نگاهی انتقادی به نمایشگاه کتاب تهران

 

ایده نقد: در جهان سوم، مدرنیته به شکل امری که کاملا تجربه نمی‌شود رخ می‌دهد، مدرنیته و نتایج آن در جهان سوم به صورت کامل به تجربه زیست بدل نمی‌شود. بر همین مبنا، پروسه تولید، عرضه و خوانده شدن کتاب هم خارج از این حکم نیست.

اگر بخواهیم به زبان روانکاوانه صحبت کنیم نمایشگاه کتاب در ظاهر شرایط مطلوبی دارد، تبلیغات بالا، حجوم گسترده مردم تهران و شهرستانها به این نمایشگاه و… اما از درون دارای شکاف ، خلاء و مشکل است. فرق سیمتوم و سمتوم هم در همین است.

سیمتوم علامت بیماری را به ما نشام می‌دهد مثل سرفه برای سرماخوردگی و.. اما سمتوم نشانه هایی است که به سادگی بروز نمی‌کند.

واقعه‌ای که به نظر یک اتفاق فرهنگی در یک مقیاس وسیع محسوب میشود، از درون کاملا بیمار است. در ایران، جامعه نمایش فرهنگی، مضاعف بر سرمایه داری ها رخ می‌دهد و عرضه و ظهور کتاب را فقط به شکلی نمایشی اجرا می‌کند. برای مثال حجم تولید کتاب در ایران با تعداد خوانندگان آن هیچ نسبتی ندارد. کتاب در ایران بیش از آن که برای خوانده شدن باشد برای دیده شدن است. کتاب در اینجا بیشتر وجه دیداری دارد تا وجه خواندنی. عناوین بسیاری در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود اما در پایان می‌بینیم آنچه فروش رفته یا کتاب هایی بودند که بالای 50درصد تخفیف دارند یا کتاب‌های کنکور و کتاب‌های دولتی هستند که هیچ محتوای انتقادی ندارند. این را نمی‌توان یک اتفاق بزرگ فرهنگی تعبیر کرد.

مسوولان آموزشی کشور مدت هاست که به عاطل و باطل بودن کنکور پی برده‌اند و سعی دارند به طرق مختلف (مثلا قانون شرط معدل و…) تلاش دارند از شر وجوه بلاهت بار کنکور خلاص شوند. بنابراین نمایشگاه کتاب عملا به هیاهویی برای هیچ تنزل پیدا کرده است.

در ایران انتشار کتاب بدون حمایت‌های دولتی به هیچ وجه ممکن نیست، این مساله کاملا آشکار است که نرخ سود پایین و گرانی کاغذ و کم شدن یارانه دولتی، همین چند سال پیش بسیاری را- نه تنها ناشران که نویسندگان را هم- به زحمت بسیار انداخت. بنابراین اولین کسانی که از نشر کتاب متضرر می‌شوند نویسندگان هستند، در این بین ناشران تلاش می‌کنند که راه‌های کسب سود بیشتر را پیدا کنند. بنابراین عرضه بیش از اندازه کتاب تبدیل به امری کاذب و ظاهری می‌شود و نه ضروری. برای مثال در حوزه فلسفه 5عنوان کتاب از کانت منتشر می‌شود که یک عنوان از این 5عنوان کتاب ضروری و مابقی تفسیر و تشریح معمولی از آرای کانت هستند. ناشر برای اینکه امکان استفاده از کاغذ دولتی را پیدا کند برای سود بیشتر دست به این کار می‌زند. در تحلیل ساختار نمایشگاه کتاب می‌توان به دیالکتیکی مرموز میان اقتصاد و فرهنگ در حیطه نشر پی برد. این دیالکتیک مرموز باعث شده که پدیده‌ها و فرایندهای بسیار عجیبی در ایران رشد کند که نظیرشان در هیچ کجای دنیا پیدا نمی‌شود.

برای مثال در ایران اسم نویسنده‌ها برروی جلد کتاب با القاب و عناوینی مثل دکتر یا مهندس حمل می‌شود که در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد، یا تعداد ناشرانی که در ایران مجوز رسمی نشر دارند بالای 6000هزار نام است، از این 6000تا حداقل 5000در نمایشگاه غرفه دارند، یعنی اینکه تعداد غرفه‌ها بالاست و تعداد ناشران هم همین طور ولی از آن سو تعداد کل کتاب فروشان تهران به 100تا نمی‌رسد.

