استفاده از عناصر بصری هر روزه عصر ما- منظور آن دسته تصاویر پر زرق و برقی است که در موزیک ویدئوها یا تصاویر تبلیغاتی و… میبینیم- در یک فیلم سینمایی که تصاویرش را بنا به قاعده باید بر اساس نیازها، رویکردها و سلیقه بدیع، برمبنای جهان خود تعریف کند و شکل دهد، امری مناقشه برانگیز و خطرناک است. چه اینکه تصاویری که ما به طور هر روزه با آن روبروییم به همان میزان که از تکنولوژی بالای تولید، تکثیر سریع و قدرت در ایجاد هر نوع رنگ و نوری برخورداند، به همان میزان کلیشهای و فاقد تفرد و تشخص هستند. طبیعی است که فیلمی که وارد این فضای تصویری توانا اما همزمان محدود و مستعمل میشود -به هر ارادهای که باشد- باید به اندازهها آگاه و علتهای خود را آشکار کند و از تکرار، بداعت پدید آورد.
برای مثال فیلم «تصور» ساخته علی بهراد یکی از همین آثاری است که با این محدوده کار میکند. ما با اوهام عاشقانه یک راننده روبروییم که در بخشهایی، بر گرفته از جهان تصویری شکل یافته در ذهن انسان امروز، که بر آمده از هجوم ویدئوهای در رسانههای تصویری و اجتماعی است، جهان خیالش را زندگی میکند. این رویکردی قابل درک است، که اوهام یک انسان شیفته و خیالباف اما معمولی در ساختار زندگی شهری، که درد ذهنی و احساس غربت و فقدان را به دست منگی و نشئگی سپرده است، مدام مبتنی بر تصاویر مشهور و تکرار شونده رسانهای، تصورات خود را سامان دهد. البته از سویی در «تصور» این سامان، به ماهیت تصاویر خیالی رسانهای نیز باز میگردد. ویدئوهای تبلیغاتی و موزیکویدئوها اصلاً بر مبنای اوهام، رؤیا و نوعی از تخدیر تصویری شکل میگیرند و این نزدیکترین تصوری است که اغلب انسانها از رؤیا دارد. دیگر اوهام و رؤیاهای بشر “رسانهزده” متکی بر نوشته و تخیل فعال و خلاق خود، شکل نمیگیرند، به بیان دقیقتر ما در عصر ابتذال خیال زندگی میکنیم. بدیهی است که حتی تصوراتی که در چنین انسانی بیشترین عمق را دارند و خیالات و اوهامی که او را همچون باد و نفرین و دعا و آیین تسخیر کردهاند، به شکلی پیشپاافتاده و ساده شده به وسیله رنگ و نور و موسیقی مد روز انسجام پیدا کنند. «تصور» نمایانگر همین است. کاری که فیلم مشغول انجام آن است درهم تنیده کردن مرزهای واقعیت و وهم است و نمایان کردن یک درون اوهام زده به وسیله عشقی محزون و فروخورده. «تصور» تجسم بخشیدنی است به تجربه عاشقانه منحصر به فردی که مایه عمیق دارد اما تعمداً در تصاویری تکراری و حتی پیش پاافتاده بازنمایی میشود. فیلم، فیلمِ فضاست و این فضا خود متکی بر وهمی مداوم و ناگسستنی است، که به ضرورت جامه واقعی زندگی را پوشیده تا بیان عینی پیدا کند. «تصور» در جاهایی در اینکه از این ابتذال وهم رسانهزده فرا برود و در پیش پاافتادگی صرف فرو نرود اما از عناصر آن بهره ببرد بسیار موفق است، اما همچنان در لابلای تصاویر گاه نوعی زیباشناسی استودیویی- اتاقکی بر اثر استیلا پیدا میکند و همین مسئله باعث تنزل گاه به گاهی فرم و فضای بصری فیلم میشود.