درامانقد-سینما: قصهها معمولاً دارای زمینه و مقدمهچینی هستند. به طور کلاسیک ابتدا محیط و جهان خود را معرفی میکنند و شخصیتها و شبکه روابط را بر بستر آن شکل میدهند. در این روند کنش و واکنش دراماتیک سوخت اصلی برای به حرکت درآوردن اثر است. آنات، معانی و لحظات احساسی که از درون شخصیتها پرده بر میدارد – باز به شکل معمول- در خلال این روند دراماتیک و در نقاط عطف قصه شکل میگیرند؛ نقاطی که شخصیت یا شخصیتهای اصلی دچار تغییر میشوند و شناختی تازه از دنیای خود به دست میآروند. این لحظات عاطفی و آنات درونی میوه روند شکلگیری و پیشروی قصه هستند.
اما فیلم سوئیسی «دختر و عنکبوت»(The Girl and the Spider) ساخته رومن و سیلون زوکر از مجموعه بهم پیوستهای از لحظات بسیار درونی و بیانناپذر انسانی شکل میگیرد که جز شعر کلامی توان بیانشان را ندارد. رازهایی که اغلب بیان نشدنی و به دشواری قابل انتقال هستند اما گاه در سکوت و گاه در لحظهای از صمیمیت درک میشوند و رابطهای بسیار عمیق و ناگسستنی را شکل میدهند. فیلم بجای استفاده از شیوه مرسوم داستانگویی، از طریق واگویههای عاطفی و فضایی که اتصال آنها به یکدیگر شکل میدهد، روایتسازی و قصه پردازی میکند؛ به بیان دیگر اگر همیشه در داستانها معنا از درون قصه زاییده میشود، اینجا در «دختر و عنکبوت» معناست که قصه را خلق میکند. ما هم در فیلمنامه و هم در ساختار تصویری فیلم(کارگردانی) ابتدا با معنا روبرو میشویم و از طریق ادبیاتی مبتنی بر شعر و خیال و زبانی متکی بر واگویههای درونی انسانی خیالباف، قصه افراد را به مرور درک میکنیم.
در ساختار تصویری منحصر به فرد «دختر و عنکبوت» با تابلوهایی روبرو هستیم که به دقت بر روی ترکیببندی آنها کار شده و از درون همین تابلوها که بیشتر شامل اشکال متنوع و بدیعی از نماهای متوسط دو نفره( Medium Tow Shot) است، میزانسن خاص فیلم ساخته میشود و حرکات بر مبنای آن به شکلی مهندسی شده و دقیق شکل میگیرند. در این ساختار تصویری رنگها در هم میآمیزند و خاصیت نقاشانه پرترههای فیلم را جلوه مؤکدی میبخشند.
اما نکته اساسی در میان این شکل بیان سینمایی «چیزها» هستند. انگار معنا به همان میزان که از درون ذهن انسان بیرون میآید، از درون حالت و استقرار اشیاء نیز خلق میشود. اصلاً ساختار تصویری فیلم و معنای انفسی اثر که بیش از هر چیز در گفتار پایانی و در طول فیلم در خیالپردازیها و واگویههای شاعرانه شخصیت مرکزی اثر یعنی «مارا» بیان میشود، برآمده از تشخص بخشیدن به اشیاء و ردیابی داستان چیزهاست. برای همین به اندازه چهرهها، نمای بسته اشیاء نیز در ساختار روایی فیلم مهم هستند. اوج این تشخص بخشیدن به اشیاء در معنایی است که فیلم به خود خانه میدهد. خانه شخصیتی مهم است که عواطف در نسبت با مأوا گرفتن و یا ترک آن شکل میگیرد و معنای استقرار انسان در چیزها را روشن میسازد. این رویکرد تأملی را خلق میکند که حاصل نظر کردن دوربین به چیزها را به فضایی شاعرانه متصل میکند. همین نگاه در فیلم درخشان قبلی برادران زوکر «گربه کوچک غریب» در سال 2013 به نحوی جادویی اثرگذار و گرم از آب درآمده بود هر چند که آنجا ایدهای رادیکالتر را شاهد بودیم. جایی که گویی تنها چیزها را میبینیم و آدمها را میشنویم و دوربین همچون گربه بازیگوشی مشغول نظاره و گذر و بازی بود. فضایی که در آثار برادران زوکر تجربه میکنیم اصلاً در عین غرابت بسیار آشناست، همان حس شاعرانه و شخصیت بخشی است که ما به اشیاء پیرامون داریم، چنان که به آنها وابسته و حتی عاشق میشویم و این خاصیت درخشانی است، اینکه انسان معنا میسازد.