درامانقد-سینما: از همگسیختگی خانوادگی و جداافتادن فرزندان از والدین منحصر در مرگ و طلاق نیست. وقتی که فرزندان و والدین توان گفت و گو و درک یکدیگر را ندارند، گسیختگی و جداافتادگی میتواند دردناکتر و آسیبزنندهتر باشد. مرگ توضیح پذیرترین رخداد زندگی است و طلاق امری متداول در زمانه ما، اما ناتوانی از همسخنی و درک، یا دوری عاطفی در عین با هم بودن، میتواند بسیار غیرقابل درک باشد و شکاف و جداافتادگی را به طور دردآورتری عمیق سازد. انزوا و در خودفروماندن در چنین شرایطی فرزندان را به سمت فاجعه میکشاند، فاجعهای خاموش که در نهایت نتایج آن به شدت مهلکتر و خردکنندهتر از مرگ و طلاق خواهد بود. فیلم «پانکها» به کارگردانی ماساجا اومز که در بخش بین الملل چهاردهمین دوره سینماحقیقت حضور دارد و «ساختمان شیلیایی» ساخته ماکارنا آگویلو که در بخش چشم انداز سینمای مستند شیلی به نمایش درآمده هر دو نگاهی به وضعیت جداافتاده و از همگسیختگی خانوادگی در دو شرایط به کل متفاوت دارند و هر دو نشان دهنده احساسات منقبض و متراکمی هستند که بی گفت و گویی بر یک رابطه ذاتاً پیچیده حاکم میسازد.
1- مستند بلند پانکها (Punks) ساخته ماسجا اومز از هلند اثری درخشان درباره وضعیت نوجوانان بزهکاری است که هم از بیان خود و مشکل خود عاجزند و هم به شدت آسیب پذیر و نیازمند توجه عاطفی هستند. مستند با جمع کردن چند نوجوان بزهکار در یک موقعیت نشان میدهد که چگونه به بیان آوردن آنها روندی ظریف و تخصصی است که تنها با مراقبه و دقت خدشه ناپذیر ممکن است. این مستند تکان دهنده درباره چند نوجوان هلندی است که رفتارهایی نابهنجار و مجرمانه دارند. آنها میخواهند با کمک مددکاری کارکشته و سخت کوش که با آنها زندگی در روستایی در فرانسه زندگی میکند، سلوک دیدن خود و مهارت زیستن بهتر را پیدا کنند. شکست در این راه به منزله رفتن به زندان نوجوانان است.
در پانکها فیلمساز با نگاهی دقیق، واکاوانه و بسیار منطقی تلاش دارد در فاصلهای درست ایستاده و مسئله را با جزئیاتی تحلیلی بازنمایی کند. او در جستجوی علل اصلی است، عللی که به طور ناآگاه و ناخودآگاه و گاه، آگاه و انتخابی این نوجوانان را به سمت افکار و رفتارهای تبهکارانه و خشن میکشاند. فیلمسا در این سفر برای یافتن علتها و نمایش راه حلها به جراحتهای عمیق و ماندگاری میرسد که هر یک از این نوجوانان در درون خود حمل میکنند اما برای رسیدن به این مهم هیچگاه لحنی احساساتی یا دوربینی بیش از اندازه نزدیک به شخصیتها ندارد، بلکه بر عکس همواره فاصله معقول خود را در عین نمایش احساسات و درونیات حفظ میکند تا مسئله در یکی انگاری با عواطف یا صمیمیتی کاذب محو و مبهم نگردد.
دوربین فیلم درست همانجایی است که قهرمان فیلم ایستاده. قهرمان «پانکها» بی شک مددکاری است که در تبحر و تسلطی شگفت آور، کودکانی ضربه دیده و بیان نشده را به بیان، مهارت و خودشناسی میرساند. اما فیلم حتی به شخصیت او که حتی در غیاب و حاشیهای بودنش دیدنی و پراهمیت است نیز نزدیک نمیشود بلکه تنها زاویه نگاه او را برای زاویه دید خود بر میگزیند. فیلمساز بر موقعیت و چالش های آن تأکید دارد و خاصیت نمونهای و مثالین آدمها را در این موقعیت حفظ میکند تا هر کسی بداند که به سادگی کسان دیگری حتی خودش میتواند در آن موقعیت باشد، چه به عنوان مددکار و چه به عنوان مددجو. در فیلم نوعی جمعگرایی و فرار از انزوا را میبینیم که برای شناخت افراد و روند بهبودی آنها بسیار مهم است، به همین علت بخش عمده و اساسی مستند ماساجا اومز در گفت و گوهای اثرگذار فیلم رخ میدهد.
2-ساختمان شیلیایی (The Chilean Building) مستندی تاریخی است که توسط ماکارنا آگویلو کارگردانی شده است. اثری درباره یک رخداد تاریخی در نیمه دوم دهه هفتاد، در زمان جنبش چپگرای ضد پینوشه در شیلی. حزب انقلابی چپ (MIR) که بسیاری از افرادش به اروپا تبعید شدهاند تصمیم میگیرد تا نیروها، مخفیانه به شیلی بازگردند و علیه دیکتاتوری بجنگند. بسیاری از آنها فرزندانی داشتند که نمیتوانستند با خود به آنجا ببرند. به همین دلیل برای نگهداری از این کودکان انجمنی تشکیل میشود و حدود 60 کودک را تحت سرپرستی میگیرد.
سالها بعد، یکی از این دختران در مورد این واقعه تحقیق میکند و نامهها و وقایعی که در یک صندوقچه نگهداری میشود را میخواند. کودکان به هیچ وجه نمیتوانستند در کنار والدین خود باشند چرا که دولت شیلی فرزندان انقلابیون چپ را شناسایی میکرد و گروگان میگرفت تا دست از مبارزه بردارند. بچهها در جایی بزرگ میشدند که«خانههای گروهی» نامیده میشد، ساختمانی که بعدتر به ساختمان شیلیایی معروف شد. آنها به دیگر کودکان همخانه خود برادران یا خواهران اجتماعی میگفتند و برخی از اعضای حزب در فرانسه ماندند تا نقش پدر و مادر اجتماعی فرزندان همرزمان خود را ایفا کنند.
فیلم با این داستان جذاب و برانگیزاننده، شروعی شورانگیز دارد. ایده و آرمانخواهی و نوع تربیت متفاوت و بالغانه بچهها شگفتانگیز است. آنها در جمع با آموزههایی رشد میکنند که منحصر به فرد، خلاقانه و آرمانگرایانه است. اما گویی سرنوشت هر آرمانی، پیچیدگی، شک و در نهایت شکست است. ماکارنا آگویلو سازنده این مستند خود در ساختمان شیلیایی بزرگ شده. او هم در دل آن شور زندگی کرده و هم در عمق آن جدایی و از همگسیختگی خانوادگی. این نزدیکی از یک سو لحن فیلم را لطیف و عاطفی کرده است و از سوی دیگر همه جانبهنگر و انتقادی. یک سوم میانی فیلم پس از آن شور و شگفتی، به تغییرات و مصائب ماجرا میپردازد و یک سوم پایانی در یک چرخش جالب توجه یکسره انتقادی است. در تمام این سه پرده، مستند عواطف را نمیپوشاند و سعی میکند از این طریق گرم و خوش ریتم و جذاب باشد. اما با این وجود هیچگاه نگاه چندوجهی خود را از دست نمیدهد. مستندی کامل، تاریخی، تحقیقی و تحلیلی، با ساختاری چندگانه از گفت و گو تا روایت، تا تصاویر کمکی انیمیشن و سرشار از عکسها و تصاویر آرشیوی. شخصیت فیلمساز که خود در فیلم حضور دارد در این چندگانگی مؤثر است و آرامش او به همدلی و انتقاد، نوعی لحن یکپارچه میبخشد.
«ساختمان شلیایی» در نهایت نشان میدهد که خانواده نهادی است که در هر نقطه حتی در اوج آرمانگرایی و پیشرو بودن امری است که نمیتواند مسکوت و حل نشده بماند، درست مثل «پانکها» در نهایت به این نقطه میرسد که تمام سکوتی که در طول کودکی و نوجوانیِ فرزندان، بین آنها و والدینشان وجود دارد روزی با حرفها نیازمند پر شدن و واکاوی و در نهایت حل شدن هستند در غیر این صورت رهایی ناممکن است. حقیقت در جمله پایانی فیلم است: پوچی مسیری است که تنها زمانی پر میشود که آن را بپیمایی.
علیرضا نراقی