نماد سایت درامانقد

فیلم هفته:مرگ استالین/میراث هیولا

 درامانقد-سینما: آرماندو یانوچی خالق سریال کمدی سیاسی «ویپ» و فیلم «درون حلقه» محصول سال 2009 که باز هم یک کمدی سیاسی است، تصمیم می گیرد فیلم جدیدش را بر اساس ماجرا و شخصیتهایی واقعی از جهان سیاست بسازد. او که برای این فیلم پایان دوران استالین، تاریک ترین برهه تاریخ معاصر کشور روسیه را انتخاب کرده، بازیگرانی انگلیسی زبان برای فیلمش برمی گزیند و بر خلاف قاعده معمول تاکید بر عدم استفاده لهجه روسی توسط بازیگران می کند تا خللی بر اعتماد به نفس بازیگرانش هنگام بداهه پردازی وارد نشود. نتیجه به شکل غافلگیر کننده ای باورپذیر و تاثیرگذار از آب درآمده.

 

 

مرگ استالین /the Death of stalin

 

کارگردان:آرماندو یانوچی، نویسنده:آرماندو یانوچی،دیوید شنایدر،یان مارتین،پیتر فلوز مدیرفیلمبرداری:زک نیکولسون، موسیقی:کریستوفر ویلیس،تدوین:پیتر لمبرت، بازیگران:استیو بوشمی(نیکیتا خروشچف)،سایمون راسل بیل(لاورنتی بریا)، جفری تمبور(گئورگی ملانکوف)، مایکل پیلین(مولوتف)و… محصول 2017 انگلستان 107 دقیقه.پخش: گامونت

خلاصه داستان: با مرگ ژوزف استالین در سال 1953 میان حلقه اطرافیان او (اعضای کمیته اجرایی حزب کمونیست) و فرزندانش جنگی غیر علنی برای تصاحب قدرت درمیگیرد.

 

انتخاب نبوغ آمیز تیم نویسندگان «مرگ استالین» برای روایت از این برهه  تاریخی و برای متقاعد شدن به تماشای فیلم کافی است. از انقلاب اکتبر تا فروپاشی جماهیر شوروی هفتاد سال ماجرا برای روایت وجود دارد اما نویسندگان و کارگردان «مرگ استالین» برای خلق یک کمدی گروتسک بهترین برش کیک را برداشته اند، سال 1953 مرگ دیکتاتور بی رحم شوروی و شروع نزاع حلقه اطرافیان او برای جانشینی و تصاحب قدرت و البته میراثی از خون و خشونت و سرکوب و کشتار.

«مرگ استالین» فیلمی وابسته به تیم بازیگرانش است و قوام یافتن لحن و لهجه فیلم که آمیخته ای از بی رحمی، هراس و شوخ طبعی است بدون این ترکیب شگفت انگیز از بازیگران ممکن نبود، جفری تمبور و استیو بوشمی عالی هستند اما بازیگری که در هر لحظه از حضورش غافلگیر کننده است سایمون راسل بیل هنرپیشه کهنه کار تئاتر در نقش لاورنتی بریا است، راسل موفق می شود از یک مرد میانسال طاس و خپل، هیولایی مجسم بسازد.

نگاه عمیق «مرگ استالین» در نمایش و تفهیم گروتسک افسارگسیخته زمانه دیکتاتوری را در صحنه هایی درمی یابیم که در ظاهر کمدی نویس توانا و ماهری آن را خلق کرده اما با مطالعه ای سردستی متوجه می شویم که تمامی این لحظات موحش و در عین حال خنده دار مانند صحنه ای که مولوتف بی خبر از تبرئه و آزاد شدن همسرش (که به فاصله چند متر پشت در ایستاده) مدام  تکرار می کند که همسرش مستحق زندان و شکنجه بوده تا خودش را از سرنوشتی مشابه مصون بدارد، اتفاقاتی مستند و منطبق با تاریخ هستند. نمونه های مشابهی از این دست در فیلم بسیار است، مانند فرستادن دسته گل از طرف بریا برای زنانی که به آنها تجاوز کرده، لاورنتی بریا وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی شبها در مسکو به انتخاب زنان جوان می پرداخته به اتهام واهی سیاسی دستور دستگیری آنها را داده و در حین بازجویی به آنها تجاوز می کرده، روز بعد دسته گلی از طرف بریا برای قربانی تجاوز ارسال می شده، پذیرفتن این دسته گل توسط قربانیان به منزله کنار آمدن با این امر بوده و امتناع از پذیرفتن دسته گل منجر به دستگیری مجدد و سر به نیست شدن قربانیان می شده.

آرماندو یانوچی با نمایش جامعه ای برزخی که حتی قربانیان دیکتانور متوفی هم از ترس جانشان سخت برای او می گریند و پسران محل اختفای پدرشان را به پلیس مخفی شوروی لو می دهند، هشدار تلخی برای تمامی جوامعی است که رد پای تمامیت خواهی سیاسی و نظامی را در دولت های خود مشاهده می کنند و بی جهت نیست که نمایش فیلم «مرگ استالین» در روسیه به بهانه «اغراق در روایت» و «اهانت به سمبل های تاریخی کشور» ممنوع شده است.

 

 

نظر منتقدان: مرگ استالین از سایت IMDB  امتیاز 7.2 از ده را کسب کرده و در سایت متاکریتیک امتیاز 88 از صد را به دست آورده.

 

 

مانولا دارگیس منتقد The New York Times

 

فیلم «مرگ استالین» به شکل متناوبی سرگرم کننده و آزاردهنده است، با خنده هایی لابلای نفسهایی که در سینه حبس می شوند و نفسهای حبس شده ای که ایجاد دل آشوبه می کنند و تا نوبت بعدیِ به سرفه افتادن از فرط خنده. تصمیم آرماندو یانوچی مبنی بر اینکه بازیگرانش با لهجه انگلیسی خودشان (که طیف وسیعی از لهجه نیویورکی تا لهجه غرب لندن را در بر می گیرد) ایفای نقش کنند، پیام سیاسی درخور توجهی را بازتاب میدهد و آن اینکه: توتالیتاریسم مرز نمی شناسد.

 

بیلگه ابیری  منتقد Village Voice

 

«مرگ استالین» به شکل غافلگیرکننده ای از لحاظ تاریخی قابل استناد و دقیق است. تیم نویسندگان گاهی خیال پردازی را چاشنی داستان کرده اند ولی نه به دفعاتی که ممکن است فکرش را بکنید، فیلم واقعیتی تاریخی از خیانت ها و نارو زدن های اعضای پولیت بورو (کمیته اجرایی حزب کمونیست) در فضایی نفسگیر، مرموز و مملو از بدبینی و توهم توطئه به تصویر کشیده است.

 

 

نیک دسیملین منتقد Empire

 

لحظاتی از فیلم به هدف می زند که دست از کمدی می شوید و لحن اصلی اش را برملا می سازد. در صحنه هایی از فیلم کاراکتر بریا به شکل رعب آوری اثبات می کند در زمانه ای که توازن جامعه فروریخته و عامل بازدارنده ای هم مقابل قدرتش وجود ندارد چطور یک انسان می تواند به ژرفای پلیدی و شر سقوط کند والبته ده دقیقه پایانی فیلم، جایی که خنده ها می خشکند و فیلم پایان تیره و تارش را مانند مشت محکمی که به شکم کوفته می شود به نمایش میگذارد، رسالتی به غایت اخلاقی که تمام آن شخصیتهای نفرت انگیز سرگرم کننده به انجام میرسانند.

 

 

آنتونی لین منتقد The New Yorker

 

جواب این سئوال که دقیقا چند میلیون انسان به دستور مستقیم یا در نتیجه سیاستهای استالین به کام مرگ کشیده شدند برای همیشه بدون پاسخ خواهند ماند، فیلمهای مستند می توانند و باید که وارد این پرسش و دادخواست شوند اما هیچ فیلم داستانی ای فارغ از اینکه چقدر مسئولیت پذیر یا محزون از این جنایات باشد نمی تواند این حجم بیکران از رنج و عذاب را دراماتیزه و روایت کند. شاید کمدی علارغم نامناسب به نظر رسیدن برای همچین وقایع تلخی، تنها ژانری باشد که می تواند با این حجم از تیرگی و پلیدی مواجه شود.

 

ترجمه و تألیف: سام دولتی

منابع: ویکی پدیا، راتن تومیتوز، متاکریتیک

خروج از نسخه موبایل