نگاهی به نمایش «زخم های وحشتناک زمین بازی» به کارگردانی علی منصوری
درامانقد-تئاتر: در پس کوچه های مرکز تئاتر تهران، در جاهایی که هنوز حرارتی برای این هنر وجود دارد، درست در میانه تالار وحدت و تئاتر شهر، در تماشاخانه تازه تأسیس مهرگان می توان اجرایی سالم و دلچسب از یک عاشقانه عجیب دید…و چه چیزی لذت بخش تر از دیدن عاشقانه ای عجیب و پیچیده که ساده و خالص به صحنه رفته است.
نمایشی سرراست که بجای اضافه کردن ایده های مشکوک به متن، به دنبال خلق لحظه است، لحظه هایی که یک رابطه ناب را برای مخاطب قابل لمس و خواستنی می کند. تنها یک تفاوت میان تئاتر خوب و بد وجود دارد؛ تئاتر خوب از مجموعه ای از صحنه ها و لحظه های اثرگذار و جذب کننده ساخته می شود و تئاتر بد برعکس نه جذب می کند و نه اثر می گذارد. در نمایش «زخمهای وحشتناک زمین بازی» با ترجمه و کارگردانی علی منصوری، صحنه های خوب زیاد است و همین نمایش را به تجربه ای لذت بخش بدل کرده است.
نمایشنامه «زخمهای وحشتناک زمین بازی»(2012) نوشته راجیو جوزف درام نویس آمریکایی است که در سال 2010 برای نمایشنامه «ببر بنگال در باغ وحش بغداد»جایزه پولیتزر گرفت. «زخم های وحشتناک زمین بازی» یک نمایشنامه عاشقانه است که برشهایی از ارتباط 30 ساله یک دختر و پسر را تصویر می کند. نمایش از قطعه هایی تشکیل شده که در مقاطع مختلف سنی دختر( کیلین) و پسر(داگی) رخ می دهند. همین خاصیت قطعه قطعه(segmental) نمایشنامه که در هر قطعه، مقطعی را گنجانده، به رعایت اصل صحنه های خوبِ بیشتر، مانند یک راهنما کمک کرده است. در این نمایشنامه آشکارا هر صحنه فارغ از ارتباط کلی اش با صحنه های دیگر، استقلال و منحنی دراماتیک خاص خود را دارد. نمایش روال داستانی کلی پر رنگی ندارد و بیشتر داستانِ بازِ یک عشق متفاوت در میان زخم ها و لبخندهاست.
داگی و کیلین یک زخم عمیق و ریشه ای دارند؛ زخمی برآمده از تنهایی و دورافتادگی از دیگران؛ زخم تمایز. زخم های خردی که در طول نمایش ایجاد می شود، زخم ها و دردهایی است که گویی روح آنها را از آن زخم عمیقِ در خود فرومانده نجات می دهد، این زخم ها همان رشته شفابخشی است که به رغم تغییرات، محکم و پابرجاست و همچون رازِ پیوندِ این دو عمل می کند و گویی از پس خون و درد روح آنها را آزاد و در هم آمیخته می کند. در میان هر قطعه نمایشی یک ترانه عاشقانه هم می شنویم، که انتخاب این ترانه های دوست داشتنی گویی در تار و پود هر صحنه می رود و کل نمایش را به آلبومی عاشقانه از رابطه مجذوب کننده کیلین و داگی بدل می کند.
نمایش از درد لبریز است؛ از زخم و خون، اما با این وجود گرم، لطیف و به شدت «حال خوب کن» است. نمایشی خوش حس که می توان گفت بازنمایی درد در عین تاب آوردن و دست انداختن آن در حال و هوای سیال یک عشق زوال ناپذیر است. ریتم مناسب در عین طمأنینه برای به وجود آوردن احساس نهفته در هر قطعه نکته ای است که به اجرای منصوری قوام بخشیده است.
تقریباً از صحنه دوم است که ما شخصیت ها را شناخته ایم با آنها همراه شده ایم و حتی حالات و موقعیت هر یک نسبت به دیگری را فهم کرده ایم. نمایش هیچ چیز را گنگ و یا ناشناخته باقی نمی گذارد هر چند که به شدت کنترل شده و محدود اطلاعات می دهد و جز آنچه به درد خلق قطعات این سفر عاشقانه می خورد از هر چیزی که تنها اطلاعات دهد و حس ایجاد نکند، اجتناب می ورزد.
در نمایشی با قطعاتی دو نفره که از دیالوگ هایی هوشمندانه و گرم، پر از کنایات و شوخی های ظریف تشکیل شده، آنچه در خلق لحظات خوب بیشترین اهمیت را دارد، ریتم و بازی است. در چنین نمایشی بازیگران مهمترین نقش را در خلق فضای صحنه و ریتم آن دارند. بازی آیه کیانپور که از صحنه دیدگی و در نتیجه صحنه داری خبر می دهد، یک تسلط حسی و اعتماد به نفس غالب در شخصیت ایجاد کرده است که فضا و حال و هوای رابطه او با داگی را شکل می دهد. همین عنصر در وجه معکوس آن به خوبی در بازی محمد صدیقی مهر هم رخ داده، او که به نظر انتخاب بسیار درستی به لحاظ فیزیک و چهره و لحن برای این نقش است به نوعی موتور محرک عشق دو شخصیت است و اوست که از حال و هوای دوستی نرم خود با کیلین یک عشق آتشین را فریاد می زند و از درون همین فضای شخصیتی است که حرارت عشق کیلین نیز رخ عیان می کند. توازن و بده بستان حسی بازیگران در برهوت امروز بازیگری ایران که بهترین و مشهورترین بازیگران با بدترین بازیهای خود هنر نمایش را در مکانهای نمادهای تئاتر ایران، به هنری سهل انگار و سطحی بدل کرده اند، غنیمت است.
«زخم های وحشتناک زمین بازی» یک اجرای مینیمالیستی است. دو تخت داریم که به نیمکت، مبل، سکوی کلیسا، تخت بیمارستان و… بدل می شود. نمایش تلاش کرده که از طراحی و ساخت صحنه ای واقع نما اجتناب کند و از طریق نشانه سازی به واقعیتِ ارتباط دست پیدا کند و تمرکز روند خود و تعقیب مخاطب را بر رابطه جاری در متن جلب کند. من اسم چنین اجرایی را می گذارم اجرایی سالم؛ سلامت به معنای وفاداری به متن نیست، مسئله تغییر دادن یا ندادن متن هم نیست. هر چیزی جایز است به جز اینکه تعداد صحنه های بد به هر دلیلی -حتی زیباشناختی- از تعداد صحنه های خوب بیشتر باشد. اجرای سالم اجرایی است که می داند چه می خواهد، می داند چه روندی را طی می کند و این دانستگی با پایان نمایش تبدیل به آگاهی و تجربه حسی مخاطب می شود و «زخم وحشتناک زمین بازی» چنین تجربه ای است.