درامانقد-تئاتر: سال گذشته در اعتراض به پروژه «الیورتویست پارسایی» یادداشت «بیچاره الیور، بیچاره تئاتر، بیچاره کودکان ایران» را منتشر کردم. امسال و از روز اولی که خبر اجرای قریب الوقوع پروژه پولدار و پولساز «بینوایان پارسایی» به گوشم رسید عزم جدی داشتم که هیچ واکنشی نشان ندهم. دروغ چرا، مزه مزه می کردم چیزی بنویسم اما خسته بودم. خسته از توهین و وقاحت آشکار آن طرف، خسته از تک صدایی و همصدا نبودن این طرف! ضرورتی برای ادامه دادن بحث نمی دیدم. حرفم را سال پیش زده بودم اما…
متولیان و ذینفعان پروژه «بینوایان پارسایی» با سکوت خود نشانمان می دهند که ما را لایق و در شأن همصحبتی خود نمی دانند. آنها برای ما وقت ندارند. ارزش پول و وقت آنها بسیار بالاتر از آن است که صرف امور بی اهمیتی چون خواندن یا شنیدن نقدها و پاسخ به اعتراضاتمان بشود. کارگردان پروژه بینوایان، جناب پارسایی، به زبان بی زبانی به ما می گوید که دیگر اهل تئاتر و دیالوگ نیست. او وارد بازار کسب و کار شده است. بازاری که سود و زیان ریالی و سیاسی در آن حرف اول و آخر را می زنند. و اینها هیچ عیب نیست! هر کسی حق انتخاب دارد. چرا ما حسین پارسایی را محق به این انتخاب ندانیم! وقتی می بینیم کم نیستند چهره های تئاتری پرآوازه که در این سالها انتخاب کرده اند که کاسبکار باشند.
«بینوایان پارسایی» تئاتر نیست که بخواهیم نگران آسیب و لطمه اش به تئاتر و خانواده تئاتر باشیم. مطمئن باشید اگر سرمایه گذار این پروژه این پول را در این پروژه هزینه نمی کرد آن را به اجراهای دانشجوی یا تربیت و پرورش کودکان و نوجوانان مستعد هم اختصاص نمی داد. سرمایه گذار پول قلمبه ای داشته که دوستتر داشته– به او سفارش شده، مجبورش کردند یا هر چی- آن را با این پروژه و این کارگردان خرج کنند. اگر پارسایی هم نبود صالحی ثابت نامی پیدا می شد که این کار را تر و تمیز انجام می داد. «بینوایان پارسایی» یک شبه تئاتر است. ظاهر فنی و تکنیکال دو پروژه الیورتویست و بینوایان این است که توسط متخصصین تئاتر به روی صحنه می روند؛ اما این پروژه ها نه نسبتی با نیازهای و مسائل روز جامعه دارند و نه در بردار مختصات تئاتر ایران جای می گیرند. این آثار از نظر فنی و علمی چیزی به تاریخ تئاتر کشور ما اضافه نمی کنند. این پروژه ها نه نیاز و خلاء یی اساسی در تئاتر ایران را پاسخ می دهند و نه درد و زخمی کهنه از تئاتر ما را درمان می کنند. از سوی دیگر از لحاظ موضوع و درونمایه هم نسبتی با واقعیت جامعه امروز ایران ندارند. می ماند کارکرد سیاسی اقتصادی این پروژه ها که البته برای متولیان و ذینفعانشان است و آنها خودشان بهتر از هر کسی بدان واقفند!
بیشک 2500 صندلی رویال هال هتل اسپیناس با مشتریان و مصرف کننده هایی که طرفدار و جوینده کالاهایی پرزرق و برق و لوکس اینچنینی هستند پر خواهد شد. مشتریان این شبه تئاتر خواهان تمایز هستند. تمایز تماشا و حضور در پروژه ای بزرگ در مکانی بسیار خاص و لوکس با حضور ابر عروسکهای دست نیافتنی! با توجه به بهم ریختگی عجیب فرهنگی و هویتی امروز جامعه ایران و دچار شدن ما ایرانیان امروز به چندپارگی همواره متناقض در رفتار، خواستن تمایزی از این جنس هیچ عجیب نیست. عجیب نیست اگر ببینیم که درصد قابل توجهی از مشتریان این کالای وسوسه برانگیز را حاشیه نشیان و حومه نشینان تهران تشکیل دهند. بینوایانی که نان شب ندارند اما برای متمایز شدن در اینستاگرام یا برای پز دادن داشتن بلیط «بینوایان پارسایی» یا برای سلفی گرفتن با ابرعروسکهای سلبریتی این پروژه، حاضر به انجام هر کاری خواهند بود. ساده لوحانه است اگر تردید کنیم چهره هایی چون پریناز ایزدیار سیندرلای معصوم سینمای ایران، نوید محمد زاده ببر کـُرد خیز برداشته برای جایزه اسکار، پارسا پیروز فر نجیب و همواره مقدس و هوتن شکیبای خلاق، توان جذب سهمی از بازار کالاها و تفریحات لوکس را به اندازه 2500 مشتری نداشته باشند!
آیا حق گلایه از این پروژه را داریم؟ از اینکه در چنین شرایط سخت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، پروژه ای با این ابعاد در هتل اسپیناس به روی صحنه می رود. از اینکه این پروژه، بینوایان واقعی جامعه را به سخره گرفته، بازیچه شان قرار داده و تحقیر کرده است. از اینکه در این بین به استعدادهای جوان خیانت شده است. از اینکه بوی رانت از سرتاسر پروژه به مشام می رسد؛ از مجوز تبلیغات پیش از موعدش تا … کجای کاریم! مگر در ایران زندگی نمی کنیم! مگر نمی دانیم و نمی بینیم که اینجا در این کشور، بزرگتر از همکار و مدیر سابقمان حسین پارسایی عزیز هم کسی وظیفه خود نمی داند که پاسخگوی ملت باشد! چه انتظارات و توقعات بیجایی داریم! اینجا ایران است و همه چیز آزاد و مجاز است اما تنها برای بعضی افراد به جز ما و شما!
سخن آخر، حق و مسئولیت بدیهی تک تک ماست که در برابر این ظلم، خیانت و جنایت آشکار سکوت نکنیم. «بینوایان پارسایی» شر است. شر این پروژه تنها محدود به دایره تئاتر کشور نیست. این پروژه توهین و نقض آشکار حقوق فردی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی افراد جامعه و ناقض عدالت و آزادی بیان در کشور ماست. با همه تنهایی مان، با همه از هم پاشیدگی و تک خوانیهای خانواده بزرگ تئاترمان و به نیابت از صنف اخته ناکارآمد و نداشته مان، ناگزیر و ناگریز نباید دست از اعتراض و طلب حقمان برداریم. تنها و تنها به کورسوی امیدی کوچک: که شر در این اقلیم تبدیل به عادت نشود!
پی نوشت:
دوستان لطف فرموده برای پروژه سومشان دست از سر آثار چارلز دیکنز و ویکتور هوگو برداشته سراغ باربی یا هری پاتر بروند! اینطور محترمانه تر است. و بیشتر همه چیزشان به هم می آید!
با تمام متن موافقم و دستمریزاد. فقط اینکه بینوایان هم مال دیکنز نیست؛ همین