درامانقد-تئاتر: ایسمن (شناخت) در حال آشپزی است. او یک دختر فرانسوی با ویژگیهای غربی است. او در ظاهر شاد است.
آنتیگون (به جای مادر) با آبپاشی وارد میشود و به گلدان شمعدانی آب میدهد. او یک دختر ایرانی با ویژگیهای شرقی است. او در ظاهر غمگین و البته خشمگین است.
کرئون (شاهزاده یا شهریار) بر فراز خرکی ایستاده و سخنرانی میکند. او قانون را بلغور میکند. دستور میدهد. او خود را در اوج میبیند.
هایمون (خونین) به دعوت پدر بر بالینش میرود. او از ورای ردای پدر ظهور میکند. او قانون را بر احساس ارجح میداند. او تصویری از شخص پدر است.
***
علی راضی، پس از یک وقفه نسبتاً طولانی، اقتباسی نسبتاً آزاد از آنتیگون ژان آنوی روی صحنه برده است که به نظر خوانشی نو از نسبت دختر معترض یونانی علیه دایی شبهدیکتاتور ارائه داده است. آنچه این خوانش را نو میکند حذف شخصیتهای فرعی در ظاهر و انگیزههای فمنیستی آنتیگون در قبال داییش و در نهایت یک رویه ناتورالیستی در تسری انگیزههای آنتیگون به دیگر شخصیتهاست.
آنتیگون همواره متنی محبوب برای متفکرین و فیلسوفان بوده است. هگل در «پدیدارشناسی روح»، زمانی که از Sittlichkeit یا همان «زندگی اخلاقی» سخن به میان میآورد، نقبی به تراژدی آنتیگون میزند تا این دختر معترض را به عنوان نماد Divine Law یا «قانون الهی» را در برابر Human Law یا «قانون بشری» قرار دهد. با تکیه بر دیدگاه هگل، جدال آنتیگون با کرئون، به جدال میان سنت در برابر قانون بدل شد. در این جدال، آنتیگون با اشاره به آنچه سنت در قالب رفتار دینی نمود پیدا میکند (دفن مرده) در برابر قانون ضددینی دایی خود مقاومت میکند. کرئون دستور داده است تا پیکر پولونیکس در مقام خائن بر زمین بماند و پیکر اتئوکلس در مقام قهرمان، با تشریفات دفن شود.
تلاش آنتیگون در دفن پولونیکس یا بهتر است بگوییم ریختن خاک بر پیکر برادر به پرسشی بدل میشود که ما آن را نافرمانی مدنی مینامیم. این نافرمانی با توجیه سنت انجام میگیرد. در توجیه آنتیگون در برابر کرئون مدعی میشود فرمان او، فرمان خدایان نبوده است.
با گذر زمان کرئون به تصویری از یک دیکتاتور بدل شد. برای مثال برشت کرئون را در قامت هیتلری به تصویر کشید و آنتیگون را به مثابه ملت آلمان در برابر دیکتاتور نمادپردازی کرد. گویی دیکتاتور آلمانی که قرار است شکل تازهای از حکومت را بیافریند، با اراده جمعی و سنت روبهرو میشود و این اراده خواهان عدالتی است که در کتاب قانون دیکتاتور درج نشده است.
آنچه در این بخش آمد خوانشی مدرن و البته آشنا از تراژدی مشهور آنتیگون است؛ اما میتوان با خوانشی متفاوت از خوانش هگل، لاکان و حتی لوس ایریگاری را دنبال کرد. جایی که جودیت باتلر در خوانشی پستمدرن، نگرشی شبهناتورالیستی به عمل متهورانه آنتیگون دارد و به نظر میرسد این همان مسئلهای است که علی راضی در نمایش خود دنبال کرده است.
باتلر در کتاب «ادعای آنتیگون» مینویسد «آنتیگونه در مبارزه با دولت، همان عمل جسورانه برادرش را تکرار میکند؛ بنابراین تکرار مخالفت، در تأیید وفاداری به برادر خویش، او را در موقعیتی قرار میدهد که میتواند جانشین برادر خود شده و از این رو، پا جای برادر خود بگذارد. او مردانگی را از طریق درهم شکستن مردانگی (مردانگی کرئون) به دست میآورد؛ اما این مردانگی را تنها با ایدئالیزه کردنِ آن در هم میشکند.»
