در این جلب توجه عمومی سینما، حضور داشته باشد و بتواند از منابع و جوایز آن در جهت آن اهداف بهره ببرد. این رویکرد- یا بهتر است بگوییم فقدان رویکرد- جشنواره را هر چقدر هم که عظیم و بزرگ باشد به اجتماعی از محفل ها و نگرش های قبیله ای بدل می کند که سرشار از کنایات طبقاتی و سیاسی است. فیلم ها بیشتر به سبب حواشی و فرامتن خبری می شوند و برای همین خبرسازی در طول جشنواره فجر جایگزین بحث های جدی می شود. همین الان می توان مطمئن بود که جشنواره فجر به میزان زیادی و بیشتر از برگزیدگان خود به سبب حاشیه ای که بر متن غلبه دارد بر قدرت فیلمهایی که به آنها جایزه نداده اما حواشی بیشتری داشتند افزوده است، چه این فیلم ها همچون «لاتاری» قابل بحث باشد و چه مثل «به وقت شام» اثری عامه پسند در ژانر جنگی- سیاسی که فاقد نکته تازه و قابل تأملی در جشنواره باشد (قطعاً مقصودم مسائل مضمونی و موضوع فیلم نیست و غرض نوع پرداخت و ساختار سینمایی آن است).
در این میان حتی برنامه تخصصی سینما در تلویزیون شبیه به گفت و گوهای عمومی و جنجالی برگزار می شود که بیشتر برای مخاطب تفنی جالب ست. نقد در چنین جشنواره و چنین برنامه هایی نازل می شود و ارزشگذاری و نمره دادن جای بحث های زیبایی شناختی و نقدهای رویکردگرا و تحلیلی را می گیرد. جشنواره فجر سال به سال بیشتر شبیه به گردهمایی و جشن می شود و این هم در بخش نشست های خبری، هم در پوشش های رسمی و عمومی رسانه ای و هم در نوع ترکیب آثار و هدایتها و حمایت های دولت از طریق توزیع جوایز آشکار است. جشنواره صاحب موضع نیست و از وزیر ارشاد ضعیف شده تا رئیس سازمان سینمایی و دبیر در پی حل مسائل اجرایی و صرفاً حمل کردن بار فیلمها و کم تنش برگزار کردن جشنواره هستند. نگاهی به نامزدها و ترکیب برگزیده ها نیز مؤید همین مسئله است. جشنواره تلاش می کند همه طیف ها و گروه ها را راضی کند و جوایز و تشویق خود را به نسبت مساوی بین اغلب فیلمهای مطرح و طیف های مختلف سینمایی/سیاسی تقسیم کند. جشنواره به دلیل همین تعریف موصع از خود، خالی از پیشنهادات جدید و کشف هنری است. هیچگاه معلوم نمی شود که جشنواره فیلم فجر با سینمای ایران و شکل های مختلف فیلمسازی در این کشور چه نسبتی دارد.
اینجا مسئله بر سر این نیست که جشنواره ایدهاولوژیک یا سیاسی باشد یا نباشد، حتی مسئله بر سر شکل سینمایی مورد نظر جشنواره نیست. مسئله این است که هر جشنواره موفقی-حتی جشنواره های کوچک و مهجور- ایده و شکل شفافی دارند. جشنواره ای که دبیر آن خالی از بینش و دانش سینمایی است و سالانه هم تغییر می کند نمی تواند تخصصی و شفاف باشد و قطعاً باری به هر جهت برگزار می شود.
آیا جشنواره فجر جشنواره ای محتوا محور است؟
یکی از نظرهای مرسوم درباب جشنواره فیلم فجر که از زبان داوران و مسئولان فجر هم گاه شنیده می شود و این دوره هم شنیده شد این است که این جشنواره رخدادی محتوا محور است. اما این گزاره واقعاً چه معنایی دارد؟ سینما مجموعه ای از فرم های مختلف است. فرمهایی که گاه بدیع اند و گاه الگو محور. اما محتوا هیچگاه بدون فرم اساساً موجود نمی شود که تازه قدرت عرضه شدن داشته باشد. محتوا با ایجاد فرم و قرار گرفتن در یک ساختار است که بیان پذیر می شود. بنابراین این فرم و ساختار بیانی است که محتوا را تعیین می کند و با همین استدلال می توان این نتیجه را روا دانست که هر جشنواره ای متکی به انتخابهایی بر مبنای فرم است. فرم است که باید مورد نظر قرار بگیرد. به همین دلیل گفتن این جمله که جشنواره فیلم فجر محتوا محور است گفته ای غلط است. هیچ جشنواره و رخداد هنری در جهان بر اساس قوانین فیزیکی و بدیهی نمی تواند محتوا محور باشد و این یعنی اینکه نمی تواند فرم محور نباشد.
با وجود این مسئله بدیهی بیایید گزاره غلط سیاستگذاران و برخی داوران فجر را جدی بگیریم. اگر جشنواره فیلم فجر محتوا محور است این محتوا کجاست؟ در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر فیلمهای سفارشی و عظیمی- (هر کدام در قالب خود اما با “محتوایی” نزدیک ) همچون «به وقت شام»، «بانوی قدس ایران»، «دخترانی با گوشواره های باروتی»، «تنگه ابوقریب»، «امپراطور جهنم» و «سرو زیر آب» حضور داشتند. از سوی دیگر فیلم هایی با رویکردی انتقادی و ساختاری دراماتیک همچون «بمب؛یک عاشقانه»، «لاتاری»، «دارکوب»، «کار کثیف»، «جاده قدیم» و «کامیون» هم در مسابقه با دسته قبلی رقابت می کردند و نمایش عمومی داشتند. اما اینها تنها سو گیری “محتوا محور” جشنواره نبود؛ کمدی های سبک و بی ارزش همچون «مصادره» هم در این جشنواره بودند، همچنین آثار مهم و قابل بحثی مثل «مغزهای کوچک زنگ زده» و «شعله ور». در کنار اینها فیلم متوسطِ تجربی و کم خرجِ «امیر» و اثر هذیانی احمدرضا معتمدی به نام «سؤتفاهم» هم حضور داشتند و از همه جالب تر یک فیلم انیمیشن به نام «فیلشاه» بود که این وسط انگار از همه اشتباه تر آمده بود.
اما سؤال اصلی این است که آن محتوا چیست؟ چه کیفیتی دارد که نمی توان پیدایش کرد؟ در میان این فیلمهای بی قواره و نا هماهنگ کدام محتوا را می توان یافت که حرف جشنواره یا دولت و یا هر نهاد و برگزار کننده مسئولی است؟ می توان با این وضعیت به درستی این نتیجه را گرفت که جشنواره فیلم فجر اغلب نه محتوا محور است نه فرم محور- توضیح داده شد که اساساً اولی ناممکن است- جشنواره فیلم فجر فاقد محور است یا اگر بخواهیم ایجابی بگوییم جشنواره فیلم فجر به شکلی کنایی و معنادار «هیچ محور» است.
جشنواره خشم و هیاهو
یکی از مهمترین تلاش های برگزار کنندگان جشنواره فجر برگزاری آرام، بی دردسر و در عین حال گرم و پر شور آن است. از یک سو در فیلترهایی که برای فیلم ها ایجاد می شود آرام آرام سینمای مستقل جایی در جشنواره ندارد. جشنواره با محافظه کاری و احتیاط فیلمهایی را می پذیرد که ساختار شکن، جسور، معترض و در تأثیراتی متنی و فرامتنی مناقشه برانگیز نباشند. به همین دلیل تمرکز جشنواره بر این است که فیلمها، نهادها و گروه های ذی نفوذ بیرون دولت را عصبانی نکند و تا آنجا که ممکن است فیلم ها به لحاظ سیاسی – اجتماعی خنثی باشند یا همچون نمونه «عرق سرد»، «پول کثیف»، «اتاق تاریک» و حتی «لاتاری» با مسائل اجتماعی کنترل شده و سطحی روبرو شوند. این در حالی است که سیاسی بودن چنان به خورد جشنواره فجر رفته که تبدیل به ماهیت آن شده و هر تلاشی برای خنثی بودن و محافظه کاری این سیاسی بودن را پررنگ تر می کند. در یک کلام از مجموعه جشنواره های فجر امسال (در حوزه های موسیقی، تئاتر و فیلم) می توان چنین برداشت کرد که دولت و جناح سیاسی آن (اعتدالی/اصلاح طلب) نمی خواهد کوچکترین هزینه ای در حوزه های فرهنگی و هنری بپردازد. اما از سوی دیگر جشنواره فجر محمل مناسبی برای پیشرفت های مدیریتی و ایجاد آمار و کارنامه است. به همین دلیل نباید در عین محافظه کاری و حذف مسائل اصلی، جشنواره بی حال نگه داشته شود. باید صف های طولانی وجود داشته باشد و فیلسمازان به سر و کله هم بکوبند. پوزوسیون حالت اپوزوسیون بگیرد و مسائل سیاسی به طریقی سطحی و گذرا مطرح گردند. این نیاز و هدف متناقض، مسئولان جشنواره را به همان سمت و سوی عوامگرایی می کشاند.
مخاطب عام سینما که باید در طول سال منتظر فیلم مورد نظرش باشد و در شرایطی عمومی به اقتصاد سینما کمک کند، در سانس های متعدد نمایش فیلم به جشنواره فراخوانده می شود تا در فقدان فیلمهای گرم، جشنواره را گرم کند. از سوی دیگر با فراخ کردن امری به نام روابط عمومی و شغلی به نام خبرسازی از نوع کاذب یعنی خبرهایی که اصالتاً خبر نیستند و تنها خبر می نمایانند، جشنواره فجر عملاً نه توسط شورایی فنی و استراتژی سینمایی، که با کلک روابط عمومی چی ها و خبرسازهایی که جای خبرنگاران نشسته اند جان می گیرد.
محدودیت های کور جشنواره فجر امسال حاصل جالب توجهی داشت؛ مورد عجیب فیلم «لاتاری». در حالی که بسیاری در سینمای ایران معلوم نیست بر مبنای چه استدلال و پشتوانه ای مدام از فقدان قهرمان حرف می زنند در حالی که جامعه ایران در مسیر قهرمان کُشی یا حداقل خنثی کردن قهرمانان خود است، «لاتاری» نیاز آنها را برآورده کرد. قهرمانی از طریق این فیلم به سینمای ایران معرفی شد تا نشان داده شود که به طریقی مصنوعی نمی توان قهرمان ساخت، پیش شرط قهرمان بودن، مورد اجماع بودن میان مخاطبان فیلم است و قهرمان «لاتاری» قهرمان همه ما نشد و اساسا نمی توانست بشود. دست کم زمان قهرمانهای به قول فیلمساز و بسیاری دیگر از افراد “فاشیست” به پایان رسیده است، همانطور که زمانه قیصر و رستم نیز سالهاست پایان یافته. آنچه اعمال فراقانونی و فراتر از اخلاق در سینمای جدی دنیاست، نه در جهت گذشته گرایی و عصبیت صرف بلکه در جهت نمایش حفره ها و ضعف های جامعه مدرن و قوانین حاکم برآن است. اما برخی در سینمای ایران همچنان تصور می کنند برای داشتن قهرمان با نبش قبر کردن و از دنیای مردگان آدم به جهان فیلم فراخواندن قهرمان ساخته می شود. سینمای ایران بیشتر از قهرمان محتاج شخصیت هایی باهوش است که با مشکلاتشان مانند کودکانی عقیم و نادان روبرو نشوند و آدمهای انتخاب های سخت و دراماتیک باشند.
جشنواره فیلم فجر در یک کلام نیاز به هویت دارد وگرنه همواره عدم حیات اش از حیات اش محتمل تر خواهد بود. چنین جشنواره ای حتی اگر صد سال ادامه پیدا کند می تواند در یک شب فرو بریزد.