یادداشتی بر نمایش «اعتراف؛یک برگمان خوانی» به کارگردانی علیرضا نراقی

 

درامانقد-تئاتر: زنی پیش عمویش که کشیش اعظم یک کشیش نشین است اعتراف می کند که به شوهرش خیانت کرده و یک سالی هست که با مرد جوانی رابطه دارد!

آنچه که این موقعیت تکراری و آشنا را تازه نگاه میدارد این ست که زن به هیچ وجه از کرده خود پشیمان نیست. زن عذاب وجدان ندارد. زن هیچ کس را در این میان مقصر نمی داند!
آنچه که این موقعیت را از این هم جذابتر می کند این است که زن خود الاهیات خوانده و به نوعی یک راهبه است. شوهر او نیز کشیش است. مرد جوانی هم که معشوق زن است کشیش است. موقعیتی بی نظیری: خیانت زن و آلودگیش در فضایی کاملا مقدس و پاک!

اولوییه روا در کتاب مهمش «جهل مقدس» با ذکر نمونه های متعدد نشان می دهد که امروزه روز ما دیگر تحت تاثیر جبر جغرافیایی و دین موروثی نیستیم. برای مثال یک فرد چینی میتواند به اروپا مهاجرت کند و در آنجا دین اسلام را انتخاب کند. یا اینکه یک جوانی ایرانی می تواند دین والدینش یعنی شیعه اثنی جعفری را نپذیرفته و برای مثال مسیحیت کاتولیک یا پروتستان را انتخاب کند. با اینکه مجازات برای ارتداد هنوز هم در بیشتر ادیان موجود است اما امروزه روز تغییر و شک در دین به خاطر مصالح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی بسیار شایع و رایج شده است. روا دلایل مختلفی را که موجب اینگونه رفتار می شود شناسایی می کند: اخذ اقامت، گریز از فشار و تهدید جامعه غالب و به نوعی همرنگ شدن با آنها، آزادی انتخاب و عقیده و ..‌‌. در واقع مهم این است که بشر امروز به این درک رسیده که جغرافیا دیگر نمی تواند انسانها را مجبور به داشتن دین مشخص و واحدی بکند.

اما دنیایی که برگمان در داستان «اعتراف» ترسیم کرده دنیایی ست که همه افراد آن اسیر باورهای دینی جغرافیای زیست شان هستند. در این کشیش نشین هنوز ارتداد و شک گناه بزرگی به حساب می آید و خیانت به همسر هم گناهی بزرگتر! اما برگمان خیلی ساده نشان میدهد که خیانت زن به شوهرش در این موقعیت در واقع خیانت نیست. آن بیداری این زن است که به این شکل بروز کرده است. زنی که به درک و جسارتی بالاتر از درک مادر، همسر، معشوق و کشیش جزیره شان رسیده است! اگر این زن همچون سایر زنان این کشیش نشین می بود آنگاه او می بایست مطابق با تعاریف آن جغرافیای بسته گناهکار شناخته می شد و در این حالت از خدا، همسر و بچه هایش طلب بخشش و آمرزش می کرد. اما آن زن خلاف عادت جغرافیایش، علیه نادانی خودش و بقیه قیام کرده است. به همین خاطر هم پشیمان نیست و عذاب وجدان ندارد. چون علیه خدای محدود و ناتوان آن کشیش نشین قیام کرده است و آن را زیر سوال برده است. علیه تسلیم و راحت طلبی شوهرش و کشیش اعظم، عمویش!

زن از همان ابتدا هیچ سنخیتی با شوهرش نداشته. از همان ابتدای زندگی مشترکش. او به خاطر عادت و به خاطر خدا با زندگی با همسرش را ادامه داده. اما کدام خدا؟! خدایی که حتی کشیش اعظم هم به خاطر عادت او را پذیرفته است. کشیش اعظم، عموی زن، پیش او اعتراف میکند که می ترسد. از این که از این کشیش نشین خارج شود می ترسد؛ چون نمی داند بیرون از اینجا و بدون همین خدایی که بسیار به او شک دارد؛ چگونه زندگی کند! کشیش اعظم تولد خودش را نتیجه پایان لذت جویی های مادرش می داند. مادرش بعد از آنکه هر آنطور که خواسته زندگی کرده؛ او را پس انداخته و بعد از پناه آوردن به این کشیش نشین او را به اسم و تحت لوای کلیسا و خدا بزرگ کرده است.

نمایش «اعتراف؛یک برگمان خوانی» در واقع یک تک گویی است. یک اعتراف بزرگ یک اعتراض بزرگ! دو شخصیت بیشتر روی صحنه نیستند. زن و عموی کشیشش. اما تمام نمایش یک صدا بیشتر ندارد صدای اعتراض زن! حضور کشیش اعظم تنها بهانه ای ست برای بهتر شنیده شدن این صدای بیداری!

فاجعه پیش از وقوع نمایش اتفاق رخ داده است و نمی توان جلوی آن را گرفت و یا جبرانش کرد. زن مصمم است که از این جزیره برود و حتما هم می رود. این از همان ابتدا بر ما تماشاگران و کشیش اعظم مسجل است. زن حتی از بچه هایش هم گذشته. او از کشیشها همسر و معشوقش، مادر و بچه هایش و البته از خدا، از همه و همه گذشته است. هیچ راه بازگشتی نیست. این اسمش خیانت نیست. برگمان نشانمان می دهد که این اسمش جستجوی حقیقت است! جستجوی خدا! زن با این تصمیمش به درستی درس الاهیاتی که خوانده را عملی میکند. برای رسیدن به خدا به حقیقت این خیانت برای زن لازم بوده. او بعد از این خیانت، تازه و به درستی تبدیل به یک جستجوگر واقعی می شود. جستجوگر خود،زندگی و خدا!

اجرای علیرضا نراقی اجرای ساده، پرحوصله و به دور از ادا و اطوار است. همین سبب میشود راحتتر پیچیگی موضوع و مضمون نمایشش را درک کنیم. از لحاظ فرم اجرا، درخشان ترین نقطه اجرا جایی ست که کشیش جلوی ردیف اول تماشاگرها می ایستد و با ما تماشاگران حرف میزند. در این لحظه ما براستی داخل کلیسا و پای موعظه کشیش می نشینیم.

در ایران بیشتر اینگمار برگمان را به عنوان کارگردان بزرگ سینما می شناسند. کمتر می دانند که او در تئاتر هم کارگردان بزرگی بوده. انتخاب داستانی از برگمان و برگردان آن به تئاتر توسط علیرضا نراقی می تواند دعوتی باشد به شناخت بیشتر برگمان در تئاتر. دعوتی به برگمان خوانی!

 

پی نوشت:
پررنگترین خاطره ای که من از برگمان دارم مربوط به کلاس درس استاد حمید سمندریان است. یک روز سمندریان درباره شیوه کارگردانی برگمان در تئاتر برای ما می گفت. اینکه وقتی وارد سالن تمرین برگمان می شدی همه را سرگرم حرف زدن و نظر دادن می دیدی. در آن شلوغی یک نفر گوشه ای ساکت و آرام نشسته بود. او تنها به بقیه گوش می داد و یادداشت می کرد. او اینگمار برگمان کارگردان بزرگ بود!

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید