درامانقد-سینما: ممکن است در فیلم دادگاه شیکاگو ۷ ساخته آرون سورکین چیزی از اعتراض و انقلاب به چشم بیاید، ممکن است جملاتی از آرمان و استدلال سیاسی به گوش بخورد، ممکن است وقایع فیلم واقعی و شخصیت‌­ها نام­‌هایی حقیقی و ظاهری شبیه به اصل داشته باشند، اما این فیلمی معترض، سیاسی و واقع­‌گرا یا اثری در پی اصالت نیست. این فیلم بیشتر در پی تولید سرگرمی درباب واقعیت و تبدیل اعتراض به یک فانتزی شیرین است، فانتزی شیرینی که دهه 60 را به پدیده‌­های میان­مایه‌سازی چون عرفان شرقی-آمریکایی و  کالایی سازی رابطه جنسی بجای آزادی جنسی تقلیل می­‌دهد و نتیجه‌اش هم می‌­شود سیاست‌زدایی از مسائل جمعی و تاریخی و تبدیل آن‌ها به سلسله مسائل فردیِ شبه روان­شناختی، نوعی ابتذال­‌سازی از امور اساسی و روزمره کردن آن‌­ها. سال­‌هاست که جهان هر چه بیشتر میان لبه‌های یک قیچی تکه پاره می‌شود، لبه‌هایی که یکی سرگرمی است و دیگری تبلیغات. اینها تعیین کننده آن چیزی هستند که حوزه عمومی را می‌سازد. همه چیز تبلیغات است و تبلیغات برای دیده شدن و فروختن جنس خود باید سرگرم کننده و هیجان انگیز باشد. دادگاه شیکاگو ۷ محصول چنین دنیا و طرز فکری است. دنیایی که اعتراض سیاسی را سرگرم کننده و در نتیجه به امری فانتزی و غیر جدی تبدیل می‌کند. مشکل اینجاست که وقتی سیاست سرگرمی شد، ناحقیقت، لباس حقیقت به تن می­‌کند و همواره آن‌که هیاهو و قدرت تبلیغات دارد بر آ‌نکه توان تبلیغ ندارد پیروز می‌شود به عبارتی روشن تر در دنیای تبلیغات و سرگرمی، سرمایه حرف اول را می­‌زند، پس به سادگی و صراحت آن­که سرمایه دارد بر آن­که سرمایه ندارد پیروز می­‌شود.

این نکته در فیلم مستندی از دانیل دی مائورو، مورگان پهم و دیلن بنک به نام  get me roger stone که در سال 2017 ساخته شد، به خوبی توضیح داده می‌شود، آنجا که راجر استون استراتژیست شبه تبه‌­کار حزب جمهوری­‌خواه از زمان ریاست جمهوری ریچارد نیکسون تا امروز، سیاست را جزئی از صنعت سرگرمی ارزیابی می‌کند که باید با قواعد سرگرمی در آن جلب توجه کرد و مردم را به تصمیم واداشت. برای همین در اختلافات سیاسی، ایده، حقیقت و اصول مهم نیست، بلکه آنچه اهمیت دارد به وجود آوردن نزاع، داغ کردن و جلب توجه با آن و بردن به هر وسیله‌ای است. سیاست اینجا منحصراً عرصه برنده یا بازنده شدن است. استون می‌گوید جلب توجه منفی یعنی بدنام بودن از عدم توجه و بی‌نام بودن بهتر است چرا که با توجه، حتی اگر به دروغ و غلط باشد می‌توان پیام مورد نظر را به مردم رساند و برنده شد. به همین دلیل هم در دستگاه فکری استون هدف حتماً وسیله را توجیه می­‌کند و خود هدف هم یک آرمان نیست، بلکه کسب قدرت حزب است. تعریفی که استون از سیاست تحت سیطره سرگرمی می‌دهد همان چیزی است که سال‌ها هالیوود در دسته درام‌های سیاسی به مردم فروخته است. رویکردی که انتقال پیام سیاسی را جز از راه سرگرمی برآورده نمی‌سازد و به همین دلیل قصه گویی، شمایل سازی و ساده سازی دراماتیک در آن اصل است. دادگاه شیکاگو ۷ از این قاعده مستثنی نیست. این فیلمی است که با تیپ‌سازی، ایجاد هیجان و ساخت سکانس‌هایی متکی بر جادوی تدوین با ریتمی تند و میخکوب کننده، جاذبه‌ای نمایشی به اعتراضی سیاسی داده است. نمایشی سازی سیاست، تبدیل اعتراض به یک فانتزی گرم و پر حرارت در نهایت نتیجه روشنی دارد، فقدان تصویر کردن زمینه و بینش اساسی اعتراضات.

