نگاهی به فیلم «بدون تاریخ بدون امضا» ساخته ی وحید جلیلوند

 

 

درامانقد-سینما: تعلیق، تردید و تنش، سه عنصرمهمی هستند که سازه ی اصلی دو فیلم وحید جلیلوند بر آن ها بنا می شود. او در «چهارشنبه 19 اردیبهشت» و همچنین «بدون تاریخ،بدون امضا»، روایتگری و درام را با این سه اهرم کنترل می کند. این کارگردان در اجرا توانمند و مستعد است و دانش سینمایی و تجربیاتش به او این امکان را می دهد تا از پتانسیل های نهفته ی بازیگرانش به خوبی بهره جوید. جلیلوند در دومین فیلم بلند سینمایی خود، دو قشر مختلف جامعه را در کنار هم قرار داده و زندگی آدم هایش را در سوی ریسمان در هم تنیده ای از شرافت و نکبت، به هم گره می زند.

اخلاق گرایی و انتخاب میان برگزیدن َسره از ناسره، ازخصایص شریف فیلم های اوست.  فیلم «بدون تاریخ،بدون امضا»، قصه ی رجوع به ارزش های انسانی را این بار، با زبان تلخِ مرگ و بیماری روایت می کند. وقتی فقر، صورت زشت و کریه خود را در مقابل اخلاق گرایی قرار می دهد و ترس و مصلحت اندیشی روی دیگری از انتخاب های شخصیت های فیلم را نمایان می کند، این تقدیرِ گریز ناپذیرِ آدمی است، که بیش از پیش بر زندگیشان سایه می اندازد.

گرچه طرح مضامینی از این جنس، که واقعیت های عریان و تلخ جامعه را آشکار می سازند، ارزشمند و ستودنی است؛ اما هنگامی از جانب مخاطبان  قابل درک و پذیرش است که، خالق اثر، بیننده را در لابیرنتی از حدس و گمان های ذهنی و بازی های روانیِ بی فرجام، رها نسازد.

جلیلوند ضمن اشراف همه جانبه برشخصیت ها و کنترل و هدایت بازیگرانش، گاهی آنقدر در پرداختن به جزییات گرفتار می شود که مسایل مهم و بزرگ تر دیگری را که در نگاه اول به چشم مخاطب می رسند، از قلم می اندازد.

دراستراتژی کارگردانی این فیلمساز- مشابه آثار اصغر فرهادی- تعلیق عنصر پُر رنگیست که تحت تاثیر داستان گویی ابهام آفرین ایجاد می شود و مخاطب را از شاخ و برگ دادن های جزیی نگرانه، مرحله به مرحله با تاکید و تحلیل، به کشف معما نزدیک تر می کند.

«بدون تاریخ بدون امضا»، شروع خوبی دارد اما این انسجام و کشش در میانه رنگ می بازد و عاقبت هم به یک پایان ضعیف ختم می شود. گزاره ها و پرسش های فیلم بی دلیل تکرار می شوند و فیلمنامه ازنتایج و پیرنگ های فرعی پر اهمیت، بدون تاکید عبور می کند.

اگر سینما را با زبان تصویر رمز گشایی کنیم و نه با گزاره های کلامی و توصیفی، این فیلم، میان این دو، سرگردان است. چرا که نمی تواند مخاطب را با مقدمه چینی های کلامی اغنا کند همچنان که، نماهای کد گذاری شده ی کم گفتار نیز، جزییات مهمی را نشان نداده و در کلیت اثر، رد پایی گذرا و کم رمق از خود بر جای می گذارند.

شخصیت پردازی کاوه (با بازی امیر آقایی)، پزشک وسواس و کاربلدِ پزشکی قانونی، توام با جزییات فراوان در شیوه رفتار و گفتار است، لیکن نقشه درستی از روابط این شخص با اطرافیانش، برمخاطب آشکار نیست. مثلا از برخی نماها متوجه می شویم  پیرزنِ بیمار و بیهوشی که در تخت خوابیده می تواند مادر سالمند کاوه باشد و حدس می زنیم، زنی که همیشه در محل کار و منزل همراه اوست، احیانا نامزد یا همسرش.

امیر آقایی، بازیگر توانمندی که بی تردید برای ایفای نقش هایش ممارست و نکته بینی زیادی دارد و ظرافت های بازیگری اش را غالبا با مهارت و دانش همراه می کند، در این فیلم در نقش پزشکی که علامت سوال بزرگی را در ذهن می پروراند ظاهر می شود. او اندک اندک باید بر وسواس و تردیدی بزرگ غلبه کند، اما به واقع ضعف های فیلمنامه در شخصیت پردازی او، توانمندی حقیقی اش را در ایجاد همذات پنداری مخدوش می سازد.

نوید محمد زاده نیز در نقش پدرِ یک خانواده کم درآمد، شمایلی رنج کشیده و عصبی دارد، از آن تیپ های کم حوصله و پر جوششی که عصیانگری و خودخوری را همزمان  جلوه می دهند. محمدزاده در این نقش خوش می درخشد، مکث هایش به جا و کنترل شده است و علیرغم ارجاعات متعدد و آشنایی که با این تیپ ازگذشته دارد، سعی می کند تا به هیچ وجه کلیشه نباشد.

انتخاب بین شرافت و موقعیت حرفه ای، برای کاراکترِ پزشک، رفته رفته دشوار می شود و بی شک مخاطب را از نیمه فیلم به بعد بیشتر با دغدغه های ذهنی و تقدیرپذیرِ پدر گرفتار همراه می کند تا دنبال کردن تردیدهای خودخواسته پزشک پُر وسواس.

مشکل اصلی فیلم آنجاست که، تکرار برخی شناسه ها بی آنکه تاثیر مهمی در روند درام داشته باشند، آن را بی جهت پُرگو و گُنگ کرده اند و سلسه پیامدهایی که متاثر از همان فاجعه اول هستند، عمدتا به شکلی بروز می کنند که گویی بر تقدیرآدم ها استوارند. مداخلات خودخواسته و دیر هنگام کاوه نیز، بیش از آنکه گره ای از این کلاف سر در گم بگشاید، تبدیل به یک وسواس و خود آزاری درونی و خودآگاه می شود که رفته رفته مخاطب را هم کلافه می کند.

اگر چه جسارت جلیلوند برای طرح چنین موضوعاتی در ایده و اجرا دشوار و ستودنی است و تصویرسازی های او از فضای پزشکی قانونی یا کشتارگاه ، بکر و خلاقانه است، لیکن، پرورش پر شتابِ قصه در آغاز، با بلوغِ کُند و پر لکنت آن در پایان، همخوانی نداشته و به این ترتیب، یک درخشش ناگهانی را به کورسویی نا امیدانه تبدیل می کند.

«بدون تاریخ،بدون امضا» فیلمی دیدنی است، پرسشی که پاسخ هایش را تکرار می کند و سبب میشود تا در کنار لحن تلخ و آزاردهنده اش، دشنه ی گزنده ای را که بر پیکر جامعه فرو رفته است، ببینیم. تسلط بر فن فیلمسازی، انتخاب قاب های دوربین ، استفاده  درست از موسیقی و سکوت، کنترل بازی ها و جسارت کارگردان برای نقب زدن به لایه های زیرین جامعه از دیگر امتیازات مثبت فیلم است که سبب می شود همچنان از جلیلوند توقع حرکت در مسیری پر فراز و نشیب داشته باشیم.

 

پاسخ ترک

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید