درامانقد-ایده نقد: در سال 1986 فرانسوآ مارگولن سینماگر و تهیه کننده، مصاحبهای طولانی را با سرژ دنه برای ستون سینمایی نشریه ی گلوب انجام میدهد. متاسفانه این مصاحبه منتشر نمیشود و کاست ضبط شده آن نیز گم شده و از دست میرود. سی و چهار سال بعد، این کاست، به لطف انبارگردانی مفصلی مجدداً در دسترس قرار میگیرد. امروز فرانسوآ مارگولن محتوای این مصاحبه ی چاپ نشده را منتشر کرده است.
مقدمه، بخش اول و بخش دوم این مصاحبه پیشتر در درامانقد منتشر شده است. در ادامه بخش سوم این گفتگو را میخوانید.
در یک نظرسنجی که اخیراً در کایه انجام شده، 33% خوانندگان میگویند نقد است که آنها را به سمت سینما رفتن هل میدهد، در حالیکه 34% میگویند جذب خلاصههای پخش شده از تلویزیون میشوند…
این با آنچه من میگویم همسو است. برای من برنامهای که در شبکهی کانال+، تریلر نشان می دهد فوق العاده است. این حس را پیدا می کنم که فیلم را دیدهام. برعکس، نقد یک همکار چیزی برای من به همراه ندارد، یا فقط اشارهای است به اختلاف سلیقه، حسی از رضایت که میتواند به من بگوید:”خوب در این مورد، دوستش دارم یا برعکس”. اما در نقد این اتفاق میافتد، همانطور که عجیب است که برای ساختن یک فیلم، هنوز نوشتن سناریو اجباری است، باید کلمات نوشته شده را مورد استفاده قرار داد، درحالکیه میتوانیم چرکنویسها را نمایش دهیم، اظهاراتی که نیت ساخت را با تصاویر نشان میدهند، تصاویری که اگر سینماگری پشت آنها باشد شانس دیده شدن پیدا میکنند، بنابراین برای جاافتادن ایدهی یک فیلم، مردم میبایست تقاضا داشته باشند که قسمت های کمی از آن را ببینند، و بعد از آن، تصمیم بگیرند که آیا میخواهند “قسمتهای زیادی” از آن را ببینند یا نه. اما باید نوشتار را مد نظر قرار دهیم، هم در مورد سناریو و هم در مورد نقد،این ثابت میکند که مدتهای طولانی با گفتن اینکه:”این فرهنگ تصویر است، نوشتن به پایان رسیده”، بهمان دروغ گفتهاند. این حرف هرگز تا این حد نادرست نبوده است، اینقدر محکم. ولی نه هرگونه نوشتاری، با جوهره ای جزمی: نوشتار فاخر. این واقعیت که فقط با نوشتن است که میتوان در مورد تصاویر صحبت کرد، امکانی است بسیار متفاوت از صحبت کردن ازتصویر به وسیلهی تصویر اما به نظر میرسد که افراد کمی از آن آگاه هستند. من، آگاهم. عاشق نوشتن هستم و میدانم چیز دیگر وجود ندارد که تنها چیزی است که به آن اهمیت میدهم.
تنها موقعیتی که منتقدان را میبینیم(به جز در نشریات) زمانی است که سینماگران برای فیلم دیگری پول میخواهند: در پرونده شان. این موضوع در تامین بودجه تاثیرگذار است.
بله، درست است. این چیزی است که نقد ایجاد میکند، لیبه را در نظر بگیریم، چراکه فرض بر این است که لیبه تاثیر به سزایی روی فیلم ها دارد، و این واقعیت ندارد، چون به هرحال لیبه هیچ تاثیری بر روی فیلم هایی که مردم دوست دارند، نمیگذارد، اگر قبل از آن مد روز شده باشند، شاید تاثیر ناچیزی داشته باشد، اگر چراغ سبز نهایی را به آیین جارموش بدهد آن وقت رسمیت پیدا می کند، چون جارموش قطعاً با مردم سینمادوست هماهنگ است، اگر برعکس در لیبه دو صفحه در مورد مِن-اوسِ آن[1]بنویسیم تاثیری بر روی ورودیهای سینما نخواهد داشت. اما برعکس، تاثیر زیادی بر ادامهی کار کارگردان دارد. نامش باقی میماند. میتوانیم متوجه شویم که سیاست نویسندگان تا چه اندازه تاثیرگذار بوده است، چون سیاست نویسندگان این بوده است. میخواهند بگویند: نام کارگردان را در فیلم ببینید.
ولی در حال حاضر، انگار تصرفی وجود دارد که مطلقاً میخواهد هر فیلمی توسط شخصی امضا شود، در فهرست بورس اسامی نویسندگان وجود داشته باشد، و کلمهی “نویسنده” همانند اسم نشر مورد استفاده قرار بگیرد، برای یک کتاب به یک نام نیاز دارید. در حالیکه فراموش کردهایم که برای مورد استقبال قرار گرفتن ایدهی نویسنده در سینما، نزاعهایی مطلقاً بی نام و نشان و بسیار خشن وجود دارد. آنجا هم، کنارهگیری از دنیای تصویر در مقایسه با دنیای نوشتار وجود دارد. برای آنها، اغلب تولید چیزی به عنوان یک اثر ، از همان لحظهای شروع میشود که مردم سینمادوست میدانند که این شخص در حال ساخت فیلم است. اگر هیچکس آن را ننویسد، هیچکس از آن مطلع نخواهد شد، و اگر هیچکس از آن مطلع نشود، هیچ بازخوردی در مورد خود شخص وجود نخواهد داشت، و اینطور است که میتوانیم متوجه شویم که تلویزیون مطلقاٌ از حرکت ایستاده است: تلویزیون یک زبان یا یک گرامر حداقلی نیست، یا حتی چیزی شبیه به آن. پیشرفت نمیکند، چراکه به هر حال، خوب یا بد، هیچکس نخواهد دانست که دیروز چه کسی برنامه (اخبار) تلویزیونی را به خوبی شناسانده، یا چه کسی آن را نمایش داده است، و متوجه میشویم که تلویزیون نهادی از برده داری خلق میکند، برخی از آنها وظیفه شناس و درستکار، برخی دیگر کاملاً بی ارزشند و از تمام اینها هیچ ماجرایی را نمی توان بیرون کشید. مگر فقط به شکل صنفی، یا وقتی که لئوترد[2]شبکهای را خصوصی کند.
قدرت سینما این است که، از همان لحظهای که مردم را غسل تعمید دادی و نوشتی:”تو سینماگری”، روان رنجوری باورنکردنی(غیرقابل قبول) را آغار میکنند که مبتنی بر در اختیار گرفتن نام شان است. و چیزهایی برای شان اتفاق میافتد. ما، من، و دیگر منتقدان، به این خاطر است که دستمزد میگیریم، ما مورد خیلی مهمی هستیم، ولی نه لزوماً مثبت. ما رویدادهای مطبوعاتی را حدت میبخشیم. بنابراین در مورد فلان فیلم، در حالیکه گاهی حتی نباید از کارگردانش نام ببریم، و اینکه در تلویزیون پخش شده، باید بگوییم چرا فیلم خوبی بوده است.
…
[1]-Maine-Océan: نام فیلمی به کارگردانی ژاک روزیه(1985)
[2]-Léotard: وزیر فرهنگ فرانسه از سال 1986-1988.