در پاییز 1980 نشریه لوس آنجلس تایمز از لنون درباره تصمیمش مبنی بر رها کردن ضبط آلبومی جدید پرسید و لنون در پاسخ گفت او تشخیص داده که خود را بیش از اندازه وقف ضبط آهنگ در شرکتهای مختلف کرده و باید این کار را دیگر متوقف کند. «یوکو بهم گفت برای آرامش خودت بهتر است این کار را متوقف کنی. من ابتدا شوکه شدم، تابه حال به این فکر نکرده بودم. از خودم پرسیدم آیا جهان بدون آلبومی دیگر از جان لنون میتواند ادامه دهد؟ و مهمتر از آن آیا خودم با این واقعیت که دیگر آلبومی منتشر نکنم میتوانم ادامه دهم؟ و پاسخ هر دو سؤال مثبت بود.»
از پاییز 1976 تا پاییز 1980 که آن ترور شوم رخ داد، لنون خود را وقت مسئولیتهای کوچک و ساده یک پدر ایدهآل کرد. او که خود را شوهر خانگی مینامید، نان میپخت و شان را برای بازی و پیادهروی به پارک مرکزی نیویورک میبرد. در این مدت مسئولیت مسائل مالی و مدیریت تجاری خانواده لنون با همسرش یوکو اونو بود.
لری کین نویسنده آثاری چون زندگینامه «لنونِ آشکارشده» و «بلیط برای سواری»(شرحی بر اولین تور بیتلها در امریکا) میگوید:«او احتمالا برجستهترین پدر خانگی آمریکا در آن سالها بود.»
به گفتهی کین این یک چرخش اساسی برای یکی از نمادهای کلیشه سکس، مواد مخدر و راک اندرول بود. طبق آماری که در سال 2013 مجله رفتار خانوادگی منتشر کرد بین سالهای 1976 تا 1979 تنها دو درصد از مردان میانسال امریکایی پدرِ در خانه بودند که به تربیت تمام وقت فرزندان خود میپرداختند.
گویا در آن زمان لنون کمکهایی نیز از پرستار بچه میگرفت، اما در همه نوشتهها و زندگینامهها او پدری سرزنده، شاد، مسئول و ثابت قدم توصیف شده است. دیوید شف میگوید: لنون شان را قلقلک میداد،با حوصله و کودکانه با او صحبت میکرد و مدام مشغول بازی آموزشی و ایجاد انگیزه برای فرزندش بود. لنون به عنوان یک پدر نه تنها اشتباهی انجام نداد بلکه برای پسرش مادری هم میکرد.
اما این بخشی از تصویر لنون به عنوان مرد خانواده بود. تصدیق شده است که او با همسر اولش سینتیا پاول که سال 2015 مرد، بدرفتاری جسمی و کلامی میکرد و با فرزندش جولیان که حاصل آن ازدواج بود دور و سرد برخورد میکرد. جولیان لنون که کمتر تن به گفتوگو درباره زندگی خانوادگی خود داده است، در مصاحبهای که سال 1998 با دیلی تلگراف کرد، پدرش را مردی دورو و ریاکار خواند. او به دیلی تلگراف گفت: «پدرم میتوانست با دنیا درباره صلح و عشق با صدای بلند حرف بزند، اما هرگز نمیتوانست این احساسات را به افرادی که ظاهراً بیشترین معنا را برای او داشتند، یعنی همسر و پسرش نشان دهد. چطور میتوانید درباره صلح و عشق حرف بزنید در حالی که خانواده شما در بی ارتباطی، زنا و طلاق دست و پا میزد و نابود میشود. اگر انسان با خودش صادق باشد نمیتواند چنین رفتاری داشته باشد.»
اما به نظر میرسد لنون در سالها آخر زندگیاش به بدرفتاری خود آگاه شده بود و به شدت از خود انتقاد میکرد. به نظر میرسید او به این نتیجه رسیده که با تعهد به همسر و فرزند دوم خود راهی برای توبه و طلب بخشایش از گناهان گذشتهاش پیدا کرده است.
شف با اشاره به آخرین گفت و گوهایی که با لنون داشته میگوید:«لنون بیرحمانه به خودانتقادی میپرداخت و از خودش در گذشته بسیار منزجر بود و تمام تلاشی که میکرد برای این بود که به نوعی گذشته خود را جبران کند.»
لنون در ماههای آخر زندگی خود میخواست فصل جدیدی از فعالیت هنریاش را آغاز کند. او با همسرش شروع به ضبط آلبوم «رؤیای مضاعف» کرد که یک جشن شورانگیز برای ستایش از خانه و خانواده بود. آلبومی 14 قطعهای که با آهنگ «دقیقاً مثل همان» شروع میشود و با «پسر زیبا» به اوج احساسی خود میرسد. لنون درباره این آلبوم در 9 نوامبر 1980 میگوید: «به نوعی ما مشغول یک تجربه خاص هستیم. اینکه آیا خانواده بجای الکل و مواد میتواند الهام بخش خلق اثر هنری باشد؟ من مشغول کشف این مسئله هستم.»
ترجمه اختصاصی از درامانقد
منبع:NBC