درامانقد-سینما: «یک صبح دلپذیر» آخرین ساخته میا هنسن لاو فیلمساز فرانسوی، پس از ساخت یک فیلم انگلیسی زبان، بازگشتی است آرام، عاشقانه و دلانگیز به وطن و زبان مادری. هنسنلاو به مانند چند اثر پیشین خود از جمله «جزیره برگمان»(2021) و «آنچه در پیش است»(2016) داستان قرار گرفتن زنی در یک موقعیت بغرنج عاطفی را روایت میکند که دیگر ساحات زندگی او را نیز متأثر و پیچیده میسازد و او را وارد مرحلهای تازه از هستی خود میکند. این موقعیت بغرنج توسط هنسن لاو در روندی آرام و در زمان حال استمراری زندگی روزمره شخصیت، روایت میشود. سانداری «یک صبح دلپذیر» با بازی لئا سیدو زن مترجمی است که با وضعیت خردکننده و عاطفی از دست دادن رابطه با پدرش پیش از مرگ او مواجه است؛ پدر دچار زوال عقل شده و به مرور با نابودی هوشیاری، سوی چشمانش هم از بین میرود؛ او دیگر نه دخترش را بجا میآورد و نه میبیند. این مرگ رنج آلود ذهن و دیده پیش از مرگ جسمانی، برای ساندرا روندی از آشفتگی پیش از سوگواری را سبب شده است. ساندرا که دختر هشت سالهاش را به تنهایی بزرگ میکند در چنین شرایط آسیبپذیری، وارد رابطهای عاشقانه با مردی متأهل به نام کلمنت میشود؛ رابطهای که خود در چنین وضعیتی برای ساندرا نوعی درد تازه در عین درمان است.
هنسن لاو اینجا در «یک صبح دلپذیر» نیز به واسطه خط اصلی داستان، زندگی روزمره، خلوت و روابط چندگانه شخصیت را نمایش میدهد و به میانجی موقعیت مرکزی، موقرانه و با تأملی روشنفکرانه یک زندگی را پیش چشم تماشاگر قرار میدهد. فصلها میگذرند، طبیعت پوست میاندازد، لباسها تغییر میکنند و ما به این واسطه در عین پیگیری یک موقعیت ثابت و مشکلاتش، تغییرات جریان زندگی، عواطف و روحیه ساندرا را مشاهده میکنیم. در طول فیلم گویی در سکون تحول را مینگریم و در تغییر طبیعت ثبات دغدغههای انسانی را به نظاره مینشینیم.
فیلمساز به واسطه زندگی ساندرا مضامینی چون زوال و پیری، جدایی و از بین رفتن روابط بنیادین و تنهایی نهایی انسان را در فیلم برجسته میسازد. در یک سوم پایانی وقتی دختر ساندرا تظاهر به پادرد میکند، دکتر مشکل او را درد رشد مینامد و این نمادی است از وضعیت تمام شخصیتهای «یک صبح دلپذیر» که دچار درد خروج از مرحلهای از زندگی و ورود به مرحلهای تازه از بودن هستند. در فیلم به طور مداوم پیری و جوانی مقابل هم قرار میگیرند و کوتاهی زندگی همچون یک ترجیعبند معنادار مورد تاکید قرار میگیرد. هنسل لاو اینبار هم به مانند آثار پیشین با یک دکوپاژ ساده و فضاسازی دلپذیر و عمیق، در روندی نرم و روان بجای برجسته ساختن داستان در بستر یک زندگی، زندگی را به واسطه داستان خود برجسته میسازد. نکته اینجاست که اینگونه بدون زیادهگویی ما در ذهن و جهان درونی شخصیتها قرار میگیریم و حتی با آنها همدلی میکنیم. در عین اینکه شخصیتهای فیلم– باز مانند بیشتر آثار میا هنسن لاو- آدمهایی تحصیل کرده و روشنفکر هستند و برخوردی خونسرد با بحرانها دارند اما بار احساسی فیلم بسیار قوی است و لحظههای اثرگذاری بیشتر متکی بر بارقههای عاطفی و ساحات بسیار درونی شخصیتهاست.