باتلر جایی با هگل مخالفت میورزد که هگل در توصیف آنتیگون به معنای اسم او رجوع کرده است. هگل آنتیگون را نماد قدرت زنانه در گذشته و قدرت مادر از نو میداند. این همان تعریفی است که از معنای اسم آنتیگون به دست میآید. در مقابل باتلر با اشاره به مسئله «زنای با محارم» و منشا تولد فرزندان اودیپ از این مسئله، آن را با شرایط کنونی بشر مقایسه میکند که در آن جایگاه پدر از هم پاشیده و جایگاه مادر هر چه بیشتر اشغال یا جایگزین میشود.
او مینویسد «آنتیگونه به نحوی تجسم سرحدات فهمپذیری است که در سرحدات خویشاوندی نمایان میشود.» به نظر در اینجا آنتیگونه از معنای لغوی ایسمن نیز فراتر رفته است؛ چرا که ایسمن در مقام خواهر محافظهکار او را همراهی نمیکند. او به عاقبت کار شناخت دارد. آنتیگون نیز چنین شناختی را داراست؛ ولی او وجه انفعالی دانش را زیرپا میگذارد.
حال اگر به نمایش بازگردیم میتوانیم به درکی از این اختلاف هگلی/باتلری برسیم. در ابتدای نمایش ایسمن در حال آشپزی است و با نوعی شادی این عمل را انجام میدهد. او تجسم یک زن نمادین است. شمایل او با آنچه ژان آنوی در نمایشنامهاش آورده نزدیکی و قرابت دارد. او دختر زیبای سفیدرویی است که در تلاش است زنانگی انضمامیش را جلوه دهد.
در مقابل آنتیگون تنها به گلها آب میدهد. با یادآوری نقاشیهای جورجیا اوکیف از گلها و خوانش فمنیستی او نسبت به گل، میتوان درک کرد آنتیگون تجسمی از زنانگی امروزی را به تصویر میکشد. او نیز همان تصویر ژان آنوی از آنتیگون را دارد. به نوعی، از منظر مردانه، او نسبت به خواهرش زیبا نیست و یا حتی میتوان گفت در چنین نگاهی زن نیست.
پس در عمل مقابلهاش با حاکم، نگاه باتلر را تداعی میکند. او در واقع عملی مردانه – که این کنش نیز به شکل انضمامی مردانه شده است – انجام میدهد. در چنین شرایطی او نه با سنت که در واقع با امری مدرن در برابر حاکم میایستد. این ایستادگی میتواند برابر با آزادیخواهی زنان باشد. جامعهای که آنتیگون در آن زیست میکند، جامعهای دیکتاتورزده است. به نشانهها میتوان رجوع کرد. کرئون دستورهای شخصی میدهد، او همانند دستورالعملهای ماکیاولی در شهریار عمل میکند، به خصوص زمانی که میگوید جنازه دو برادر به هیچ عنوان قابل تشخیص نبوده و تنها باید با ایجاد فضای نمایشی مردم را تحریک کرد. کرئون سخنرانیهایش را بر بلندی قرائت میکند و خود را همچون خدایان میپندارد. شاید رابطهای خدایگونه میان گچزدن بر دست، خرک، المپ و بدنانگاری وجود دارد.
پس باید گفت در خوانش راضی دیگر سنت محلی از اعراب ندارد. به خصوص آنکه او زن سنتی را در ایسمن به تصویر میکشد. دختری که به واسطه اسمش باید نماد تعقل باشد، در جایگاه انفعالی تعقل، یعنی «حزم» قرار گرفته است. در آن سو، آنتیگون حتی معشوق خود را رد میکند که به شکل ناتورالیستی همان کرئون است. آنتیگون در مقابل هایمن نقش خاک را میپذیرد – که در اسطوره یونانی نمودی از زنانگی است – و هایمن در نقش آب – که در اسطوره یونانی نمودی از مردانگی است- به او تعرض میکند. با این حال، آنتیگون مصممتر پیش میرود و خواستهاش را تا دم مرگ دنبال میکند.
مرگ آنتیگون اما یک پایان نیست. ایسمن آشپزی را کنار گذاشته و به گلها آب میدهد. یک امر موروثی که نقطه ناتورالیستی ماجراست. آنتیگون تکثیر شده است. کرئون ضعیف شده است و نمیتواند چون گذشته خداوار از خرک پایین بجهد؛ اما او نیز میراثی برای خود در چنته دارد و این پرده را پایانی نیست.
…
نمایش «آنتی گون» تا 12 خرداد در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می رود.