نمایشگاه کتاب را مقایسه کنید با تعداد کتابخانه‌های عمومی در ایران با آن وضعیت اسف بار تجهیزات ، مدیریت و نحوه انتخاب کتاب.

کتاب کالا است و ویژگی‌های منحصر به فردی دارد. کتاب ساختاری کالایی دارد که در آن معنا و زبان، متن و گرافیک با هم پیوند می‌خورند. ولی در ایران با ماهیت واقعی کتاب مواجه نیستیم با نقش نمادین و نمایشی و مصرفی کالایی به نام کتاب روبه رو ایم.

کتاب از قضا وجهی الهیاتی هم دارد که البته این بعد آسمانی کتاب هم در ایران به ویژه توسط طبقه متوسط به شکلی کاملا مصرف گرایانه مصادره شده است آن هم از طریق انباشت کتاب و میل به خرید هر کتابی.
گی دوبور نویسنده کتاب «جامعه نمایش» برای کتاب، ویژگی معنوی قائل است او می‌گوید: «کتاب از چشم‌ها تمرکز زدایی می‌کند و دیدن را به حرکت وا می‌دارد و این خصلت نمادین کتاب است» البته این ویژگی در ایران برعکس می‌شود، آن هم به خاطر دیالکتیک مرموز اقتصاد و فرهنگ. در واقع در ایران این خصلت معنوی کتاب که دیدن را به حرکت وا می‌دارد حذف می‌شود و خود کتاب بدل می‌شود به ابژه‌ای بصری، ابژه‌ای برای دیده شدن که هدفش جلب نگاه‌های خیره است تا چشم هایی تمرکز زدوده و سیال.

به خاطر همین نگاه مصرفی و حذف آن ویژگی معنوی کتاب می‌بینیم که آثاری تولید می‌شوند با عناوین عجیب و غریب که بعید می‌دانم در کشورهای دیگر انتشار پیدا کنند. برای مثال مجموعه داستان هایی هستند که راهی بازار کتاب می‌شوند. اغلب این کتاب‌ها کم حجم‌اند ولی عنوانی دهن پر کن دارند زیر این عناوین با داستان‌های ده تا بیست کلمه‌ای مواجه ایم. یا داستان هایی که هنوز نوشته نشده اند! یا «هشتاد داستان از هشتاد نویستده چپ دست» این پدیده‌ای است که تنها در ایران می‌تواند شکل بگیرد.

نمونه دوم ترجمه دوباره کتابی که ترجمه اول آن کتاب ترجمه خوبی بوده است. و این مترجمین طوری عمل می‌کنند که انگار قحطی کتاب روی داده و باید کتاب‌های خوب ( با ترجمه‌های خوب) را دوباره ترجمه کنند. در واقع از سویی با مشکلاتی که ذکر شد مواجه ایم و از طرفی با آماری فاجعه بار درباره سرانه مطالعه در ایران که سالی 6دقیقه است. در واقع همه مشکلاتی که برشمردیم عملا نمایشگاه کتاب را به هیاهوی برای هیچ بدل ساخته است.  شکل کارناوالی نمایشگاه کتاب بیمارگونه است همان طور که می‌دانید نمایشگاه کتاب اکنون دیگر نمایشگاه کتاب نیست بلکه عرضه محصولات غذایی و محصولات رایانه‌ای هم هست. در نهایت به نظر من این چرخه تولید نظام سرمایه که در اینجا در بستر بازار کتاب جریان دارد، یک چرخه ناتوان و مریض است از طرفی با حجم بیمارگونه خرید کتاب مواجه ایم و از طرفی دیگر کتاب تبدیل به ابژه‌ای برای دیده شدن که هدفش جلب نگاه‌های خیره است، بدل شده و وجوه معنوی اش از دست رفته است.

دولت اعتدال گامی جلوتر از دولت قبل نگذاشته است. اگر فکر می‌کنند به اصل 44(ق ا) جامه عمل پوشانده‌اند و معتقد به خصوصی سازی در عرصه فرهنگ هستند باید بگوییم ما شاهد گسترش کتابخانه هایی خصوصی گسترده نبوده ایم. با این حال آن سرشت نمایشی و آشکار ساختن خود، باعث می‌شود که خصلت پارادوکسیکال اقتصاد و فرهنگ در دل کالاهای فرهنگی آشکار نشود و ما با وجوه منفی رو به رو نشویم. دولت فعلی فقط می‌خواهد باشکوه تر از دولت قبل نمایشگاه کتاب را برگزار کند.

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید