درامانقد-سینما: حال که به ایستگاه پایانی  «سینماحقیقت» رسیده‌ایم و بهترین آثار را هم از نظر هیئت داوران و هم از نظر مردم انتخاب شناخته‌ایم، بد نیست که ما هم دو تا از بهترین‌های بین الملل را مرور کنیم. البته در این دوره از جشنواره چه در بخش ملی و چه در بخش بین الملل، فیلم خوب بسیار زیاد بود. دیگر شکی نباید داشت که آینده سینمای جهان یعنی سینمای مستند؛ یعنی بازگشت دوباره انسان از وهم و خیال به واقعیت؛ یعنی از سر گرفتن دوباره شناخت آنچه در حقیقت جاری است. به نظر نگارنده این سطور دو فیلم برتر در میان آثار درخشانی که در بخش بین الملل چهاردهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت» به نمایش در آمدند دو فیلم آرمانشهر وینتانیک، «Wintopia»  و شهرداری «City Hall» بودند. اولی ساخته میرا بورت-وینتانیک از سینمای کانادا و دومی ساخته مستندساز برجسته فردریک وایزمن آمریکایی؛ اولی درباره پدر سازنده فیلم که خود یکی از قطب‌های سینمای مستند بود یعنی پیتر وینتانیک و دومی درباره شهرداری بوستون در زمان مدیریت مارتین والش. اولی در جستجوی آرمانشهر و دومی در نمایش اینکه آرمانشهر چگونه ساخته می‌شود. اولی جستجوی فیلمساز است برای یافتن آنچه از آرمانشهر در ذهن پدرش بوده و بنا داشته آن را در پروژه‌ای درازمدت و بلندپروازانه به فیلم در بیاورد و دومی درباره اینکه چگونه مشارکت مردم و مدیریت دموکراتیک شهر، می‌تواند گام‌هایی بزرگ در جهت زندگی آرمانی باشد و خود این ساختن جمعی شهر، جایی است که آرمانشهر فهم و احساس می‌شود.

دو فیلم ساختار به کل متفاوتی دارند اما از نظر مفهوم هر دو در یک جای ذهن بیننده جمع می‌شوند. فیلم میرا وینتانیک در نهایت آرمانشهر را در خانه، خانواده و در معرفت خاص پدرش می‌بیند، در عنصر در لحظه بودن که در او برجسته بود، مرد گویی هیچگاه از کودکی فاصله نگرفت و همیشه دوربین و دنیا برایش دو وسیله کشف کودکانه و خلاقه واقعیت بودند. فیلم لحنی شاد و طناز دارد، هر چند که به یک نامه عاشقانه پر احساس نیز شبیه است. با استفاده از گفت و گو با همکاران و نزدیکان، بازبینی آرشیوی که وینتانیک برای ساخت مستندی به نام آرمانشهر آماده می‌کرد و البته نامه‌های کوتاه و شاعرانه و طنازش برای دخترش، ما این فیلمساز را می‌شناسیم و گویی پروژه جستجوی او برای آرمانشهر را درک می‌کنیم و مجذوبش می‌شویم. فیلم متأثر از شخصیت اصلی خود و ارتباط سازنده با موضوع، لحنی شوخ و شاد و صمیمی دارد. به خوبی آشناسازی می‌کند و بسیار روان و خوش ریتم تماشاگر را تا انتها از دیدن خود مسرور می‌سازد. اما با وجود سادگی، روانی و عیشی که در فیلم مکرر می‌گردد، کار میرا وینتانیک سرشار از نشانه‌ها و نمادهایی است که در عین کارکرد عینی در فیلم، جای تأویل و تفسیر و همچنین رمزگشایی فراوان دارند. خاصه این عناصر در نسبت با نشانه‌های مورد علاقه پیتر وینتانیک و آثارش معنایی افزون پیدا می‌کند. برای مثال حضور مداوم رمان «دن کیشوت» و نمادهای آن که موازی با تلاش وینتانیک برای یافتن آرمانشهر پیش می‌رود، حضور نمادین نهنگ و دریا، طبیعت و سوسیالیسم همه به شکلی در کنار یکدیگر عینیت فیلم را به نمادهایی متکثر پیوند می‌دهد.

اما هر اندازه که فیلم «Wintopia» احساساتی و مملو از حرارت عشق خانوادگی و بلوغ و فردیت انسانی به شکلی همزمان است و عشق به کار و انسانها و طبیعت و مظاهر تمدن را یک جا جمع کرده و با هم سازگار و هم نوا می‌سازد، فیلم طولانی آقای وایزمن، مستند ساز کارکشته و مؤلف آمریکایی به یک درام حماسی می‌ماند که احساس والایی را در شکلی کمال یافته به مخاطب منتقل می‌سازد. این احساس طبق روش همیشگی وایزمن بدون دخالت فیلمساز، هرگونه گفتار، روایت‌بخشی یا داستان سازی رخ می‌دهد. فیمساز با حوصله در اثر ۲۷۲ دقیقه‌اش به نظاره اداره درست، متفاوت و جمع‌گرای شهرداری می‌نگرد و ابعاد انسانی شورانگیز همکاری برای ساخت و اصلاح جامعه را به تصویر می‌کشد. حتی برای لحظه‌ای اجازه کسل شدن یا خمودگی به تماشاگر نمی‌دهد و الگویی برای بیان شهریت و تمدن ارائه می‌کند. شهرداری را به راحتی می‌توان نمونه داستان گویی بدون تلاش برای داستان گویی و احساس حماسه در کالبد واقعیت دانست.

«شهرداری» که بهترین فیلم سال به انتخاب کایه دو سینما بود، شوراهای تصمیم گیری متعدد، جلسات طولانی شهروندان و مسئولان و همچنین سازو کار ارتباط دولتشهر با مردم را به نمایش می‌گذارد و به نوعی شهر را به پیکری یکپارچه تبدیل می‌کند. خود این مهم بیشتر از فیلم در واقعیت و در مدل اداره بوستون قابل پیگیری است، وایزمن تنها به خوبی و با حوصله و تبحری همزمان بهترین‌ها را شکار کرده و کنار هم قرار داده است. هیچ موضوعی از نگاه تیزبین دوربین خارج نشده است و همه‌ی این تنوع، در دوربینی موقر با کمترین حرکت و تکان و خودنمایی رخ داده است. هیچگاه دوربین حس نمی‌شود و مخاطب این حس را به راحتی پیدا می‌کند که در فرایند ساخته شدن و بهتر شدن شهر حاضر است.

جایی هست که آرمانشهر وینتانیک و شهرداری وایزمن به هم می‌رسند و آنجا، درست همینجاست. اینجایی که هستیم، همین لحظه و میل عمیق به ساختن و بهتر بودن. بهتر بودنی که در عواطف بهم گره خورده یک خانواده، یک اجتماع، یک شهر  و یک جهان حاضر است.همان میل غریب، درونی اما همیشگی انسان به تعالی. هر دو فیلم به ما تلنگری عمیق می‌زنند که آرمانشهر اینجاست.

 

علیرضا نراقی

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید