اتاقهای گریم، با آینههای احاطهشده در نور چراغها، کلاهگیسها و چهرهپردازان، حالوهوایی سرشار از شکوه کلاسیک و نوستالژیک دارند. اتاق گریم، این فضای خصوصی، مکانی است برای بازیگران تا پیش از ورود به صحنه، خود را برای غرق شدن در نقشهایشان آماده کنند و پس از اجرا با حضور در آن به آرامش برگردند. این فضا بسیار فراتر از محلی برای تغییر لباس و گریم است. چراکه اتاق گریم برای هنرمندان مکانی است که تنش، آسیبپذیری و حتی رقابتهای درونی در آن جریان دارد.
از فیلمهایی مانند «همهچیز دربارهی ایو» و «شب افتتاحیه» اثر جان کاساوتیس، تا نمایشهایی مانند «دِرِسِر» اثر رونالد هاروود همگی از دنیای پر رمز و راز اتاقهای گریم سالنهای نمایش، پرده برداشتهاند.
عکسهای صمیمی، بازیگوشانه و تأملبرانگیز دیوید لوین که با ظرافت و دقت در طول یک سال گذشته ثبت شدهاند، زندگی پنهان اتاق گریم سالنهای نمایش را به زیبایی به تصویر کشیده است. فضایی گاه دوستانه، سرشار از شوخ طبعی و گاه مراقبهآمیز و تأملبرانگیز. این عکسها ما را به پشت صحنهی مهمترین اجراهای تئاتر لندن میبرند، جایی که بازیگران، در فضایی میان واقعیت و تخیل، خود را برای ورود به صحنه آماده میکنند.
چهرههایی در آستانهی دگرگونی

این عکسها چهرههای مشهور را نه به شکلی که معمولاً میبینیم، بلکه در حالتی بینابینی نشان میدهند، جایی که بین خودشان و نقشی که به زودی روی صحنه بازی خواهند کرد، در نوسان هستند. از صحنهی لطیف استیو کوگان در لحظهای آرام و در سکوتی معنادار با فنجان چای و بیسکویت در دست، پیش از رفتن به صحنه برای بازی در نقش دکتر استرنجلاو در نمایشی به همین نام در وستاند، تا جان لیتگو که با لبخند و آرامش در کنار غذا و دوستانش، قبل از بازی در نقش چالشبرانگیز رولد دال در نمایش «غول»، و پاپا اسیدو در میانهی پوشیدن لباس و آمادهسازی برای نقش خود در نمایش «مرگ انگلستان: دلروی» که او را در بطن روایتی پرتنش قرار میدهد. در این مجموعه عکس، ونسا ویلیامز را در قامت سرد و مقتدر «میراندا پریستلی» در «شیطان پرادا میپوشد» میبینیم، و با دنیس گاف که با چهرهای خونآلود در آستانهی اجرای درام اعتیادآور «مردم، مکانها و اشیاء» آمادهی رویارویی با صحنهای پرهیجان میشود، همراه میشویم.

هر بازیگر نگاه خاص و آیینهای ویژهی خود را در این فضا دارند: برای کوگان، اتاق گریم مانند توقفگاه مسابقات فرمول یک، پر از سرعت و انرژی است و همهچیز باید با دقت و سرعت انجام شود. اما برای بازیگری دیگر این فضا همچون معبدی آرام، مقدس است. جایی برای آرامش قبل از طوفان اجرا.
دیوید لوین، این پروژه عکاسی را «کنار زدن پرده» میداند تا بازیگر را آنگونه که در این موقعیت ویژه هست به نمایش بگذارد. عکسهای زیبای او، عمق و بعدی تازه به درام، رمانتیسم و واقعیتهای پنهان زندگی روی صحنه را به مخاطب عرضه میکند.
اتاق گریم: جایی میان هیاهو و سکوت

برای جان لیتگو بازیگر نمایش «غول»، اتاق گریم جایی میان بازیگوشیهای دوستانه و آرامش است: «معمولاً یک ساعت و نیم پیش از اجرا به سالن تئاتر میرسم. من و همبازیهایم، نیم ساعت مانده به شروع اجرا را به بازی و خنده میگذرانیم. ما یک بازی داریم که من به آنها یاد دادم. به فردی فکر میکنم که نامش با حرف «M» آغاز میشود، و آنها تلاش میکنند تا با مطرح کردن پرسشهای غیرمستقیم دربارهی سایر شخصیتهای تاریخی که نامشان با «M» شروع میشود، هویت آن فرد را از طریق یک پرسش مستقیم کشف کنند. ما با یکدیگر میخندیم، همدیگر را فریب میدهیم، گاهی تقلب میکنیم و همهچیز به شکلی کاملاً ابلهانه و البته سرگرمکننده پیش میرود.»
لیتگو معتقد است: «ما در عرصهی تأثیرگذاری فعالیت میکنیم. هدف این است که تأثیری شگرف بر مخاطب بگذاریم، خواه با خنداندن آنها، گریاندنشان، یا به وحشت انداختنشان. پایان این نمایش{غول} چیزی نیست که قبلاً در اجراهایم تجربه کرده باشم. میتوانی صدای نفسهای بریدهی تماشاگران را بشنوی. تنها با شنیدن صدای من. شاید چیزی در من ذاتاً وارونه باشد، اما من عاشق این حس هستم!»
موسیقی، خاطرات و آمادگی ذهنی

