نگاهی به فیلم «رشته خیال» ساخته پل توماس اندرسون

 

درامانقد-سینما: «رشته خیال» ساخته پل توماس اندرسون به معنای واقعی کلمه درامی است برای دیدن. درامی با شخصیت های پیچیده  و ارتباطی جذاب و عمیق که رابطه هنرمند با منبع الهام خود را به گونه ای بدیع و دیده نشده ترسیم می کند. درامی که از درون عشق، دیگر آزاری و از درون رنجِ دیگر آزاری، طراوتِ خلاقیت و عشقی اصیل را به نمایش می گذارد. فیلم با جزئیات زیاد و پرداختی مینیاتوری جلو می رود و در عین پیش روی آرام خود، با ریتمی متین و موقر، چنان نفس گیر است که مخاطب را در جهان خود غرق می کند. اما همه عناصر دراماتیک فیلم مثل شخصیت ها، کنش های آنها و نقاط عطف فیلمنامه تبدیل به تصویر شده است. شخصیت ها با آنچه دیده می شوند شکل می گیرند و به همین دلیل «رشته خیال» درامی است که با دیدن و غرق شدن در آنچه در هر پلان/تابلو ساخته می شود، فهم می شود.

جدیدترین ساخته پل توماس اندرسون فیلمی شخصیت محور است که شخصیت هایش بیشتر از آنچه می گویند، از طریق آنچه می نمایند ساخته می شوند. در اینجا بازیگر تنها مجری متبحر نقشی از پیش معین نیست، بلکه عنصری است که نقش را می سازد، بر آنچه نوشته شده به شکلی ملموس و متبحرانه افزوده می شود و انتخابهای رفتاری اش حتی از متن برای شکل گرفتن شخصیت مهمتر است. «رشته خیال» با اینکه فیلمی سبک پردازانه با صحنه پردازی و کارگردانی پر عظمت و کاملاً نقاشی شده است، اما عادات کوچک و روزمره در آن بیشترین اهمیت را دارد.

اندرسون شخصیت هایی ساده با خصوصیاتی صرفاً کلی نساخته است. نیکولز، آلما و سیریل سه شخصیت بسیار پیچیده با عواطفی چند لایه اند که باید در طول فیلم کشف شوند و فیلمساز تن به بیان آنها از طریق زبان نداده است. فیلم دارای کشمکشی عمیق و رابطه ای پیچیده از نظر دراماتیک است. فضای این رابطه و روند آن کشمکش، از طریق حیات بخشیدن به لبخندها در سکوت، فشار دادن دندان ها روی هم از خشم، نگاه کردن و گرفتن نگاه از عشق و حالت دستها در نوازش و کار کردن، در همراهی گفتار، در بطن یک داستان عاشقانه غریب ساخته می شود.

فیلم از یک سو رابطه ای عاشقانه و در عین حال ناهنجار از رنج و خوشبختی میان نیکولز و آلماست، از سوی دیگر تصویری از رابطه نیکولز با سیریل خواهر کنترل گرش. استبداد و کنترل گری سیریل البته چیزی جز نظم بخشیدن و ایجاد بستر برای بروز هنر برادرش نیست. بن مایه داستان «رشته خیال» در همین رابطه نیکولز با این دو زن است؛ مردی نابغه و حساس با روحی تنها و ناامید شده از درک شدن، میان یک هدایاتگر با درایت و الهه الهامی عاشق پیشه -که در عین سادگی و بساطت افسونگر است- قرار گرفته و یکی او را به موفقیت از طریق انضباط و کنترل همه جانبه و دیگری به شوری هنرمندانه پیوند می زند، دو عنصر متضادی که کشمکش اصلی فیلم را می سازد و نیکولز را به مثابه یک هنرمند کمال گرا در میان آن قرار می دهد. پیوند نیکولز و آلما عشقی است که درون ملتهب نابغه را افشا و آشفتگی درونش را به فریاد وا می دارد. نقش آلما دختر ساده روستایی عاشق پیشه با همه صداقت و طراوت و جریان زنده روحش، برای نیکولز همین ایجاد فضا برای خروش و عریانی است. نوعی پالایش که او را تازه نگه می دارد و بجای پذیرش مطلق و یا انکار، با حساسیت های معشوق خود، زندگی می کند.

فیلم از گفتار آلما شروع می شود که نیکولز و رابطه خود را، برای پزشک روایت می کند. او می گوید که در ازای رسیدن به رؤیایش همه وجودش را در اختیار نیکولز گذاشته است. از این پس گفتار نه چندان حجیم آلما در توضیح شخصیت نیکولز است. ممکن است در ظاهر فیلم، نیکولز با بازی درخشان و با شکوه دنیل دی لوییس کبیر محور ماجرا تصور شود اما در واقع  در پرده دوم و سوم فیلمنامه، آلما با شخصیت دوست داشتنی و بازی دلچسب ویکی کریپس است که درام را پیش می برد و جایگاه شخصیت های دیگر را از حضور خود متأثر می کند.

فیلم «رشته خیال» به معنای واقعی کلمه برای کسانی که سینما را با شخصیت هایش دوست دارند و به یاد می آورند، یک نمونه مثالین و فراموش نشدنی است. ما با سه شخصیت کامل روبرو هستیم که تضاد و کشمکش ارتباط آنها هسته فیلم را می سازد، بنابراین آنچه مهم است درک آدمها و کارکرد آنها در دل درام است. اندرسون تلاش کرده که کلیات شخصیت پردازانه را خیلی زود در ذهن مخاطب ایجاد کند، شخصیت ها با وجود ساخته شدن در جزئیات، سریع و روشن معرفی می شوند و از همان بدو ورود به سبب تمایزهای رفتاری فکر شده خود، ما را درگیر جهانشان می کنند. در ادامه همین پایه قوی باعث روشن شدن ابعاد مختلف شخصیت ها می شود. فیلم دارای مجموعه ای از بازی های درخشان و فوق العاده است، بازی هایی به یادماندنی که جزئی ترین کنش ها و خصویات را در ذهن مخاطب ثبت می کنند.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید