درامانقد-سینما:امروزه ایده ی اقتباس از داستان تصویری(کمیک استریپ) قدیمی و از مدافتاده ی بکاسین! که سال 1905 ساخته شده بود، یعنی زمانه ای که خدمتکاران و مستخدمه ها خودشان را کورکورانه وقف کارفرمایشان کرده، روستانشین ها تصویری دست نیافتنی از پاریس در خیالشان داشتندو کودکانِ بدون تلویزیون با حتی از هیچ حیرت زده می شدند، خنده دار به نظر می رسد.در همین حال، اولین چیزی که باید بابت آن از برونو پودالید سپاسگزار باشیم این است که به روح قدیمی داستان تصویری خیانت نکرده است، به این معنی که نه آن را به هر قیمتی امروزی کرده و نه از آن محصولی ساختگی و مدرن استخراج کرده است، همان اتفاقی که برای دیگر اقتباس ها از داستان های تصویری افتاده است وبه عنوان آخرین اقتباس بی کیفیت می توان بهگاستون لاگاف [3]از پیر-فرانسوا مارتن-لَوَل اشاره کرد. برعکس، او با تلاش برای یافتن دوباره ی شکلی از سادگی و اصالت حقیقی، این جهان عصر دیگر را به تملک خود درآورده است.
در طول فیلم شاهد تمام لحظاتی هستیم که بکاسین برای اولین بار با حیرت و شیفتگی اختراعاتی را کشف می کند که از آن پس برایش ملموس می شوند: شیرآب، تلفن، اتومبیل. در همان فضا، کارگردان با به صحنه آوردن پرسناژ مردنمایش دهنده ی(شومَن) شیاد و شارلاتانی که خودش را رستاکوروس[4]معرفی می کند،به دوران سینمایی بسیار دور-خیمه شب بازی، سایه بازی، فانوس جادویی، پُلی راما-عقب گرد می کند.بکاسین! به مدد تخیلات ناسازگارش با زمان حال و مجموعه ی متعلقاتش به عهد قدیم، مانند نمایش دهنده ی سفری به گذشته است.
این میل پودالید برای المانعصر زیباپیش از این نیز در دو اقتباس فوق العاده اش از گاستون لُرو[5]، راز اتاق زرد[6](2003) و عطر بانوی سیاهپوش[7](2005) بسیار مشهود بوده است. ولی حتی اگر فیلم از منظر زیباشناسی در لفافی از ظرافتی دلفریب پیچیده شده باشد که هرگز نیز باعث جلب توجه نمی شود، باید این موضوع را در نظر گرفت که فیلم کمتر از این نقاشی دو لت[8]الهام بخش است. این موضوع که فیلم، شعرگونه ای تقریباً هماهنگ و دلچسب و فانتزی است بسیار محدود که حقیقتاً هرگز به ابداع خنده دار و حماقت دلچسب دو رولتَبی [9]نایل نمی شود، بدون شک به این دلیل است که ناچار است خودش را با عمومیتی کودکانه تطبیق دهد.این واقعیت که کودکان پرسناژهای واقعی بوده و به عنوان بازیگر کمتر متقاعدکننده هستند،حسی بسیار قوی و قابل لمس است .
تصاویر نقاشی شده
از منظر تصویری، داستان، با حذفیات چشمگیر و جهش های ناگهانی، با تلفیق سِنی یت[10]هایی که برای نویسندگان کتاب بیشتر از بخش های یک سناریوی محکم و غیرقابل نفوذ اهمیت دارد،حال و هوای تصاویرکتابژاکلین ریور و ژوزف پانشنرا به خود می گیرد. همچنین کارگردان با بی رنگ کردن مذهب ، و با چرخش دیدگاه مان نسبت به برخی پرسناژها و یا زدودن پلیدی از آنها با جلو رفتن فیلم، از یکی از معضلات جدی فیلم های کودکان که همان حکایت های مقدس یا اخلاقی است حذر می کند. نهایتاًاگر بکاسین! فرای آن چیزی است که می توانیم از پودالید توقع داشته باشیم(که در مقیاس ما یاس و سرخوردگی است)، او با مهارت،ظرافت و هوشمندی اش در نقطه ای بالاتر از حد متوسط تولیدات فرانسوی که در زمره ی “عامه پسند” شناخته می شوند، قرار گرفته است.
این مطلب که در ماهنامه هنر و تجربه نیز منتشر شده است برگرفته از سایت روزنامه ی لیبراسیون : https://next.liberation.fr/cinema ، 19 ژوئن 2018
نوشته شده توسط: مارکو اوزال(Marcos Uzal) منتقد و سینماگر فرانسوی. او همچنین نویسنده ی دایمی فصلنامه ی سینماییترافیک است.
[1]– Jacqueline Rivière
[2]– Joseph Pinchon
[3] – Gaston Lagaffe
[4] – Rastaquoueros
[5]– Gaston Leroux
[6]– Le mystère de la chambre jaune
[7]– Le parfum de la dame en noir
[8]– le diptyque
[9]– Rouletabille : ژوزف رولتبی شخصیتی داستانی است که توسط گاستون لروو، نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی خلق شده است. او روزنامه نگار و کارآگاه آماتوری است که اغلب توانمندتر از پلیس ظاهر می شود.
[10]– Saynète: نمایش های کمدی کوتاه با پرسناژهای کم تعداد