دادگاه شیکاگو ۷ درامی است درباره وقایع دهه شصت، درباره دادگاه ناعادلانه دولت نیکسون برای معترضین که بیشتر شبیه یک انتقام گیری سیاسی و نشان دادن چنگ و دندان محافظه‌­کاری و تبعیض برای دگراندیشان و خواست تحول در سیاست و ارزش­‌های آمریکایی بود. اما این وقایع در اصل با خون و جنایات زیادی همراه بودند، جنایاتی که البته فیلم آرون سورکین کمتر به آنها توجه کرده است، چرا که شاید نمایش جنایات ناعادلانه و خشونت‌های پیوسته دولت نیکسون در آن زمان، از دوز فانتزی و جاذبه کلامی فیلم کم می‌کرد و دیالوگ‌های پر تنش و جذاب فیلم را با سکوت های گلوله و یأس به لکنت می‌انداخت.

رویدادها در واقعیت شاید از  31 اوت 1967 شروع می­‌شود. جایی که در نشست 5 روزه کنفرانس ملی برای سیاست­‌های جدید، در لحظه‌ای درخشان، دکتر مارتین لوتر کینگ رهبر جنبش مدنی و دکتر بنجامین اسپاک به ترتیب برای پست ریاست جمهوری و معاونت رییس جمهوری کاندید می‌­شوند، اما به دلیل اختلافات و انشعاب برخی گروه‌های چپ و پیوستن یهوداوار آن‌ها به حزب دموکرات این رخداد را به حسرتی تاریخی بدل کردند. این رویدادها دست کم تا مارس 1969 یعنی درست زمانی که لی وینر، بابی سیل،جری روبین،ابی هافمن،تام هایدن، رنی دیویس، دیوید دی لینگر و جان فرونیز رهبران چند گروه چپ‌گرای معترض جنگ(از انجمن دموکراتیک دانشجویان(SDS) تا پلنگ‌های سیاه و هیپی‌ها و… را دربر می‌گرفت) به اتهام داشتن انگیزه خشونت در ایالت و انجام آن متهم و به دادگاه فدرال فرا خوانده می‌شوند. در این فاصله کشته‌ها و دستگیر شدگان بسیار زیاداند. نامه‌های منتشره از دادستانی و دفتر بازرسی فدرال آمریکا(FBI) نشان می‌دهد عملیات ضد اطلاعاتی گسترده‌ای در کل کشور برای سرکوب آنچه به طور کلی “گروه های چپ” خوانده می‌شد آغاز گشت. آنچه آمریکا با آن روبرو بوده است چیزی جز یک سرکوب سیستماتیک از طریق فرادستان سیاسی و احزاب حاکم و شاخه‌های امنیتی، برای خاموش کردن صداهای دیگر و سیاست‌های تازه و جایگزین نبوده است، احمقانه است اگر فکر کنیم تمام این وقایع و حتی فیلم آرون سورکین متعلق به صفحات نم گرفته تاریخ است، این سیاست  دموکراسی حداقلی و سرخوردگی عمومی ناشی از آن با سرمایه سالاری و هرچه گران‌تر شدن صنعت انتخابات در آمریکا تا همین امروز ادامه دارد. مفردات و مسائل اصلی مناقشات 1968 آمریکا تا همین امروز نیز ادامه دارد. بنابراین آنچه اهمیت دارد تاریخ نیست، واقعیت و ترسیم دقیق آن است چرا که در نهایت مسئله اصلی رهآورد فیلم سورکین برای امروز است. اما در حقیقت فیلم سورکین جز هیجان ره­آوردی برای امروز ندارد. سورکین هم آن خط پر رنگ امنیتی در جریان دهه 60 را تقلیل میدهد، هم خشونت را کم رنگ میکند و هم آن “هشتمین نفر” یعنی بابی سیل مرد سیاهپوستِ پایه­‌گذار حزب پلنگ‌ سیاه را حذف و بجایش ابی هافمن رهبر هیپی ها را پر رنگ می‌کند، البته طبیعی است برای نمایش دادن و سرگرمی، یک هیپی از یک سیاه‌پوست سوسیالیستِ عصبانی که تازه دهانش بسته می‌شود و از دادگاه بیرون انداخته می‌شود جذاب‌تر است. بابی سیل از محاکمه حذف شد تا امکان دفاع هم نداشته باشد، بابی سیل صدایش حذف شد در حالی که در دادگاه و البته فیلم سورکین جا برای نمایشگری ابی هافمن باز بود.

پایان جذاب فیلم سورکین با کشته شده‌های جنگ ویتنام تمام می‌شود، این هم نکته جالبی است چرا که به نوعی اعتراض معترضان را به همان ضد جنگ بودن صرف و نه یک تحول ریشهای تقلیل می‌دهد، چیزی که در نهایت در طول تاریخ به رسمیت شناخته شد همانطور که مبارزات رادیکال ضد تبعیض نژادی و رویکرد سوسیالیتی همچنان نیز در آمریکا داغ خورده و منزوی است و همچون سیاستی غیر آمریکایی به عنوان فحش و ابزار طرد به کار می‌رود. در فیلم get me roger stone بارها راجر استون و همفکرانش از ترکیب سوسیالیست، لیبرال، چپ‌گرا، همجنس‌گرا، دانشگاهی و… استفاده می کنند تا مخالفان خود را از چشم جامعه آمریکایی بیندازند. حتی پیروز مبارزات 68 اعتراض نرم ابی هافمن هم نبود، با اینکه صدای غالبی در فیلم دادگاه شیکاگو ۷ دارد، آن انقلاب فرهنگی و درونی مورد نظر هافمن هم در آمریکا رخ نداد و فرهنگ سیاسی آمریکا از همان زمان نیکسون تا امروز ادبیات متفاوتی پیدا نکرد چرا که می توان به روشنی دید که آن تضاد همچنان در متن سیاست در آمریکا وجود دارد، شاید این تصویر را بشود به شکلی بسیار روشن در فیلم get me roger stone دید و شاید بد نباشد که دادگاه شیکاگو ۷ را به میانجی این مستند خواند و فهمید. اما همانطور که اشاره شد فیلم سورکین در نهایت با اسامی کشته شدگان ویتنام تمام می‌شود اما شاید بد نباشد این مطلب دست کم به خاطر آن هشتمین نفر حذف شده با مانیفست ده ماده‌ای حزب پلنگ‌سیاه تمام گردد:

ما آزادی می‌خواهیم، ما قدرت سیاسی برای تعیین سرنوشت سیاهان در آمریکا را می‌خواهیم.

ما اشتغال برای مردم مان می‌خواهیم.

ما خواستار توقف دزدی سرمایه داران از سیاهان هستیم.

ما خواستار مسکن مناسب برای زندگی در شأن انسان هستیم.

ما خواستار آموزش برای مردم مان هستیم، آموزشی که ماهیت واقعی جامعه آمریکا را به ما نشان دهد. آموزشی که تاریخ واقعی ما سیاه پوستان و نقش ما در جامعه امروز رابه ما یاد دهد.

ما خواهان معافیت مردان سیاه پوست از خدمت سربازی هستیم.(پلنگ‌های سیاه نمی‌خواستند در کشتار مردم در کشورهای دیگر سهیم باشند و موقعیت آنها را همچون خود استثمار شده می‌دیدند)

ما خواستار پایان فوری خشونت پلیس و قتل سیاهپوستان در آمریکا هستیم.

ما خواهان آزادی همهٔ سیاه پوستان آمریکایی از زندان‌های فدرالی، ایالت‌ها و شهرها هستیم.

ما خواهان محاکمه منصفانه برای سیاه پوستان هستیم، براساس قانون اساسی، هر کسی حق دارد توسط گروهی از هم نوعانش در هیئت منصفه قضاوت شود.

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید