درامانقد-تئاتر: تفسیر محمدحسن معجونی(کارگردان) و مهدی چاکری(دراماتورژ) از نمایشنامه سه خواهر چخوف، به پروژه و مفهومی که توسط گروه «لیو» تعریف شد بسیار نزدیک است: «میکرو تئاتر»! تفسیری از زاویه دید ناظر بیطرف که در آن بالا بالاها -آسمان- نشسته و به سرنوشت سه خواهر نگاه می کند. در خوانش معجونی و چاکری، موقعیتی که سه خواهر در آن گرفتار شده اند از جایگاه و منظر خدای آسمانها یا عروسک گردان یک نمایش عروسکی به تماشاگر ارائه می شود. ترفندهای تیم کارگردانی برای تحقق این هدف اینهاست: الف) صحنه بازی بسیار شبیه به «نطع» خیمه شب بازی ست. صحنه تخت خیمه شب بازی که تمام ورود و خروج شخصیتها این بار به جای از بالای خیمه، از یک نقطه همسطح یعنی یک «در» اتفاق می افتد. جهت حرکت، ایست و ورود و خروج بازیگران همه به موازات درازای صحنه و عمود بر نگاه تماشاگر است. ب) ابعاد دکور- میز بزرگ نهارخوری و صندلی ها- با پیشرفت نمایش، صحنه به صحنه کوچک و کوچکتر می شوند و این تأکید فزاینده تا بدانجا پیش می رود که در صحنه آخر، براستی تمامی شهر به عروسک و اسباب بازی تبدیل می شود. ج) بادکنک های سفیدی که در صحنه اول رها می شوند تا به سقف بچسبند. این بادکنک ها همان چشم های ناظر بیطرفی هستند که از آن بالا و بدون هیچ حس خاصی، به وقایع روی زمین نگاه می کنند. از آن بالا از جایگاه بادکنک ها که به آدم ها، تانک ها و نفربرهای ارتش نگاه می کنی همه چیز همچون عروسک حقیر و تک بعدی به نظر می آید.
اما این تفسیر و این شیوه رفتار با متن متناقض و دشوار چخوف ریشه در کجا دارد؟ برای پاسخ به این پرسش نخست باید فلسفه و تاریخچه نگارش سه خواهر چخوف را مرور کنیم:
«سه خواهر» یکی از افسانه های آشنای اقلیم ها و فرهنگ های مختلف، موسوم به قصه های پریان است. معروفترین و شناخته شده ترین روایت های این افسانه، ساختاری ست که در آن فوت یکی از والدین سبب تنها ماندن سه خواهر می شود. در این الگو، تعادل و خوشبختی سه خواهر بعد از فوت پدر( یا مادر) بهم می خورد و آنها باید از پس مشکلات و معضلات پیش رو بربیایند. «برادران گریم» و «فضل الله مهتدی (صبحی)» روایت های متفاوتی از سه خواهر را برایمان به یادگار گذاشته اند: سیندرلا، سه خوک، بز زنگوله پا، ملی و … .
اساس سه خواهر چخوف نیز بر پایه همین الگوی رایج گذاشته شده: سرهنگ فوت شده است. سه دختر سرهنگ همراه با تک پسر او باید مسیر بازگشت به سرزمین خوشبختی را پیدا کنند. سرزمین خوشبختی برای سه خواهر و برادرشان، جائی ست که در آن زاده شده اند؛ مسکو! مسکو بهشت گمشده ای ست که سه خواهر در شاهکار چخوف آرزوی بازگشت به آن را دارند. اما این همه موضوع و تم نمایشنامه چخوف نیست. چخوف در 1900 میلادی، افسانه سه خواهر را به عنوان قصه و بهانه نمایش انتقادیش انتخاب می کند. به زعم بسیاری از اهل فن، این نمایشنامه چخوف نوید انقلاب نسل جوان و روشنفکر روسیه تزاری، انقلاب 1905 و کمی بعدتر انقلاب اکتبر 1917 را می دهد.
یکی از دشوارهای شناخت آثار چخوف تشخیص ژانر آثار اوست. «پیتر سوندی» در «تئوری درام مدرن» به گرفتار آمدن چخوف نابغه در قالب چهار پرده ای این نمایشنامه اشاره می کند. قالب چهارپرده ای که در میان تمامی قالبهای نمایشی (مونولگ، تک پرده، سه پرده و پنج پرده و…) از سست ترین و نامفهوم ترین قالبهای نمایشی ست. همین انتخاب نشان از دشواری انتقال معنایی ست که چخوف در سر داشته. چخوف در بخشی از این نمایشنامه روشنفکری را نقد می کند. نقد روشنفکران بی عملی که تنها هنرشان به رخ کشیدن مطالعات گسترده و زبان دانی شان است آن هم در محیطی که هیچ نیازی به این دانش نیست. جوان ترین دخترها «ایرنا» مدام از کار و عمل حرف می زند اما او هم وقتی درگیر کار کسل کننده و تکراری تدریس می شود خیلی زود دلش را می زند و بی عملی و انفعال را آرزو می کند. سه خواهر چخوف متناقض نماست. با آنکه ظاهر کمدی را دارد اما کمدی نیست. محکمترین دلیل این است که این نمایشنامه پایان بندی خوش و شادی ندارد. چرا که در انتهای این نمایشنامه، شخصیتهای اصلی (سه خواهر و برادرشان) در مردابی که خودشان در ساختنش سهمی اساسی دارند همچنان گرفتار باقی می مانند. آنها هیچ حظی از انقلاب قریب الوقوع نخواهند برد. کمدی در آینده ای نزدیک و برای نسل بعد جامعه روس اتفاق خواهد افتاد نه برای سه خواهر. چخوف در سه خواهر بیشتر یک گروتسک دهشتناک ساخته تا یک کمدی!
حال با این دانسته ها، می توانیم بهتر فلسفه و چگونگی تفسیر معجونی و تیم اجرائی اش را از سه خواهر چخوف درک کنیم.
فرم! هرقدر چخوف در متنش از اصل افسانه سه خواهر فاصله گرفته در عوض معجونی و دراماتورژش (چاکری) بسیاری مفاهیم چخوف را به نفع اصل افسانه نادیده می گیرند. آنها نیازی به نوید دادن انقلابی قریب الوقوع را نمی بینند. معجونی و چاکری گروتسک را در افسانه بودن و جهانشمول و فرامرز بودن موقعیت انفعال و استیصال اشخاص نمایش می بینند. این دو، کارگردان و دراماتورژ، برخلاف چخوف، اصراری به بومی سازی افسانه و انطباق آن با واقعیت جامعه خود (ایران) ندارند. مسکو در اجرای آنها تبدیل به بهشتی در ناکجا آباد می شود که بشر (هر بشری و نه الزاماً بشر ایرانی امروز) از آن رانده شده است. سه دختر سرهنگ، سه خواهر زیبا و همه چی تمام، نماینده انسانهای پاک نهادی هستند که در میان خیل آدمهای کم دانش و معمولی گرفتار آمده و روز به روز بیشتر تلف می شوند. این سرنوشت بشر خردمند، بشر دانا اما منفعل، تنبل و بی عمل در تمامی ادوار تاریخ است. در این اجرا اشخاص نمایش به کاریکاتورهای کوچک و دوبعدیی تبدیل شده اند که در تار درهم تنیده بی چاره گی خودبافته شان گرفتارند. اشخاص نمایش دچار تغییر رفتار و فراز و فرود نمی شوند. آنها حتی دچار بیداری، هشیاری و عبرت از تجارب خود و دیگران نمی شوند. اشخاص نمایش معجونی همه تیپ هستند از این رو تمامی شان به یک اندازه اهمیت پیدا می کنند. و از همین روست که ما در اجرای معجونی همچون متن چخوف انتظار پوچ گرایی بدبینانه در پایان بندی نمایش را داریم اما…
معنا! برای اجرای معجونی در ساحت معنا چه اتفاقی می افتد؟ ایده اصلی تفسیر معجونی که از ابتدا سعی دارد آن را به تماشاگر منتقل کند این است: «بازگشت به بهشت گمشده غیرممکن است؛ تنها با مرگ می توان به خوشبختی رسید!» معجونی به لطف بازیگران توانمندش در تحقق و تجسم درست این موقعیت کمیک، پوچ و جهانشمول موفق عمل می کند. به لطف حضور بازیگران اغلب جوان و خلاق که در این نمایش تیپهایی را می سازند که از ابتدا تا انتهای نمایش می باید در یک خط بیانی، یک ریتم و یک فرم و فیگور بدنی اجرا بشوند؛ معجونی در این مهم سربلند است. اما ایده اصلی او برای تحقق کامل هنوز نیازمند چند متغیر دیگر هم هست!
زبان دانی اشخاص محوری نمایش(سه خواهر و برادرشان) برای معجونی همان کارکردی که برای چخوف داشته را ندارد. در صحنه ای که «آندری» -برادر سه خواهر- با حیرت تمام از فارسی یاد گرفتن کوچکترین خواهرش ایرنا سخن می گوید؛ هدف دیگر تأکید بر عدم تناسب روشنفکر منفعل با نیاز روز جامعه اش نیست. بلکه هدف بی زمان و بی مکان کردن اجرا و حرکت در جهت تحقق افسانه ای جهانشمول است. ارزش شخصیت آندری در اجرای معجونی از نقش کلیدی و محوری که در متن چخوف دارد به شخصی معمولی و یکی از جمیع دیگر افراد دور و بر سه خواهر تقلیل پیدا کرده است. نتیجه این تقلیل ارزش آندری این شده که برخی روابط و موقعیتهای بین اشخاص نمایش، گنگ و مخدوش شده است. سخن آخر اینکه انتقال نابه جا و نعل به نعل برخی دیالوگها و موقعیتها از متن چخوف به اجرا، سبب شده تماشاگر از درک کامل معنا و هدف اجرا عاجز بماند.
منابع:
- برادران گریم، کمال بهروزی کیا، انتشارت محراب قلم، مجموعه ده جلدی، 1395
- قصه های صبحی، فضل الله مهتدی، انتشارات جامی، 1385
- تئوری درام مدرن، پیتر سوندی، مهشید نونهالی، نشر قطره، 1384
نمایش سه خواهر تا 2 مرداد ماه ساعت 20:45 دقیقه در تماشاخانه پالیز اجرا می شود.