بیلی هول بازیگر نمایش «با خشم به گذشته نگاه کردن»، از موسیقی به عنوان ابزاری برای ورود به فضای نقش استفاده میکند: «نیم ساعت قبل از اجرا موسیقی پخش میکنم. برای من، تجربهی حسی مهم است. عکسهای خانوادگیام را در اتاقم دارم. پدر و مادرم و داستان زندگیشان. اینها همه بخشی از الهام نقش من است. اینجا در اتاق گریم مینشینم و به شخصیتام فکر میکنم. چندین نقطهی اتکا وجود دارد که به آنها چنگ میزنم. افکار، احساسات، حسهای فیزیکی یا لحظات خاصی در زمان. اینها کاملاً شخصی و خصوصی هستند. از نظر فیزیولوژیکی، در این فضا شروع به لرزشهای عصبی میکنم، اغلب شروع به قدمزنی میکنم و به زمزمه با خودم میپردازم. سعی میکنم تا حد امکان اکسیژن بیشتری به ریهها و مغزم برسانم.

مورفید کلارک بازیگر نمایش «ریشهها» اتاق گریم را مکانی جادویی میداند: «دوست دارم در هر زمینهای که ممکن است بازیگری کنم، اما چیزی بسیار کهن در اجرای روی صحنه وجود دارد. یک جادو در همین اتاقهای گریم نهفته است. هر بار که از آن آستانه عبور میکنم، دیدن همه افرادی که در قسمت جلوی صحنه مشغولند بسیار خوشایند و حضور دوباره در تئاتر لذتبخش است، اما وقتی وارد این فضا میشوم، حس میکنم که وارد یک پناهگاه خیالی کوچک شدهام. میدانم که اگر بچه بودم، قطعاً از آمدن به اینجا شگفتزده میشدم.»
بل پاولی، که در نمایش «چیزواقعی» تام استاپارد نقشآفرینی میکند، با گوشدادن به موسیقی کلاسیک، بهویژه آثار دبوسی، خود را برای نمایش آماده میکند؛ چرا که شخصیت او در داستان، برخلاف همبازیاش، عاشق موسیقی کلاسیک است: « ساعت ۶ به اتاق گریم میرسم و برای اجرا آماده میشوم. چیزی سبک میخورم، چون دوست ندارم روی صحنه احساس سنگینی کنم. سپس به اتاق همبازیام جیمز مکآردل سر میزنم و سلام میگویم. نمایش دربارهی ارتباط ماست و باید با هم هماهنگ باشیم.

ساعت ۶:۳۰ عصر، به روی صحنه میرویم و بدنمان را گرم میکنیم. تمرینهایی برای صدایمان انجام میدهیم، همچنین گپ میزنیم و میخندیم. در نیمه نمایش، دوباره بر میگردم و گریم میکنم. به موسیقی کلاسیک گوش میدهم، چون قسمتی از نمایش درباره رقابت بین هنر و موسیقی است: زن طرفدار دو آتشه موسیقی کلاسیک است و مرد طرفدار پاپ. من این روزها خیلی به دبیسی علاقه دارم!»

اپرا: جایی که تمرین، زندگی است
در دنیای اپرا، اولگا پودووا، که در «افسانههایهافمن» در نقش المپیا ظاهر میشود، روش متفاوتی دارد: «زندگیام آنقدر پرمشغله است که فرصتی برای تمرین طولانی ندارم. فقط چند دقیقه گرم میکنم، همین کافی است. همهچیز به تکنیک بستگی دارد.»

خوان دیهگو فلورز دیگر بازیگر این نمایش نیز ترجیح میدهد روز اجرا تا حد ممکن بخوابد، غذای سبکی بخورد و در مسیر پیادهروی کند تا برای صحنه آماده شود: «چهار بچه دارم و در هین حال اجرای تئاتر نه تنها عشق بزرگ من که شغلم است که فقط یک بخش از روزم است. خیلی از خوانندگان را میشناسم که میگویند خدای من، فردا اجرا دارم! اما من بسیار راحت با آن کنار میآیم. حتماً قبل از اجرا بدنم را گرم میکنم. مثل هر ورزشی است: باید قبل از شروع تمرین کنی، وگرنه ممکن است به بدنت آسیب برسد. اما هیچوقت برای یک ساعت بدنم را گرم نمیکنم.

دوست دارم تا جایی که میتوانم دیر از خواب بیدار شوم. وقتی اجرا دارم، زیاد میخوابم. صبحانه نمیخورم یا چیزی خیلی سبک میخورم و بعد غذای اصلیام را میخورم: کینوا با تخممرغ و آووکادو و سالاد بهترین انتخاب برای من است. سپس شروع به خواندن چند جمله میکنم تا مطمئن شوم صدایم آماده است. بعد معمولاً به سمت خانه اپرا پیاده میروم. اینجا خانه اپرای مورد علاقه من است. مردمی که در اینجا مشغول کار هستند بسیار پرشور هستند، به خصوص گروه فوقالعاده کر. »
اتاق گریم مکانی برای فرو ریختن احساسات

ونسا ویلیامز بازیگر نقش میراندا پریستلی در نمایش «شیطان پرادا میپوشد» در تئاتر دومینیون درباره حضورش در این نمایش میگوید: «مادرم، هلن، در شب افتتاحیه آمد. روز بعد به چشمانش نگاه کردم و زرد بودند. شب افتتاحیه اول دسامبر بود، او دوم دسامبر به دکتر رفت، سوم دسامبر در بیمارستان بستری شد و در ۲۰ دسامبر درگذشت. او ۸۵ سالگیاش را اینجا جشن گرفت.
در بیمارستان گفت: «نمایش نداری؟»
- «بله، مامان، میرم و به زودی برمیگردم.»
هیچ نمایشی را از دست ندادم. مادرم عاشق دیدن من در تئاتر بود و خیلی به خود میبالید که در تئاتر بازی میکنم، در حقیقت این کار را برای او انجام میدادم. دسامبر بدترین ماه بود. اما فقط باید بروی و اجرا کنی، و بعد میتوانی در آسانسور به سمت اتاق گریم بری و فرو بریزی. این کار به من چیزی داد که ذهنم را از همه چیز منحرف کند. این چیزی است فکر میکنم به من کمک کرد.»
سرعت، شتاب و هیجان در اتاق گریم
استیو کوگان بازیگر نقش دکتر استرنجلاو در نمایشی با همین نام از تجربه ایفای چهار نقش در یک نمایش و شتابی که در اتاق گریم برای حاضر کردن نقشها وجود دارد به عنوان تجربهای منحصر بفرد یاد میکند: «معمولا اول، کارهای روتین و معمول خود را انجام میدهم؛ اصلاح صورت، آراستن موها، مسواک زدن، استفاده از مرطوبکننده، و سپس پوشیدن لباسهای نمایش. از من خواسته شد تا سه نقش را ایفا کنم. کونگ، استرنجلاو و ماندریک افسر؛ من این سوال را مطرح کردم که آیا امکان بازی در نقش رئیسجمهور نیز وجود دارد یا خیر. به گمانم، همین درخواست باعث شد تا این نمایش از دیگر آثار متمایز شود. تغییرات پشت صحنه با سرعت بالا انجام میشود. این تغییرات اگرچه از نظم خاصی پیروی میکنند، اما با شتابی چشمگیر صورت میپذیرند؛ مشابه توقفهای کوتاه و سریع در پیستهای فرمول یک.»

او یادآور میشود: «همیشه قبل از اجرا بدنم را کشش میدهم. در سن ۵۹ سالگی، اگر این کار را نکنم، بدنم به راحتی دچار گرفتگی میشود. یک نوشیدنی خاص را هم دوست دارم که واقعاً به من کمک کرده است. این ترکیب زنجبیل خام، لیمو، فلفل و عسل است. زمانی که حس میکنم نزدیک است به بیماری مبتلا شوم، آن احساس اولیه سرماخوردگی به من دست میدهد، اما بدنم به طور غریزی آن را دفع میکند و به نوعی به من میگوید: نه، دفعه بعد بیا! این سختترین تجربهای است که تا به حال داشتهام. منظورم از سخت، بیشترین میزان تقاضای جسمی و روانی است. در سایر کارهایی که انجام میدهم، کنترل بیشتر و زمان کافی برای بهبود دارم. اما بودن در اینجا و انجام این اجراهای مداوم هر روز، به مراتب بیشتر از هر چیز دیگری نیازمند فیزیک و ذهنی آماده است. نمیتوانم باور کنم که بیش از صد اجرا را پشت سر گذاشتهام!»
پشت صحنهی نمایشی از زندگی
این تصاویر و روایتها نشان میدهند که اتاقهای گریم صرفاً محل آمادهشدن برای اجرا نیستند، بلکه فضایی هستند که بازیگران در آنها، در نقطهای میان خودِ واقعی و نقشی که قرار است ایفا کنند، قرار میگیرند. هر کدام از آنها، با آیینهای شخصیشان، میان دنیای درونی و صحنهای که مقابل دیدگان تماشاگران قرار دارد، پل میزنند. لحظاتی که دیوید لوین ثبت کرده، پرده از این دنیای پنهان برداشته و به ما اجازه داده است تا نگاهی متفاوت به هنر بازیگری بیندازیم، هنری که نهفقط بر صحنه، بلکه در پشت پرده نیز ادامه دارد.
منبع: گاردین






