نگاهی به فیلم «هجوم» آخرین ساخته شهرام مکری
درامانقد-سینما: «هجوم» بیش از آنچه یک فیلم باشد، محصول یک اتفاق است. اتفاقی که منجر به ساخت فیلمی شده است. این اتفاق را باید در زمینه و زمانه ذهن کارگردان و توجه او به موقعیت زمانی که فیلم را در آن قرار داده نگریست. چرا که اساسا فیلم «هجوـ” نگاهی صعب العبور به مضمون روایی انداخته و آن را در گرداب زمان فرو برده است.
او می خواهد ما در همین گرداب دائما دور خود بچرخیم و جهان معانی را در ذهن و ضمیر خود تجلی دهیم. بر این اساس مضمون «هجوم» نگاهی گذرا است و نمی توان بر روایتی که ارائه کرده تمرکز کرد. او مخاطب را با تمام قوا اسیر زمان خود ساخته و ما نیز اسیر این زمان شده ایم، لذا «هجوم» داستان فیلم را در کالبد زمان فرو برده و دینامسیم فیلم را بر اساس زمانی که طراحی کرده به حرکت وادار کرده است.
تمامی افراد و اجزا فیلم با توجه به مشخصه های انسانی که آن را دارا هستند گویی به مثابه موجودی ماورایی می خواهند رازی را کشف کنند که مسیر آن از دل یک ورزشگاه موهوم و نامشخص می گذرد. آنها می خواهند راز قتلی را بگشایند که آن را در قدرت هر کسی نمی توان دید. چرا که همه دارای حافظه، انتظار و قدرت پیش بینی و توانایی سخن گفتن درباره آن حادثه هستند اما تمایل و یا اجباری به گفتنش ندارند.
آنها این اتفاق را در زمانی قرار می دهند که دائما در گرداب بیشتر فرو می رود و هیجانات و جنون بیش از انتظاری را از خود نشان می دهد. جنون آنها نیز در زمانی قرار گرفته که گویی آنها در انتظار آینده و در حال تجربه کردن حال و به خاطر آوردن گذشته هستند. آنها خط فاصلی میان گذشته و آینده برقرار ساخته اند که منطق پیچیده و روایی ماجرا بر اساس آن حرکت می کند. وقتی که نگار میگوید «تا دو سال دیگر همه یک شکل میشوند، مثل من و سامان» نه تنها بر پیچیدگی مضمونی داستان می افزاید بلکه واحد مکانی آن را نیز در هم می ریزد.
اما حرکت داستان فیلم برای ما نسبی است و ما مطلقا نمی توانیم منطق پیچیده داستان را بازیابیم. همین نکته را نیز باید ارجاع به ساختار زمانی «هجوم» داد که دائما در گرداب خود می چرخد. چرخش زمانی «هجوم» بیش از هر چیزی قبل و بعد بودن رویداد را برای ما پیچیده می کند. لذا به تعبیر هراکلیتوس، فیلسوف یونانی، ما هرگز در یک رودخانه دوبار نمی توانیم قدم بگذاریم. آن رودخانه در حال حرکت است و دیگر رودخانه قبلی تکرار نمی شود. منطق «هجوم» را هم می توان از همین ماجرا استنباط کرد که ما هیج زمانی را در »هجوم« دوبار نمی بینیم. عدم تکرار زمانی در «هجوم» باعث شده که ما با فریبی جدی رو به رو شویم، گویی در موقعیتی بزک شده با درون مایه ای متافیزیکی قرار گرفته ایم.
از سوی دیگر حیات «هجوم» را باید مبتنی بر فضایی خیالین دانست که اتمسفر داستان در آن قرار دارد. اما فضای خیالین بسیار به فضای واقعی نزدیک است. نوسان میان خیال و واقعیت داستان «هجوم» باعث شده تا آن را سخت باور کنیم و در پذیرش آن دچار تردید شویم. تردید ما مبتنی بر تغییراتی است که در بدنه «هجوم» قرار گرفته و با شیب های تند و تیزی که ایجاد می کند بر شکاف باورپذیری ما بیشتر تمرکز می شود. وقتی که سامان و نگار با حضورشان بر فضای توهم فیلم می افزایند و علی به واسطه اینکه می خواهد رازی را بازگو کند اما در فضای خیالی خود عاشق نگار می شود، جنس عشق او ترکیبی از خیال و واقعیت است. شاید همینجا باشد که ما تصور کنیم داستان عشقی فیلم را دریافته ایم اما منطق داستان چنان گریز پاست که سر در ماجرایی دیگر فرو می برد و با منطقی جنایی رو به رو می شویم. به همین شکل داستان فیلم دائما در گرداب مضامین قرار می گیرد و ما اسیر آنها هستیم.
در مجموع باید اذعان داشت که «هجوم» توانسته با استفاده از تکرار زمانی داستان را چنان برای ما روایت کند که گویی در مسیری قرار گرفته ایم که اگرچه فهم آن برای ما سخت و دشوار است اما اگر قدری در زمان روایی داستان ترک ایجاد کنیم می توانیم مضمون آن را به دست آوریم. داستان «هجوم» همان داستان معمایی است که با عناصر مختلف بر پیچیدگی آن افزوده اما دگرگونی در فهم ما منوط به این است که نخ ریسمان داستان را از دست ندهیم و با استقامت آن را در ذهن خود باخوانی کنیم.